شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۶ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۷:۰۲
پرویز شیخ طادی:

جبر روزگار من را از حاتمی‌کیا جدا کرد

پرویز شیخ طادی با اشاره به اندوخته‌هایش در زمان همکاری با حاتمی‌کیا گفت: در یک زمان هم من مشغول بودم و هم حاتمی‌کیا قصد شروع کار را داشت. جبر روزگار ما را یک جوری از هم جدا کرد هر دوی ما هم ناراحت بودیم.
کد خبر : ۶۵۴۰۹
به گزارش صراط به نقل از فارس، «پرویز شیخ‌طادی» کار در عرصه سینما را با طراحی صحنه و دکور و دستیاری آغاز کرد و در آثار ابراهیم حاتمی‌کیا حضوری فعال داشت البته در همان زمان نیز فیلم‌های‌کوتاه و نیمه بلند بسیاری ساخت. شیخ طادی در تمام آثارش یا به صورت مستقیم به جنگ پرداخته و یا نیم نگاهی به این واقعه تاریخی کشور داشته است.

«روزهای زندگی» فیلمی است که در جشنواره فیلم فجر توانست نظرها را به خود جلب کند و تعدادی از جوایز این جشنواره را اعم از بهترین کارگردانی جشنواره سی‌ام را به خود اختصاص دهد و سیمرغ بلورین این بخش را از آن خود نماید به بهانه اکران فیلم تحسین شده «روزهای زندگی» به سراغش رفتیم. در بخش نخست گفت و گو به چگونگی ورودش به سینما،نحوه همکاری‌اش با ابراهیم حاتمی‌کیا و در نهایت جدایی‌اش از وی پرداخته‌ایم که با هم می‌خوانیم.

ورود شما به عرصه سینما با طراحی صحنه و لباس، دستیاری همراه بود و در اکثر کارهای ابراهیم حاتمی‌کیا حضور داشتید دراین باره توضیح دهید.

رابطه من با فیلمسازی از بدو ورود تفکیک شغلی و منصبی نبود. آن زمان که من وارد شدم برای یک اثر هر کاری که از دست‌مان برمی‌آمد انجام می‌دادیم. در گروه‌های مختلف وقتی احساس نیاز بود، کمک می‌کردیم از جمله صحنه، تدارکات اگر گروه کارگردانی نیاز به کمک داشت، ورود پیدا می‌کردیم. یک جایی پای دردل بازیگر می‌نشستیم تا بازیگر تخلیه شود و راحت‌تر جلوی دوربین برود. در آن دوران وظایف را خیلی خط‌کشی و تفکیک نکرده بودیم در ابتدا که با حاتمی‌کیا کار می‌کردم این گونه بود.

کل گروه این نوع نگاه راداشتند؟

نه دو سه نفر بودیم. من و مرحوم اصغرزاده نسبت‌مان با حاتمی‌کیا و فیلم‌هایش این گونه بود. یکی دو کار دیگر در زمینه طراحی صحنه انجام دادم از جمله برای آقای پوراحمد «به خاطر هانیه» طراحی صحنه انجام دادم، هر کاری بود انجام می‌دادم و کمک می‌کردم. حاتمی‌کیا در هر حوزه‌ای می‌خواست اما برخی از افراد این گونه نبودند و دوست نداشتند کسی در کارشان دخالت کند و کسی نظر بدهد زیرا زیاد با روحیه‌شان سازگار نبود که نظر دیگران را بپذیرند. حاتمی‌کیا این هوش را داشت که همه پیشنهادات و نظرات را گوش می‌کرد و اهل مشاوره بود، ما هم هر کاری از دستمان برمی‌آمد انجام می‌دادیم. از مجموعه این تجارب خیلی چیزها را آموختم مدیریت گروه، دکوپاژ، کارگردانی، بازیگری و خیلی چیزها را از حاتمی‌کیا و کارهایش آموختم بدون اینکه کلاسی داشته باشیم. هر فیلمی از زمان نگارش تا انتها یک دانشگاه و کلاس درس است می‌توانی یاد بگیری اندوخته داشته باشی و تجارب بیاندوزی، البته می‌توانی تکلیفی و وظیفه‌ای به کار نگاه کنی، المامور و معذور برخورد کنی و کیسه‌ات را پر نکنی.

