به گزارش پايگاه پليس، فرمانده انتظامي شهرستان کرج گفت: ساعت 14:30 دقيقه روز گذشته فردي با حالتي مضطرب و پريشان به كلانتري 13 شهيد باهنر مراجعه و با معرفي خود به عنوان راننده تاكسي، با طرح شكايتي مبني بر اينكه ساعتي پيش در خيابان بوعلي در حال تردد و مسافركشي بوده كه از سوي يك پيرزن و مرد ميانسال مورد زورگيري قرار گرفته است بررسي موضوع در دستور کار ماموران انتظامي قرار گرفت.
راننده شاكي در خصوص چگونگي وقوع حادثه اظهارداشت: در حال عبور از خيابان بودم که پيرزني عصا بدست را مشاهده کردم که در کنار خيابان ايستاده و به عنوان مسافر قصد سوار شدن به خودرو را دارد بنابراين زماني که توقف کردم تا او را سوار بر خودرو کنم ناگهان در همين لحظه فرد ميانسالي از سمت درب جلوي ماشين، وارد خودرو شده و پس از طي مسافتي در يک فرصت مناسب با تهديد چاقو و با توسل به زور اموال و وجه نقد همراهم را گرفته و همراه با پيرزن به سرعت از منطقه متواري شدند.
سرهنگ عبدالرضا خيرخواهان افزود: ماموران پس از دريافت اظهارات شاكي با احتمال وقوع مجدد سرقت از رانندگان ديگر به سرعت وارد عمل شده و با انجام گشتزني هاي نامحسوس در منطقه پس از گذشت چند ساعت، ناگهان پيرزني را به همراه فرد ميانسالي که به صورت مشکوک در حال پرسه زدن در خيابان بودند، شناسايي کردند.
وي اضافه كرد: ماموران جهت اطمينان از اينکه پيرزن و مرد ميانسال همان مجرمان مورد نظر هستند مدتي آنها را زير نظر قرار دادند تا اينکه مشاهده کردند که پيرزن مورد نظر در كنار خيابان ايستاد و همراهش در فاصله نزديك در پياده رو پنهان شد تا اينکه چند خودروي تاكسي كه داراي مسافر بودند با تصور اينكه پيرزن مسافر است، براي سوار كردنش توقف كردند ولي او سوار خودروها نشد تا اينكه بعد از گذشت مدت زمان كوتاهي يک دستگاه خودروي تاكسي که فاقد مسافر بود جلوي او توقف كرد و هنگامي که پيرزن قصد سوار شدن در قسمت صندلي عقب خودرو را داشت، همدستش از مخفيگاه بيرون آمده و به سمت راننده رفت که در اين لحظه ماموران به سمت خودرو تاکسي رفته و در يک عمليات غافلگيرانه زورگيران مسافرنما را دستگير کردند.
فرمانده انتظامي شهرستان کرج اظهارداشت: در بازرسي بدني از سارقان مبلغ 50هزار تومان وجه نقد كشف و ضبط و متهمان جهت تحقيقات بيشتر به كلانتري منتقل و در بازجويي هاي ماموران اعتراف کردند که از افراد طايفه فيوج مي باشند که در ساعات خلوت روز در پوشش مسافر از رانندگان زورگيري کنند که به همين شيوه تا کنون از رانندگان بسياري زوزگيري کرده اند.
گفتني است؛ متهمان به همراه پرونده متشكله جهت سير مراحل قانوني به مراجع قضايي معرفي شدند.
................................................................
دزد مست روي كاناپه خوابش برد
به گزارش پليس، «برايان بردي» 34 ساله حدود ساعت سه نيمه شب با شكستن قفل خانهاي در واشنگتن با استفاده از يك ميله آهني، وارد آنجا شده و روي كاناپه خوابيده است. ساكنان خانه كه با شنيدن صداي در از ترس دزد فورا با پليس تماس گرفته بودند پس از حضور ماموران، مردناشناس را روي كاناپه كه به خواب عميقي فرو رفته بود پيدا كردند. وكيل «بردي» ادعا ميكند او مشكلات روحي دارد و بايد به عنوان بيمار مورد بازخواست قرار بگيرد نه اينكه محاكمه شود. صاحبخانه اما ميگويد متهم مشروب الكلي خورده بود و به همين دليل به خواب رفته نه اينكه بيمار رواني باشد و نداند كه دست به چه اعمالي ميزند. او براي دزدي وارد خانه من شده و خواب بر او غلبه كرده است.(رويترز) ................................................................
