شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ آذر ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۸

مشکل اصلی ما تمرکز گرایی است

عماد افروغ معتقد است: قطع نظر از مظروف و محتوا و جهت حکومت، ما غالباً نوع خاصی از حکومتداری متمرکز داشته ایم. خود این وجه متمرکز اداره کشور که با اقتصاد نفتی هم همراه شده، فضای بسته ای ایجاد کرده که جلوی شکل گیری نهادهای مدنی در کشور و مآلاً آزادی را گرفته است.
کد خبر : ۸۹۱۵۲
به گزارش صراط ، چهارمین نشست اندیشه های راهبردی با حضور مقام معظم رهبری به مقوله آزادی پرداخت. ایشان در این نشست مراجعه به نظرات متفکران غربی برای پژوهش در مفهوم آزادی را مفید دانستند، زیرا که غربیها در تدوین منظومه فکری در باب آزادی و تضارب آرا در این خصوص سابقه زیادی دارند. معظم له پرهیز از نگاه تقلیدی را نیز شرط اصلی مراجعه به متفکران غرب دانستند.

در این خصوص دکتر عماد افروغ، محقق و استاد دانشگاه و از ارائه کنندگان مقاله در این نشست به سؤالات خبرنگاری پاسخ داد که اکنون از نظر شما می گذرد. در بخش قبلی این گفتگو، افزوغ با تأکید بر اینکه از عوامل نداشتن سنت قوی در باب آزادی در ایران تاریخ و ساخت سیاسی استبدادی گذشته است، گفت: سنت اخباری گری از عوامل اصلی بسته شدن فضای آزاداندیشی بعد از اسلام بوده است. اکنون بخش دوم گفت وگو از نظر شما می گذرد.

شما یکی از عواملی که باعث شده ما دارای سنت قوی درباره آزادی نباشیم را حاکم بودن نظام شاهنشاهی و استبدادی دانستید. به نظر می رسد این موضوع چندان در این امر مهم نبوده باشد، چون معمولاً این گونه است که جوامع چیزی را که ندارند آرزو می کنند، اگر آزادی نداشتیم حداقل باید آنرا آرزو می کردیم و اندیشمندان و نویسندگان در مورد این موضوع صحبت می کردند، مگر قبل از انقلاب ما آزادی داشتیم، امام(ره) در مورد این موضوع صحبت کرد و به صورت شعار مطرح شد. از طرف دیگر اروپا که در مورد آزادی اندیشیده است مگر حکومتهای استبدادی نداشته است؟
هر کجا آزادی نباشد و حکومت استبدادی و روشنگری وجود داشته باشد، آزادی به یک تمنا و خواسته مبدل می شود و این امر ایران و غیر ایران ندارد. دقت کنید! اشتباه نشود!، اتفاقا در فضای بسته استبدادی است که مردم طغیان می کنند و واکنش نشان می دهند و در واقع خواهان آزادی می شوند.

 در مورد انقلاب اسلامی هم همین گونه است، فراموش نکنیم که یکی از شعارهای انقلاب اسلامی، آزادی است. علاوه بر این یکی از خواسته های جدی دوران انقلاب، قبل از انقلاب و در زمان شاه، «آزادی» بوده است. یادمان نرود شاه چه نظام بسته ای را ایجاد کرده بود و کوچکترین ندای آزادیخواهی را در نطفه خفه می کرد. آنقدر فضای کشور امنیتی بود که به تعبیر امام(ره) هر کسی فکر می کرد که طرف مقابل او نیروی امنیتی است. وقتی نظام سلطنتی مخصوصاً نظام استبدادی ایجاد و محور تصمیم ها شخصی شود، و اتفاقا در همین شرایط است که به تعبیر ایشان هر آجانی حکومت می کند، خود به خود بستر برای سؤال کردن بسته می شود.
 
