دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۲

احتیاط کنید! کارگران مشغول کارند

این گونه بود که سه گانه تکبر و طمع و حسادت بلای جان انسان شد و شیطان ویروس بیماری مرگبار خود را به نسل آدم سرایت داد.
کد خبر : ۷۳۲۱۲
به گزارش صراط؛روزنامه کیهان در سرمقاله خود ، به قلم « محمد ایمانی » آورده است: یک یک یک بود که آدمی اولین محاسبه را کرد. ریاضیات و محاسبات به اندازه عمر آدم قدمت دارد. اولین معادله را جناب آدم و حوا در همان روضه رضوان بستند. 1/1/1 بود یا چند روز دیرتر. نه، هنوز شمارشگر زمان به کار نیفتاده بود. اینجا جنت جاودانگی بود. اولین معادله و محاسبه را جناب ابلیس برای آدم و حوا چید، اما چه محاسبه و مقایسه ای! کل اگر طبیب بودی... شیطان اگر واقعیت شناس و محاسبه گر حاذقی بود که 6 هزار سال عبادت را با یک مقایسه سراسر مغالطه بر باد نمی داد. جناب آدم نحوه محاسبه سراسر مغالطه ابلیس را به چشم دید و شنید که چگونه بر او در حضور خدا و فرشتگان فخر می فروشد و جنس خاکی او را تحقیر می کند. دید که این جنیّ درآمده در هیئت فرشتگان چگونه دشمنی آشکار می ورزد. با این همه جناب آدم و حوا دستگاه محاسبه خود را اولین بار با دست شیطان استارت زدند و روضه رضوان را به دو گندم فروختند. و شد آغاز حکایت زیانکاری انسان. ان الانسان لفی خسر.

می گفت خدا شما را از این- گندم یا سیب- نهی نکرده جز اینکه نمی خواهد شما فرشته شوید یا به زندگی جاودان برسید. پس اگر می خواهید از ملائک شوید یا به جاودانگی دست یابید، از من بپذیرید. و سوگند که من ناصح و خیرخواه شما هستم! ناکس قسم هم خورد تا محاسبه او باورپذیر شود. به چه چیز قسم خورد؟ الله اعلم. باور کردند و خطای آدم و حوا چند تا شد. کاش خود نافرمانی کرده بودند از سر کنجکاوی. نافرمانی کردند به خاطر اعتماد به دشمن و تردیدی که به خداوند پیدا کردند. آیا بدتر از این هم می شد معادله بست و محاسبه کرد؟ خواستند فرشته شوند؟! مگر جناب آدم ندید برتری خود بر فرشتگان را آن هنگام که همه ملائک فرمان داده شدند تا به خاطر او سجده کنند و سر بر خاک بگذارند؟! مگر به او بشارت ندادند که وسعت هستی برای تو و خلیفه اللهی تو آفریده شده است؟ این سوءمحاسبه از کجا آمد؟ اولین محاسبه آدمی در واقع محاسبه نبود، وسوسه و مغالطه ای بود که در هیئت محاسبه پیش چشم او نقش بست. فرجام عمل و خروجی این محاسبه همان بود که زشتی هایشان آشکار گردد و شرمنده شوند. از بهشت رانده شدند. «اهبطوا بعضکم لبعض عدو». فرزندان آدم دشمن هم شدند و در همان نسل اول، قابیل برادر خود هابیل را کشت چون در دستگاه محاسبه بنی آدم خلل افتاده بود. درست مانند ترازو و قطب نمایی که به مانعی یا مغناطیس، از محاسبه دقیق و درست بازماند. شد یک یک یک و تاریخ آغاز شد؛ در حالی که خداوند برحذر می داشت. «ای فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد همچنان که بیرون کرد پدر و مادر شما را از بهشت و لباس از تن آنها کند تا زشتی هایشان را به آنان نشان دهد. همانا او و همانندهای او می بینند شما را از جایی که شما آنها را نمی بینید. همانا ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند» (آیه 72سوره اعراف).