کارا به تازگی فوق لیسانس شيمي گرفته بود که یکی از شرکتها بخاطر تخصصاش استخدامش کردند، به جنوب کشور اعزام شد و با 2 میلیون و 500 هزار تومان حقوق به کار پرداخت.
کارا که تا 30سالگی زندگي با آن سختی در گرمای هوا را تجربه نکرده بود با نیت زندگی در شرایطی بهتر و آسانتر و داشتن درآمدی بیشتر از ادامه کار در شرکت خصوصی منصرف شد و با نیت پلیدی برای کسب درآمد بیشتر راهی تهران شد. کارا که فرمول ساخت شیشه را به دست آورده بود، با اجاره محلی برای آزمایشگاه تهیه شیشه، قضیه را با مراد که در مصرف انواع مواد مخدر ید طولایی داشت و از اقوام دور وی بود، در میان گذاشت.
کارا با کمک مراد، با یکی از فروشندگان انواع مواد مخدر نیز آشنا شد و با وی برای توزیع شیشه به صورت شفاهی پیمان مشارکت بست و یک باند تهیه و توزیع مواد مخدر شیشه را تشکیل داد و تولید شیشه را آغاز کرد.
با شروع به کار آزمایشگاه، کارا به وسیله همدستان خود شیشه را ارزانتر از قاچاقچیان دیگر به دست توزیعکنندگان و مصرفکنندگان این مواد میرساند تا مشتریان بیشتری را به خود جلب کند.
کارا یک روز در محل کار جدیدش به شیشه دستساز خودش که در گوشهای قرار داشت نگاهی انداخت و بعد از آنکه مدت کوتاهی به آن خیره شد، هوس مصرف آن به سرش زد.
بعد از چند دقیقه در حالی که از نظر رفتاری تعادل خود را از دست داده بود صدای باز شدن در ورودی آپارتمان، نظرش را به خود جلب کرد. مراد بود که به دیدنش میآمد.
کارا با شنیدن صدای در به خیال این که شخص ناشناسی قصد وارد شدن به آپارتمانش را دارد ترس تمام وجودش را گرفت.
کارد آشپزخانه را برداشت و بعد از مخفی شدن در پشت در به محض مشاهده مراد، آن را بر گردن وي فرود آورد.
مراد روی زمین افتاد و غرق در خون جان سپرد. کارا چشمش به دیگر همدست خود که کلاهی نقابدار بر سر داشت افتاد و با این باور که پلیس وارد صحنه شده، برای فرار از دست قانون به سمت بالکن آپارتمان رفت و در چشم برهم زدنی از آنجا به سمت پائین سقوط کرد و کشته شد.
همدست کارا با پیش آمدن چنین وضعی وحشتزده و هراسان پا به فرار گذاشت که عدهای از رهگذران در خیابان با دیدن پیکر بیجان و غرق در خون کارا، او را دستگیر کردند و به مأموران پلیس تحویلش دادند.
................................................................