اگر شما بخواهید از یک صاحب قدرتی سؤال کنید، اولین لازمه اش این است که آزاد باشید، هم آزادی بیان و هم آزادی پس از بیان داشته باشید. به هر حال شخصاً معتقدم آزادی خواهی یکی از عوامل اصلی پیدایش انقلاب بود و این آزادی خواهی قطع نظر از وجه فرهنگی و نظام استبدادی، تا حدودی مربوط به ظرف تصمیم گیری در کشور بود، یعنی ظرف تمرکزگرایی در تصمیم گیری و اداره کشور که معطوف به رابطه قدرت – ثروت متکی به اقتصاد نفتی است از عوامل بازدارنده ای است که متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی هم تغییری نکرده است.

قطع نظر از مظروف و محتوا و جهت حکومت، ما غالباً نوع خاصی از حکومتداری متمرکز داشته ایم. خود این وجه متمرکز اداره کشور که با اقتصاد نفتی هم همراه شده است و اجازه دهید از آن با عنوان تمرکزگرایی نفتی یاد کنم، فضای بسته ای ایجاد کرده است که جلوی شکل گیری نهادهای مدنی در کشور و مآلاً آزادی را گرفته است. یعنی بحث من این است که ما شعارهایی خوبی دادیم، قانون اساسی خوبی تنظیم شد. فصل نهم قانون اساسی و قوانین مترقی دیگری داریم اما این اصول، ظرف و ساختار مناسب خود را می خواهد و با ظرف تمرکزگرایی نفتی نمی توان اصول مترقی و گرانسنگ قانون اساسی مرتبط با انقلاب اسلامی را پیاده کرد. این کار امکان پذیر نیست و اگر تحولی در ظرف صورت نگیرد، یعنی آمایش سرزمینی ایجاد نشود و تمرکززدایی در تصمیم گیری و اداره کشور اتفاق نیفتد، همه نگرانی من این است که خدای ناکرده مظروف متناسب با همین ظرف تاریخی برگردد. مظروف همان فره ایزدی است که به حاکم اعطا می شود، ما چنین اعتقادی حتی در مورد ولی فقیه نداریم. اما ما چون به ظرف، توجه و تحولی در آن ایجاد نکرده ایم، خواه ناخواه مظروف انقلاب را تهدید می کند.
 
مظروف بزرگ و گرانسنگ انقلاب اسلامی که حداقل حاوی سه شعار مرتبط و همزمان، آزادی، عدالت و معنویت است ظرف خود را می طلبد. متأسفانه در روش هایی که قرار بوده است تحولی در کشور ایجاد کند به این ظرف توجه نشده است، یعنی مثل بانکداری اسلامی تصور کردند با نگاه ذره ای وتوجه صرف به اجزا و فراموشی واقعیت نو ظهور و حاکی از واقعیت ترکیبی جدید و با جا به جایی مقامات و چهره ها، خود به خود ظرف هم عوض می شود. در حالی که با تغییر و جابه جایی انسانها و مدیران الزاما ظرف عوض نمی شود، ظرف حاکی از یک رابطه است و تحول مناسب خود را می طلبد. رابطه به رغم اینکه با عامل ها ارتباط دارد، اما وجود و خصلت و قدرتی جدا از آنها دارد. به هر حال عاملها می آیند و جایگاه ها را اشغال می کنند.
 
رابطه بین عاملها حاکی از ظرف و ساختار است که متأسفانه ما به این ظرف و ساختار توجه کافی نداشته ایم و این بزرگترین مشکل و پاشنه آشیل ماست و هرچه سریعتر باید تحول ساختاری ایجاد کرد و الا هم در حق انقلاب اسلامی و هم در حق مردم و کسانی که با تفکری آمدند و روشنفکری و روشنگری کردند و انقلاب را به وجود آوردند، جفا کرده و هم خواسته های تاریخی ما پایمال شده است. اگر روش شناسی ما توجه می کرد که عامل و ساختار هر کدام در جای خود مهم هستند، امروزه شاهد وضعیت فعلی نبودیم. تصمیم گیری، برنامه ریزی، اطلاعات، خدمات و ... ما متمرکز است. در ظرف متمرکز متکی به اقتصاد نفتی واقعاً نمی توان تحقق بخش انقلاب اسلامی بود. این نکته ای است که می توان به عنوان محور اساسی در لابه لای برنامه های توسعه گذشته آن را به نقد کشید. پس به طور خلاصه من کماکان مصرم که یکی از عواملی که واقعاً مانع آزادی و فرهنگ آزادی در کشور شده همین ظرف است.
 