این گونه بود که سه گانه تکبر و طمع و حسادت بلای جان انسان شد و شیطان ویروس بیماری مرگبار خود را به نسل آدم سرایت داد. امام مستکبران به خاطر تکبر، تحقیر و رانده شده بود پس بیماری خود را در جان آدمی دمید. به تهی دستی دعوت کرد و به فحشا فرمان داد. وعده داد و در حباب آرزوهای دروغ دمید. به لغزشگاه ها فراخواند و قدم ها را بر پرتگاه لغزاند. جز این نبود که می خواست میان فرزندان آدم بغض و دشمنی بیندازد. «انّما یریدالشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء». بدفهمی از واقعیت ها را پیش چشم انسان ها زینت داد و از میان رفوزه های حقیقت و دل سپردگان به «ریاضیات مغالطه» سرباز گرفت و ارتش ساخت. ارتشی در برابر تک تک انبیا و اولیا که سوارگان آن شیاطین و پیادگان آن «مجرمان» بودند. «وکذلک جعلنا لکل نبی عدواً شیاطین الانس و الجنّ» و «کذلک جعلنا لکل نبی عدواً من المجرمین». اطاعت خدا و عبودیت حق، دشمن پیدا کرد و شیطان ها روش جدال با مؤمنان را به دوستان خود آموختند. «انّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم». این شد رسم به دوستی گرفتن دشمن و دشمن گرفتن دوست. شیطان در حرص آدمی دمید و پیش چشم او شعبده بازی و صحنه آرایی کرد تا جای آب در پی سراب رود. «ان ّالذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدی الشیطان سوّل لهم». وقتی به تسویل و تحریص و صحنه آرایی دشمن در مقابل واقعیت ها- و به نام واقعیت- تن دادند، خذلان و خواری را به جان خریدند که قاعده این بود. «کان الشیطان للانسان خذولاً». اقوام و مردمان بسیاری دچار نکبت و خواری شدند چون دشمن را به دشمنی که نه، به دوستی و مشاورت گرفته بودند. «انّ الشیطان لکم عدو فاتّخذوه عدوّاً». شد حکایت تاریخ انسان و رهبران حق. «پیش از تو پیامبری نفرستادیم مگر اینکه هرگاه طرح و نقشه ای ریخت، شیطان القائاتی در آن کرد اما خداوند آن القائات را از میان برد و آیات و نشانه های خود را محکم کرد... تا القائات شیطان را مایه آزمون و گمراهی کسانی قرار دهد که قلب هایشان مریض است و دچار قساوت شده است...و اینکه اهل علم بدانند این حقی است از جانب پروردگارت پس ایمان بیاورند و دلهای آنها خاشع شود.» (آیات 52 تا 54 سوره حج).

این، نیمه خالی تاریخ که نه، بخش حباب آلود و تار پندار بسته آن بود. اما واقعیت، فربه تر از این آرایه ها و انگاره هاست. فراز و نشیب تاریخ شهادت می دهد که ترفندهای شیطان ضعیف است (انّ کید الشیطان ضعیفاً) و تنها هم نشینان شیاطین هستند که رعب در دلشان می افتد. «انما ذلکم الشیطان یخوّف اولیائه». تاریخ گواه است که هرجا امت ها شیاطین و مجرمان را به دشمنی گرفتند و به لوازم آن پایبند ماندند، به توانگری و پیروزی و بهروزی و امنیت رهنمون شدند. در همین انطباق با واقعیت قدرت بود که نه نمرود غلطی توانست بکند و نه فرعون، نه ابوجهل و ابولهب و نه ابوسفیان. و در روزگار معاصر- در همین انقلاب و جنگ چندلایه- ما و دشمن به یک یقین واحد رسیدیم، همان که نشریه نومحافظه کار ویکلی استاندارد در واشنگتن نوشت: «به قول آیت الله خمینی آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» نفس پیروزی انقلاب اسلامی در پس 150سال کشاکش ملت ایران با جبهه استبداد و استعمار، آیت الهی بود و تداوم عزتمندانه و بالنده و پیش رونده آن، معجزه دیگری به ارزش اصل انقلاب. لغزش ها و ریزش ها پیش این درخت تنومند و بالنده استقامت قابل اشاره نیست. «انّما استزلّهم الشیطان ببعض ماکسبوا». بد دیدند و بد چیدند و سپس فرو ریختند. اما اصل بنای انقلاب و پایداری توأم با پیشروی آن، مهم ترین میزانی است که باقی دعاوی را باید بر کفه آن سنجید. قوی ترین دلیل بر یک شیء، وجود آن است. و قوی ترین دلیل بر اصالت و اتقان راه انقلاب، تداوم پویای آن است همچنان که پیش از خود سابقه ندارد و دیگر راه ها قبل و بعد از آن جواب نداده است. ما آن گونه که رسانه های آمریکایی نظیر نیویورک تایمز و صهیونیست هایی چون بنیامین نتانیاهو اذعان کرده اند آهسته و پیوسته در شطرنج قدرت با غرب پیش رفته ایم. و امروز انبوه واقعیت ها شهادت می دهد که هرچه منحنی قدرت جمهوری اسلامی ایران رو به صعود است، منحنی قدرت دشمنان رو به افول گذاشته است.

این بدان معنا نیست که مسیر حرکت انقلاب مستلزم محاسبه و رنج و تلاش و خطرپذیری نیست و راه، هموار و بی خطر است. خیر، کسی چنین ادعایی نمی کند اما یقینا می شود ادعا کرد و برای آن انواع دلایل اقامه کرد که در مقام محاسبه، گفتمان انقلاب اسلامی، پرسودترین و کم خطرترین راه را پیش روی ملت ما نهاد. یک دلیل، تجربه 200سال اخیر از زمان جنگ های ایران و روس (و هرات) و سپس سرنوشت نافرجام نهضت های مشروطه و ملی شدن نفت به فاصله 50 سال است. ملت ما به مرور یاد گرفت که برای پیروزی باید به جای نوکران، شیطان بزرگ را نشانه بگیرد و ذره ای خوش گمانی نسبت به او در دل خود راه ندهد و هیچ نهراسد. هرکس که بدگمانی- واقع بینی- ملت ما نسبت به استکبار آمریکا و انگلیس و اسرائیل را به چالش می گیرد باید مصداقا توضیح دهد که خوش باوری یا رعب و تسلیم در برابر مستکبران، کجای عالم جواب داده است؟