گفتههای قاتل ملیکا کوچولو روی تخت تیمارستان گروه شوک: روی تخت به هم ریخته یکی از اتاقهای تیمارستان روزبه تهران مردی به سیگارش پک میزد که دختر 20ماههاش را در توهم شیشهای کشته بود.این مرد تحتالحفظ یک مأمور پلیس در بیمارستان نگهداری میشود و هنوز از قتل ملیکا کوچولو پشیمان نیست.هفته گذشته ماجرای قتل هولناک دختر 20ماههای به نام «ملیکا» که توسط پدرش به پرتگاه مرگ کشانده شده بود در یکی از صفحات شوک به چاپ رسید. ................................................................ شكستهشدن یك دستگاه رنجر در مجتمع تفریحی «شورابیل» اردبیل سبب مرگ یك تن و جراحت سه تن دیگر شد. پارسی، كارشناس مسئول اورژانس اردبیل در تشریح جزئیات این خبر گفت: وقوع این حادثه در ساعت 23 و 4 دقیقه چهارشنبه شب به سامانه 115 اردبیل اطلاع داده شد كه در پی آن چهار دستگاه آمبولانس به محل حادثه واقع در مجتمع تفریحی شورابیل اردبیل اعزام شدند. وی در گفت وگو با ایسنا ادامه داد: پس از حضور تكنیسینهای اورژانس در محل آنان با یك دستگاه رنجر شكسته روبهرو شدند كه داخل آن سه تن گرفتار بودند. پارسی با بیان اینكه یكی از سرنشینان دستگاه رنجر در دم فوت كرده بود، گفت: سه مصدوم دیگر نیز توسط آتشنشانان از داخل دستگاه خارج و به عوامل اورژانس تحویل داده شدند كه دو نفر از آنان به شكل سرپایی درمان و یك تن دیگر نیز كه احتمال ترومای چشم و شكستگی پا در وی وجود داشت به بیمارستان فاطمی اردبیل منتقل شد. كارشناس مسئول اورژانس اردبیل مشخصات فرد فوت شده را مردی حدودا 22 ساله اعلام كرد و گفت: سه مصدوم دیگر نیز مرد با میانگین سنی 20 تا 23 سال بودند. به گفته پارسی عوامل اورژانس پس از حضور در محل اقدامات كنترل راههوایی، اكسیژنتراپی، آتلگیری، پانسمان و ... را در همان محل حادثه روی مصدومان انجام دادند. تلاش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران برای دریافت نظر شهردار و فرمانده انتظامی اردبیل در خصوص این حادثه تا لحظه مخابره این خبر به نتیجه نرسید.
رسیدگی به این پرونده زمانی در دستورکار کارآگاهان پلیس قرار گرفت که مادر کودک 20 ماهه وی را برای مداوا به بیمارستانی در شهر رباطکریم برده بود. پزشکان سعی داشتند این دختر بچه را که زخمهای زیادی در بدنش بود نجات دهند اما تلاشهایشان بینتیجه ماند و ملیکا کوچولو تسلیم مرگ شد.
کارآگاهان بزودی دریافتند «ملیکا» کوچولو تحت شکنجههای پدر شیشهای قرار گرفته است و ساعاتی پیش با ضربات چاقوی پدرش دچار خونریزی شدیدی شده و به کام مرگ فرو رفته است. پس از گذشت چندین ساعت پلیس موفق شد پدر بیرحم را که در خانهاش خوابیده بود دستگیر کند.
پدر شیشهای که همچنان در توهم شیشهاش بود ادعا کرد دخترش قصد داشته به وی صدمه بزند.با پیگیریهای خبرنگار جنایی شوک متوجه شدیم پدر ملیکا کوچولو برای تست روانشناسی و سلامت روحی و روانی به بیمارستان روزبه تهران منتقل شده است، بنابراین برای گفتوگو با وی به بیمارستان رفتیم.
«غلامرضا» روی تختش در قسمت اورژانس بیمارستان نشسته و دست راستش به تخت بیمارستان دستبند زده شده است.
وی ادعاهای عجیبی دارد، ادعاهایی که شاید برای ما بیشتر باورنکردنی باشند، البته این ادعا به گفته پزشکان حاصل توهم مصرف شیشه است.
«غلامرضا» چند سال داری؟
30ساله هستم.
چه مدت است ازدواج کردی؟
6 سال پیش ازدواج کردم.
چند تا بچه داری؟
2 بچه دارم، مهدی 5 ساله است و ملیکا 20 ماهه.
از کی شیشه مصرف میکنی؟
از 8 سال پیش شروع کردم.
زمانی که ازدواج کردی همسرت میدانست شیشه میکشی؟
نه. البته زمان ازدواج مواد مصرف نمیکردم.
