كوچه هايى كه هر كدام به نام شهيدى آذين شده، فراموشى ما را جار میزند؛ آن گاه كه از مرثيه خون شهيد، تنها آهنگ پروازش را میشنويم، آن گاه كه در پس گريه هاى مادر شهيد، زبانى براى تسلى نداريم؛ جز مشتى واژه هاى كليشه؛ جز الفاظى كه نشان بیدردى ماست.
هوش باشيم كه شهدا، چشم بيدار تاريخند و هر لحظه، در شهود زواياى عمل ما. يادمان باشد، ما ميراث دار حريم مردانى هستيم كه رايحه معاد را در كالبد جهان ما دميده اند؛ شهدايى كه مصداق بارز حضورند و تجلّى آشكار هدايت
يادمان باشد كه شهدا، تاوان فراموشى خاك را به قيمت نفسهايشان پرداختند؛ تا امروز من و تو، بر هم نهيب زنيم كه دارد دير میشود. بايد برخاست و صداى هميشه جارى شهيدان را دريافت كه از مصدر عاشورا، ما را به حضورى پر رونق فرا میخوانند.
جنگ به پایان نرسیده است! همان گونه که اُحُد نیمه ای پنهان داشت. مبادا غنیمت، هزیمت ما را رقم بزند و زرق و برق سالهای آرامش، چشمهای نافذمان را کور کنند!