آیا سلاطین قاجار و پهلوی از این مسیر نتیجه ای عاید کشور کردند؟ متجددان و روشنفکرمآبان یکصد سال اخیر از تقی زاده و دولت آبادی و فروغی تا مصدق و بازرگان و بنی صدر و بعدی ها چطور؟ آیا فلسطینی ها با عرفات و ساف و فتح توانستند کمترین حقوق خود را تأدیه کنند؟ آیا زاویه یک ملی گرای سکولار در قواره دکتر مصدق با اسلام و نرمش و خوش گمانی او نسبت به ابرقدرت تازه وارد (آمریکا) و مذاکرات آن چنانی توانست دولت او را در متن نهضت ملی کردن نفت از «تحریم اقتصادی» شورای امنیت و سپس کودتای مشترک ام آی 6 انگلستان و سازمان سیا مصون دارد؟ آیا خوش رقصی ها و نرمش های نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق و طیف بنی صدر در حاکمیت از طمع و توطئه دشمنان کاست و یا آنان را گستاخ تر کرد؟ همین جا یک نتیجه راهبردی بگیریم و آن اینکه خوش گمانی یا مرعوبیت و نرمش و سازش با دشمنان اساسا یک راه و گزینه در کنار سایر گزینه ها نیست بلکه ذاتا و به شهادت تاریخ حرکت در بن بست است و چالش ها و تهدیدها را دوچندان می کند. اما طنز تلخ این است که ترویج کنندگان همین راه بن بست، ادعا کنند راه انقلاب اسلامی بن بست است! گنده تر و گستاخانه تر از این نمی شود مغالطه کرد و خلاف واقع گفت.

واقعیت این است که هیچ چیز ارزشمندی بدون هزینه و زحمت و مجاهدت به دست نمی آید. و هیچ واحد انسانی بدون ارزش و آرمان زندگی نمی کند. آنها که می گویند ارزش ها و آرمان ها را فرو بگذارید و به واقعیت بچسبید، به وضوح خلاف واقع می گویند. انسان بی آرمان وجود ندارد. مگر همین ها فاقد آرمان- ولو ضد آرمان های متعالی- هستند و مگر در طول تاریخ هزینه سست عنصری و عافیت طلبی خود را از جیب منافع و امنیت ملی نپرداخته اند؟ آیا با منطق زمین بدهید و زمان بگیرید که اولین رئیس جمهور تاریخ انقلاب- برخلاف جاه طلبی در حوزه داخلی- ادعا می کرد، می شد از میهن دفاع کرد؟ و آیا تملق گویی دیگران در قبال دولت آمریکا مانع از آن شد که دولت بوش ما را در محور شرارت قرار دهد و تهدید به حمله اتمی و اشغال نظامی نکند؟! سیاستمداران پیشقراولی که حاضر نشدند سختی مجاهدت و خطرپذیری توأم با تدبیر را به جان بخرند، با گشاده دستی از سرمایه امنیت و منافع ملی هزینه کردند و به روزنه های تهدید وسعت دادند. شاه سلطان حسین ها و فتحعلی شاه ها نه تنها زیان کردند بلکه خسارت های تاریخی را متوجه مردمان خود کردند.

انّ الانسان لفی خسر. انسان همواره آلوده به سوءمحاسبه و بدفهمی واقعیت و زیانکاری است، مگر آنها که در کنار ایمان و عمل صالح، یکدیگر را به حق و صبر سفارش می کنند. ایمان و عمل صالح، بصیرت و صبر می آورد و افق های واقعی قدرت را پیش روی انسان می گشاید، مشروط بر آن که آدمی دنده عقب نگیرد و به واسطه نقض میثاق الهی، رشته های تابیده قدرت را وانتابد و از هم نگشاید. اگر معاویه در آوردگاه صفین 200 عمله را با بیل و زنبیل به کار گماشت تا صحنه شکستن بند فرات و جاری کردن سپاه به جانب سپاه امیرمؤمنان را بازی و بازسازی کنند امروز هزاران کارگر رسانه ای و سیاسی و فکری به نیابت از اردوگاه شیطان بزرگ مشغول کارند تا هم زخم ها و آسیب های بزرگ نشسته بر پیکره ابرقدرت ها را بپوشانند و هم تهدید بتراشند یا تهدیدهای موجود را 10برابر آنچه هست بزرگ نمایی کنند. کم نیستند عبدالله صالح!هایی که به نیابت از دشمن و با قسم اکید وسوسه کنند یا بترسانند. آن روز هم از سوی ماشین جنگ تبلیغاتی معاویه تیری به سپاه امیرمؤمنان روانه شده بود اما نه برای کشتن، بلکه ظاهرا برای پیغام رسانی از سر خیرخواهی! مضمون پیغام این بود «من عبدالله الناصح... معاویه قصد دارد بند فرات را تخریب سازد تا همه شما را غرق کند. خود را واپایید و احتیاط را از دست ندهید»!