چطور شد به خط اعتیاد افتادی؟
راستش پیش از ازدواج عاشق دختری بودم که به من خیانت کرد، دچار ناراحتی روحی شده بودم و به پیشنهاد یکی از دوستان قدیمیام برای فرار از غم و غصه شروع به مصرف شیشه کردم، البته مدتی نیز تریاک مصرف میکردم.
کار هم میکنی؟
بله، پیش پدرم در بنگاه املاک کار میکنم.
درآمدت چطور است؟
بد نیست.
خرج زندگیت را چطور تأمین میکردی؟
خرج زن و بچههایم را پدرم میداد.
روزانه چقدر مصرف میکردی؟
نیم گرم، یک گرم و بعضی اوقات
2 گرم.
چی شد دختر کوچولویت را با چاقو زدی؟
دخترم بعضی وقتها به شکل یک موجود عجیب درمیآمد و قصد جانم را میکرد، یک بار کم مانده بود تا من را بکشد، هنگامی که شیشه میکشیدم صداهایی را از آسمانها میشنیدم که میگفت دخترم روح شیطانی دارد و باید آن را قربانی کنم، چندین بار تصمیم داشتم وی را بکشم ولی دلم نمیآمد، من ملیکا را خیلی دوست داشتم ولی چند روز پیش دخترم به شکل سگ عجیبی درآمد و میخواست مرا بکشد که با چاقو نیز ضربهاي به وی زدم.
ناراحت هستی که ملیکا را نمیبینی؟
نه، خوشحالم که وی را کشتم. احساس میکنم به وظیفهای که داشتم عمل کردم و خدا از من راضی است.
دلت برای خندههایش تنگ نشده؟
چرا، ولی مجبور بودم که وی را بکشم.
اگر کسی دیگر بچهات را به قتل میرساند، چه کارش میکردی؟
معلوم است مجازات میکردم و تا اعدام وی پیش میرفتم، ولی دختر من روح شیطانی داشت و باید کشته میشد.
ملیکا دوستت داشت؟
نه زیاد، ولی من خیلی دوستش داشتم.
شنیدم همسر و بچههایت را اذیت میکردی؟
نه، بعضی اوقات همسرم اظهار ناراحتی میکرد و من از کوره درمیرفتم و سرشان داد و فریاد میکردم، خیلی کم آنها را کتک زدهام.
پسرت را چی، او را دوست داری؟
نه، کسی که من را دوست نداشته باشد، من هم او را دوست نخواهم داشت، خانوادهام را دوست ندارم.
تاکنون برای خانوادهات کادو و هدیه خریدهای!
نه، پول میدادم خودشان برای خودشان لباس یا هر چیزی میخواستند بخرند.
دوست داری به گذشته برگردی و دخترت را زنده ببینی؟
دوست دارم به زمانی که شیشه نمیکشیدم برگردم و اگر به چند سال پیش برگردم و دخترم را ببینم باز هم به خاطر رفتارهایش و دستور اهریمن وی را میکشتم.
آیا فکر میکردی یک روز بچهات را به قتل برسانی؟
نه، به هیچ وجه فکر نمیکردم که یک روز دست به این کار بزنم ولی صداهایی که در گوشم بود مرا تشویق به این کار میکرد.
اگر از بیمارستان مرخص شوی دوباره شیشه مصرف میکنی؟
نمیدانم، شاید بکشم، شاید هم نکشم.
الان به چه چیزی فکر میکنی؟
به این که آیا اهریمن از من راضی است یا نه!
................................................................
