برچسب ها - بهار
توی همه چیز می تونه باشه
انتظار خيلي سخت بود، اما من بالاخره آمدم ولي تو با آن لباس سراسر سفيدت هنوز آن زير خوابيدهاي، رديف كنار همسايههايت. امروز آمدهام تا وقتي ثانيهها همراه با طبيعت سرود نو شدن را زمزمه ميكنند دست در دست هم يا مقلبالقلوب را بخوانيم و عطر شيرين و گرم سمنوي هفتسين را بو بكشيم و انگشتمان را تا ته توي ظرفش فرو كنيم و طعم عيد را با لذت قورت بدهيم.
کد خبر: ۵۶۴۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۲۵