در خصوص کارهای حاتمی‌کیا طراحی صحنه و هر کاری که حاتمی‌کیا داشت و من می‌توانستم کمک کنم، انجام می‌دادم تا زمانی که فیلم‌های کوتاه در حوزه‌هنری می‌ساختم. آن زمان دوربین‌های دیجیتال این قدر فراگیر نبود و موبایل‌های مجهز به دوربین و امکانات امروزی وجود نداشت. دوربین هشت میلیمتری بود. ابزاری که آن زمان برای ساخت فیلم کوتاه موجود بود، سوپرهشت بود بعضی‌ها را نشان می‌دادم برخی‌ها را همان زمان تدوین، دور می‌ریختم. با فیلمسازی و کارکردن با حاتمی‌کیا زندگی می‌کردم، خودم را وقف حاتمی‌کیا کرده بودم. احساس می‌کردم زمانی که ایشان کارگردانی می‌کند نیازی نیست من وارد شوم و کارگردانی کنم.

حاتمی‌کیا علاقمند بود کارهایی که انجام می‌دادم را ببیند، این قرارداد را با خودم بسته بودم در کنار کارهای حاتمی‌کیا کار می‌کردم نه این که در کنار کارهای خودم به حاتمی‌کیا کمک کنم. برای اینکه ارزش‌اش را داشت و دارد، کارگردانی را از فیلم‌های کوتاه شروع کردم برای گروه تلویزیونی سپاه، فیلم‌های نیمه بلند و کلیپ ساختم و..

چه زمانی فیلم «دفتری از آسمان» را ساختید؟

لابه‌لای کارهای حاتمی‌کیا فیلم سینمایی «دفتری از آسمان» را ساختم، اواخر فیلم «آژانس شیشه‌ای» پیش تولید فیلم «دفتری از آسمان» را آغاز کردم و آژانس که تمام شد رفتم فیلم را ساختم، بعد که تمام شد آمدم سراغ فیلم بعدی حاتمی‌کیا که «موج مرده» و «روبان قرمز» را ساخت.

چرا این همکاری که فراتر از همکاری شده بود، پس از «موج مرده» به پایان رسید؟

برادری محض بود. یک برهه از زمان درگیری کار خودم با کار حاتمی‌کیا همزمان شد. در یک زمان هم من مشغول بودم و هم حاتمی‌کیا قصد شروع کار را داشت. جبر روزگار ما را یک جوری از هم جدا کرد هر دوی ما هم ناراحت بودیم . حاتمی‌کیا یک جایی گفته بود یاران و دوستانم نیستند. دو تا کار مصادف با هم شد، این تصادف اتفاق افتاد تا جایی که منفک شد. شاید جمع دو سرمایه یک جا حیف و میل می‌شد البته هنوز هم اگر کمکی بخواهد و از عهده من بربیاید حتما انجام می‌دهم.

بعد از «موج مرده» آثار حاتمی‌کیا را دنبال می‌کردید، آن آثار را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

«ارتفاع پست» را دیدم خیلی دوست داشتم. «به نام پدر» را ساخت که بسیاری موضع گرفتند، اما به نظرم این یک حقیقت است که فیلمساز باید جلوتر برود و هشدار بدهد که مراقب باشند نیروهای بکر نظام و سرمایه‌های نظام وارد حوزه اقتصاد و زد و بندها وارد نشوند. از این منظر فیلم را دوست داشتم و با واقعیت جور در می‌آمد. کسانی که بعد از جنگ، گذشته خود را فراموش کردند و در حوزه‌های نه چندان مشروع اقتصادی وارد شدند در فیلم مطرح می‌شد که الان نتایج آن را می‌بینیم. این دغدغه‌ها و تحلیل‌ها بسیار خوب است که در زمان خودش هنرمند چند پله جلوتر است.


واکنش‌های بسیاری شدیدی در آن دوره به حاتمی‌کیا شد و بسیار انتقاد کردند اما من آثارش را دنبال می‌کردم . «دعوت» و «به رنگ ارغوان» را دیدم، بعد احساس کردم نقدهای حاتمی‌کیا نسبت به جامعه تندتر شده است، نقدهای او نسبت به جامعه و حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، امنیتی تندتر و تیزتر شده است و کاملا این لحن تیز از لحنی که جامعه و در همان حوزه‌ها نسبت به حاتمی‌کیا داشتند، می‌آمد. در واقع به گونه‌ای فیلمساز واکنش نشان می‌دهد به کسانی که او را «بریده» یا «چپ کرده» قلمداد می‌کردند و او را از خودشان می‌راندند، دو شمشیر مدام در مقابل هم تیز می‌شدند. حاتمی‌کیا تند و تیزتر شده بود اما همچنان نقد می‌کرد. به تحلیل‌ها کاری ندارم و راجع به این موضوع بحث مفصل دارم که هنرمند وارد چه حوزه‌هایی می‌تواند باشد و ... نقد‌های حاتمی‌کیا رو به تندی و صراحت بیشتر بود.