رئیس پلیس فتای استان مازندران در خصوص پیامكها و تماسهایی مشكوكی كه با هدف كلاهبرداری از شهروندان برقرار میشود، هشدار داد. سرهنگ احمدرضا رستمی دراینباره گفت: در پی اعلام شكایت تعدادی از شهروندان مبنی بر دریافت پیامك با عنوان اینكه شما در قرعه كشی مشتركان تلفن همراه برنده شدهاید، از آنان كلاهبرداری شده، موضوع در دستوركار ویژه این پلیس قرار گرفت. وی تصریح كرد: تبهكاران با ارسال این پیامكها تقاضای ارسال شماره حساب بانكی و رمز دوم كارت را از دریافت كننده پیامك برای واریز وجه جایزه كرده كه در نتیجه با ارسال این اطلاعات از شهروندان كلاهبردرای اینترنتی میكردند. رئیس پلیس فتای مازندران با اشاره به اینكه كلاهبرداری اینترنتی از شهروندان با شیوه ارسال پیامك در حال شیوع است از شهروندان خواست به پیامكها و تماسهای مشكوك پاسخ نداده و در صورت لزوم از طریق مبادی قانونی اقدام كنند. به گفته رستمی شهروندان نباید به تماس یا پیامكهای مشكوكی كه به بهانه برنده شدن آنان درخواست اطلاعات حساب و كارت بانكیشان را دارند، پاسخ دهند چرا كه برندگان جوایز مشتركان تلفن همراه منحصرا از طریق سایت رسمی شركتهای مخابراتی به اطلاع مشتركان خواهد رسید. ................................................................ کیفرخواست سنگین برای خواستگار اسیدپاش خواستگار اسیدپاش یک دختر تهرانی در برابر کیفرخواست سنگینی قرار گرفت. المیرا در بازجوییها گفت: حدود یک سال پیش در یک مغازه مانتوفروشی در خیابان جمهوری مشغول به کار شدم. در آنجا با پسری به نام بشیر 27 ساله که خواهرزاده صاحبمغازه بود آشنا شدم. اما از همان روزهای نخست متوجه نگاههای عاطفی بشیر شدم. یک روز وی به من پیشنهاد ازدواج داد. از آنجا که من نیز به بشیر علاقهمند شده بودم، پیشنهادش را پذیرفتم. اما بعد فهمیدم من و بشیر به درد هم نمیخوریم. خیلی زود پشیمان شده و ارتباطم را با وی قطع کردم چراکه بشیر بسیار بدبین بود و تعادل روحی، روانی نداشت. ................................................................
این مرد وقتی با سماجت خواستار ازدواج با دختر آشنا شد و جواب منفی گرفت کینهجویی کرد.
دختر 22 سالهای به نام المیرا دربندی شامگاه دوم تیرماه سال گذشته در برابر خانهشان در خیابان لبافینژاد هدف اسیدپاشی قرار گرفت.
در همان لحظه مشخص شد که اسیدپاش کسی جز جوان آشنایی نیست که خواستگار سمج دختر جوان بوده.
وی به من گفت اگر با او ازدواج نکنم مرا خواهد کشت اما تهدیدهایش را جدی نگرفتم. تا این که شب حادثه ساعت8:30 از کلاس زبان به خانه برمیگشتم، بشیر را سوار موتوسیکلتش دیدم جلو آمد و اصرار کرد با وی صحبت کنم اما اعتنایی نکردم و به سمت خانهمان حرکت کردم، همین که جلوي خانه رسیدم و انگشتم را روی زنگ فشار دادم ناگهان ظرف پلاستیکی که مایع قرمزرنگی داخل آن بود را به سویم پاشید. در یک لحظه احساس کردم آتش گرفتم از شدت سوختگی فقط فریاد میکشیدم که در این میان مادرم در را باز کرد و با عجله مرا به بیمارستان منتقل کرد.
اکنون چشم چپ و صورتم آسیبدیده و تحت درمان هستم. بدین ترتیب، به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران تیمی از کارآگاهان پلیـــس مأموریت یافتند تا خواستگار اسیدپاش را ردیابی و دستگیر کنند.
سرانجام بشیر پس از 87 روز فرار در حالی که در خانه خواهرش در هشتگرد مخفی شده بود، دستگیر شد. خواستگار اسیدپاش در بازجوییها، مخالفت خانواده المیرا برای ازدواج را انگیزه اسیدپاشی دانست و بشدت از عملکردش پشیمان بود.
پس از پایان تحقیقات بازپرس جنایی پایتخت بشیر را در اسیدپاشی جنایتکارانه مجرم شناخت و دادیار اظهار نظر دادسرای ناحیه 27 تهران با صدور کیفرخواست سنگین پرونده را در اختیار دادگاه جزایی عمومی قرار داد.