چه عوامل دیگری در این ارتباط مؤثرند؟
عرض کردم ما می توانیم عوامل دیگری را هم ذکر کنیم، اما مهمترین و کلانترین عاملها اینها بوده است. شاید گفته شود که مثلاً در برخورد با یکدیگر مشکل داریم. برای نمونه، تحمل یکدیگر را نداریم، خودمان را مطلق می انگاریم. حاضر نیستیم بپذیریم که ممکن است همه حقیقت پیش ما نباشد یا حداقل به لحاظ روانشناختی، خود را آماده کنیم تا به یک حرف تازه برسیم، یا اگر خودمان را هم برتر می دانیم حداقل این آمادگی را داشته باشیم که با قاعده احتجاج، استدلال و گفتگو دیگری را قانع کنیم. اینها همه می تواند مورد توجه قرار گیرد. مخالف نیستم که می توانیم کارهای آموزشی و تربیتی هم انجام دهیم، ولی به نظرم اگر غافل از عامل اصلی و کلان باشیم، نمی توانیم به اهداف خود برسیم. ابتدا باید بحث کلان داشته باشیم و بعد وارد بحثهای خردتر شویم.

بحث اقتصاد نفتی را که مطرح کردید در ارتباط با استبداد است. اینها در دوره معاصر حدود 100 سال اخیر به وجود آمده، اما منظورم این است که حداقل از دوره ملاصدرا به بعد چرا همپای غربی ها در حوزه آزادی داری سنت قوی نیستیم؟

 در سوالهای قبلی شما به سنت اخباری گری و فرهنگ متناظر آن در مقابل تلاش های فلسفی و عقلی صدرایی اشاره کردم. اما علاوه بر آن عوامل به دو عامل ساختاری دیگر هم اشاره کردم. قبل از اقتصاد نفتی، ما نظام سلطنتی و استبدادی داشتیم. اقتصاد نفتی مکمل و مزید بر علت شد، یعنی تمرکزگرایی ما ریشه کهن و تاریخی تر دارد، اما وقتی با نوع خاصی از تمرکزگرایی واقتصاد نفتی عجین شد، تقویت و تشدید شد. یعنی درگذشته که اقتصاد نفتی نبود، به این صورت امروزین نیز تمرکزگرایی نبود.
 
هر از گاهی استانی، مرکز کشور می شد و بدین گونه نوعی آمایش سرزمین هم برقرار می شد، اما از وقتی که پهلوی آمد و نوعی تمرکزگرایی خاص یعنی تمرکزگرایی جغرافیایی را کلید زد و تمرکزگرایی از بالا به پائین را به نام دولت ـ ملت سازی القا کرد، وضعیت تاریخی ما هم تشدید شد و هم با اقتصاد نفتی عجین شد. ما با سلسله مراتب یا به اصطلاح سنترالیسم مخالفتی نداریم، اما وقتی سلسله مراتب قدرت با تمرکزگرایی عجین می شود مشکل زا می شود، تمرکزگرایی با سنترالیسم فرق می کند.
 
مشکل اصلی ما تمرکزگرایی است، تمرکزگرایی یعنی ما یک متروپل و چند شهر اصلی داریم. شبکه شهری به اصطلاح کهکشانی کهن ما از زمان پهلوی به این طرف به شبکه شهری زنجیره ای تبدیل شده است. این شبکه شهری زنجیره ای که به شهرهای اصلی و متروپلی مانند تهران وصل می شود، بدون اقتصاد نفتی و برنامه ریزی متمرکز امکان پذیر نیست.