«پشت پرده مه» چگونه شکل گرفت، فیلمی لطیف و بسیار دوست داشتنی با موضوعی انسانی؟

به برکت آن بچه یتیم بود.

مدیر سینما عصرجدید در آن دوره می‌گفت من و همسرم این فیلم را نگاه می‌کنیم و تعجب می‌کنیم فیلم خوب است، اما مردم نگاه نمی‌کنند، چرا مردم نمی‌آیند ببینند. فیلم باید به مخاطب شناسانده شود چون کالای پشت ویترین نیست، عبوری و گذری نیست، در معرض دید نیست، فیلم باید درست معرفی شود. مردم باید آشنایی نسبی با فیلم داشته باشند. کالایی که می‌خریم لمس می‌کنیم و نسبت به آن شناخت پیدا می‌کنیم و برایش حاضریم پول بپردازیم. سیما فیلم تلاش نکرد فیلم شناسانده شود و هزینه‌ای برای تبلیغ آن در نظر گرفته نشد. برای «سینه سرخ» هم همین اتفاق افتاد. متاسفانه تهیه‌کننده فیلم قائل به معرفی فیلم نبود. این اتفاق‌ها سر بسیاری از فیلم‌های خوب افتاده است.

چقدر «روزهای زندگی» شناسانده شده است با توجه به این که بهترین فیلم جشنواره سی‌ام بوده و نگاه‌ها را جذب کرده، اما به عقیده شما آنگونه که شایسته بود شناسانده شده یا خیر؟

شناساندن یک فیلم، در حال حاضر یک تخصص است. از ساخت تیزرها تا طراحی پوسترها، تا تعیین زمان اکران تا آنونس‌هاو.. شناخت ابزارمختلف که فیلم را بتوانیم معرفی کنیم و یک تخصص است و در همه جای دنیا این گونه است. ما در ایران برخی از افراد را داریم که متخصص هستند و برخی کم تخصص‌اند بعضی یک تعداد ابزار را می‌شناسند. در کل شکل معرفی در فیلم‌ها قوی نیست. مردم به اطلاعات گذشته خود برای دیدن آثار رجوع می‌کنند. فیلم‌های «مهرجویی» را می‌بینند چون او را می‌شناسند فیلم‌های «حاتمی‌کیا» را می‌بینند چون او را می‌شناسند . اگر در فیلم به استاندارد معرفی نرسیده باشیم، مخاطب از سابقه قبلی و خودش بهره می‌برد، این فیلم در جشنواره بیشتر شناخته شد.


اگردر «روزهای زندگی» استفاده‌ای می‌بریم از آن امکان جشنواره است، نزدیکی اکران فیلم به جشنواره و فاصله نگرفتن از آن زمان در معرفی فیلم مؤثر است. هنوز تشعشعات و حوزه مغناطیس جشنواره وجود دارد و مخاطب از آن بهره برده است البته این نکته را باید یادآور شوم نسبت به فیلم‌های قبلی پخش بهتری داریم. البته بهترین پخش نیست اما تبلیغات بهتری داریم. تلویزیون همکاری‌اش با فیلم‌های ارزشمند، اخلاق‌گرا، تاریخی و غیرتاریخی امکانات فراهم کرده، برایشان تیزر پخش می‌کند و در برخی از موارد هزینه نمی‌گیرد. این فیلم در معرفی‌اش نسبت به آثار قبلی‌ام بهتر بود.

در خصوص شناساندن فیلم جای کار باز هم وجود داشت؟

بله جای کار داشت. به نظرم هنوز مردم فیلم را نشناختند. مردم از فضا و اکسیژن جشنواره استفاده می‌کنند و فیلم را از آنجا شناخته و به دیدنش می‌روند. چیز جدیدی به مردم نگفتیم ما تنها سینماهای نمایش دهنده فیلم را معرفی کردیم . پخش ما این دفعه نسبت به گذشته بهتر عمل کرده است. برای «شکارچی شنبه» هیچ تبلیغی در بانی فیلم نداشتیم یا در نشریات دیگراما در این فیلم تبلیغات رسانه‌ای داریم.

وقتی به آثار شما نگاهی گذرا می‌اندازیم اکثرا به نوعی در ارتباط با جنگ است، چگونه فیلمساز به ساخت یک اثر ضد صهیونیستی «شکارچی شنبه» رسید؟

هر کشوری دارای دو مرز اساسی است، یک مرز جغرافیایی و دیگری فرهنگی. مرز فرهنگی اخلاقیات و اعتقادات را شامل می‌شود. وقتی به مرزهای جغرافیایی ما حمله می‌شود چون قابل لمس است برای آن مهندسی می‌کنیم، دفاع می‌کنیم اما مرزهای فرهنگی به چشم نمی‌آید. آسیب‌هایش به سرعت خودش را نشان نمی‌دهد لذا خوب دیده نشده و دیر دفاع می‌شود و آسیب‌هایش را دیر متوجه می‌شویم. دیر متوجه می‌شویم آسمان‌ها و خانه‌های ما اشغال شده است. همانگونه که مرزهای جغرافیایی ارتش و نیرو می‌خواهد، مرزهای فرهنگی هم نیرو می‌خواهد ارتشیان، سرداران و امیران مرزهای فرهنگی فیلمسازان، داستان‌نویسان، شاعران، کاریکاتوریست‌ها، مجسمه‌سازان و... هنرمندان و فرهنگیان جامعه هستند.


آنها وظیفه و تکلیف تاریخی، انسانی و الهی دارند تا از مرزها دفاع کنند زیرا متخصص دیگری نیست . برای یک کشور خیلی بد است که مرزهای فرهنگی‌اش رها شود. «شکارچی شنبه» یک مقابله به مثل بود. صهیونیست‌ها به خوبی فهمیدند که «شکارچی شنبه» چه می‌گوید و این واکنش را متوجه شدند . خیلی خوب فهمیدند و به شدت از این فیلم آسیب دیدند. هنوز فیلم در کشورهای دیگر که باید اکران شود، اکران نشده است ، اگر اکران شود واکنش سختی دارد. صهیونیست‌ها متوجه می‌شوند که اگر ما بخواهیم مقابله کنیم توانمند هستیم و می‌توانیم این کار را انجام دهیم.

امکان اکران فیلم در کشورهای دیگر وجود دارد؟

یک پوست کلفتی و بی‌تفاوتی در حوزه مدیریتی در موسسه شهید آوینی نسبت به محصولاتش وجود دارد. ولی با فشارها و غرزدن‌های من هر دفعه یک قدم لاک پشتی صورت می‌گیرد، فیلم ماه‌هاست برای این دوبله به زبان عربی در لبنان است. در حالی که من در ایران ظرف ده روز می‌توانستم آن را با کیفیت خوب به زبان عربی دوبله کنم. قرار است پس از دوبله فیلم توسط یک پخش کننده لبنانی در کشورها دیگر پخش شود.

صدا و سیما رایت تلویزیونی آن را از تهیه کننده خواستند، به تهیه‌کننده گوشزد کردم به دنبال پول و سود در این فیلم نباشید. برد فرهنگی آن را در نظر بگیرید، این فیلم از هر طریقی که ممکن است بتواند مخاطب را جذب کند و در فضاهای مختلف نمایش داده شود و پیامش به گوش مخاطب برسد.

در این برهه از زمان احساس کردم دو تا از این فیلمسازها باید بیایند و از این مرزها دفاع کنند. حالا همه نمی‌توانند و نمی‌آیند یا این دفاع را امل بازی در عرصه فرهنگ می‌دانند یا به آن اعتقادی ندارند و یا مرزهای فرهنگی را به رسمیت نشناختند چون پرچمی بالای سرش نمی‌‌بینند و... حداقل دو یا سه آدم پاسخ فیلم «300» یا «یک شب با پادشاه» یا «اسکندر» و فیلم‌هایی که درارتباط با ما ساخته می‌شود را بدهند. پاسخ بازی‌های رایانه‌ای را که دشمنانشان پارسیان هستند و فیلم‌هایی که از قبل ساخته شده و مدام تولید می‌شود و منشاء آن یک سری کمپانی است که صهیونیست‌ها هستند، را باید داد.


آن‌ها قصد دارند علاوه بر ایران قبل از اسلام، ایران بعد از اسلام را هم بزنند. روی هر دو آنها متمرکز شدند. یک ضرورت خیلی طبیعی و بدیهی است که مرزهای فرهنگی کشور مدافع داشته باشد. من تعجب می‌کنم این سؤال مطرح می‌شود. یک عدم آگاهی است، یک خواب یا کرختی است ما باید متوجه باشیم که مورد هجوم قرار گرفتیم، وقتی آنها با سینما وارد می‌شوند ما هم با سینما وارد شویم اگر آنها غیرمنصفانه به ما حمله می‌کنند ما منصفانه مقابله به مثل کنیم. «شکارچی شنبه» یک مقابله به مثل بود که مناطق ممنوعه رژیم صهیونیستی را مورد هدف قرار داد جایی که فکر‌ها و اندیشه‌های خطرناک تولید می‌شود .