خود این برنامه ریزی یکی از عوامل اصلی شکل گیری و تقویت تمرکزگرایی است که با اقتصاد نفتی ایجاد می شود و باعث می شود تا نهادهای مدنی شکل نگیرد و دولت به نهادهای مدنی وابسته نباشد و وقتی وابسته نباشد حاکم بر آنها، یعنی حاکم بر ظرفیتهای بالقوه کیفی مدنی در جامعه می شود. به رغم اینکه ظرفیت های مدنی ما بالاست، اما به دلیل فقدان درک این قابلیت ها از سوی نهادهای مدنی تاریخی ما از یک سو و نظام متمرکز تصمیم گیری، برنامه ریزی، خدمات، ابداعات، نوآوریها و ... . از سوی دیگر عملاً جلوی توسعه سیاسی درونزایی که بتواند مقدمه ای برای توسعه فرهنگی معطوف به توسعه اقتصادی باشد گرفته شده است.

وظیفه ما در این ارتباط چیست؟
این به من و شما ربطی ندارد، ما می توانیم صرفا آگاهی بخشی کنیم و ذهنها را نسبت به این مسأله روشن کنیم، اما ریشه کردن آن، گامها و اقداماتی علاوه بر آگاهی کردن می خواهد. امیدواریم در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت شاهد توجه جدی به آمایش سرزمین و تحول مبنایی در ظرف متمرکز نفتی باشیم، نه به صورت سطحی و ساده اندیشانه که بگوئیم کارمندان از تهران بروند تا ما فلان امکانات را به آنها بدهیم.

شیوه تصمیم گیری و ساختار باید دگرگون شود، یعنی باید به استانها و شهرستانها تفویض اختیار شود، اما این تفویض اختیار به این معنا نیست که یک سیاستگذاری و نظارت کلان وجود نداشته باشد، یعنی برنامه ریزی هم می تواند از پائین به بالا و هم از بالا به پائین باشد تا ما از این وضعیت نجات پیدا کنیم و شاهد یک رشد موزون (پراکندگی موزون جمعیت، تسهیلات اقتصادی موزون، رفاه موزون، عمران موزون و... ) باشیم. توسعه ما موزون نیست، یعنی توسعه شهری، روستایی ، منطقه ای و ملی ما موزون نیست.

واقعا اینها روی آزادی تأثیر می گذارد، این گونه نیست که علت را فقط افراد و فرهنگ آنها بدانیم. یادمان نرود که از چه ساخت کلان سیاسی و تاریخی چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب اسلامی برخوردار بوده ایم.

چرا برخی از افراد در ساختار قدرت، آزادی را بر نمی تابند؟
سؤال بسیار خوبی است، یکی به دلیل همان ظرف است که به آن اشاره شد، دیگری فرهنگ سیاسی متناظر با همان ساخت است که متأسفانه بازتولید شده است. عامل دیگر، فقدان نقادی ها و نظارتهای نهادهای مدنی ریشه دار و عمدتا دینی ماست، عامل دیگر، عدم تفکیک قوا و به ویژه در راس نبودن مجلس است و بالاخره باید به اعتماد بیش از حد سیاسی مردم اشاره کرد. باید به مردم آموخت که هر کجا حمل بر صحت مجاز باشد در سیاست مجاز نیست. در سیاست باید اصل را بر عدم برائت گذاشت مگر خلافش ثابت شود. در این صورت این مردم نیستند که باید با هزار زحمت بد بودن یک صاحب قدرت را ثابت کنند، بلکه این صاحبان قدرت اند که باید خوبی و پاک بودن و برادری خود را ثابت کنند. در این حالت جای وکیل و موکل خلط نمی شود.
منبع: مهر