نبرد احزاب مشهور به جنگ خندق، از مهمترین رویدادهای صدر اسلام محسوب میشود که با توطئه قبیله یهودیِ بنینضیر و یارگیری آنها با سایر قبایل یهود و نیز قبیله قریش که سردمدار آنها ابوسفیان بود، آغاز شد. این نبرد پس از غزوه بدر (دوم هجری) و احد (سوم هجری)در سال پنجم هجری رخ داد.
این رویداد و درسهای نهفته در آن، به قدری گسترده بود که خداوند سورهای از قرآن را به نام «احزاب» قرار داد و در بین 73 آیه از این سوره، 17 آیه یعنی آیات 9 تا 26 را به جنگ خندق اختصاص داد. آیه20 همان آیهای است که نام سوره از آن گرفته شده است، آنجا که فرمود «یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا ۖ وَإِنْ یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ ۖ وَلَوْ كَانُوا فِیكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا؛ [این بزدلان منافق] میپندارند که گروههای دشمن نرفتهاند و اگر بار دیگر گروههای دشمن بیایند، آنان دوست دارند که کاش در میان اعراب بادیهنشین بودند، و [همانجا] از خبرهای شما میپرسیدند، و اگر در میان شما بودند جز اندکی جنگ نمیکردند». در عظمت و گستردگی جنگ احزاب همین بس که رسول الله صلی الله علیه و آله درباره آن فرمود «بَرز الایمان کلّهُ إلی الشّرک کلّه» یعنی تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت».
لشکریانِ تا دندان مسلح دشمن که همراه با شجاعترین پهلوانان عرب از سراسر قبایل پر آوازۀ عربستان به سوی مدینه گسیل شده بودند، در مقطعی، اسیر تدبیر سلمان فارسی یعنی حفر خندق شدند؛ چرا که به پیشنهاد ایشان و با موافقت رسول الله صلی الله علیه و آله، در اطراف مدینه خندقهایی حفر شد و سپاهیان دشمن را مدتها زمینگیر کرد؛ از این جهت، این نبرد به نام «خندق» شهرت یافت. جنگ احزاب در حالی شکل گرفت که نفرات دشمن بیش از 10 هزار نفر با تجهیزات بسیار، اما نفرات مسلمانان 3 هزار نفر با تجهیزات اندک بود، ضمن آنکه کندن خندق با عرض و طول و عمق بسیار، مسلمانان را به شدت خسته کرده بود. در نهایت وقتی سپاه دشمن پشت خندق رسید، مدینه را تا مدتها محاصره کردند تا حدی که تاب بسیاری از مسلمانان از شدت تشنگی و گرسنگی سر آمد؛ مضاف بر اینکه پهلوانان عرب مدام رجز میخواندند و در صدد بودند خود را به آن سوی خندق برسانند.
توطئه قبیله یهودی بنیقریظه که با پیامبر (ص) همپیمان بودند و پیمان خود را در این شرایط سخت شکستند و از درون مدینه تحرکات خود را آغاز کردند و نیز بزدلی منافقان درون سپاه اسلام که مدام ترس را بر مؤمنان تزریق میکردند، بر شدت این فتنه افزود. خداوند وضعیت روحی لشکریان اسلام را اینگونه در سوره احزاب معرفی میکند «إِذْ جَاءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّـهِ الظُّنُونَا؛ زمانی که از بالا و از پایین [لشکرگاه] تان به سویتان آمدند و آنگاه که دیدهها [از شدت ترس] خیره شد و جانها به گلو رسید و به خدا آن گمانها [ی ناروا] را [که خود میدانید] میبردید».
از جمله رویداد مهمی که در این نبرد اتفاق افتاد، نبرد امیرالمؤمنین علیهالسلام با قهرمان عرب به نام «عمر بن عبدود» بود. ماجرا از این قرار بود که پنج نفر از قهرمانان دشمن از نقطه باریکی عبور کردند و در بین خندق و کوه سلع (مرکز سپاه اسلام) به میدان تاختند و مبارز طلبیدند، این پنج نفر عبارت بودند از: 1. عمر بن عبدود 2. عکرمه بن ابی جهل 3. هبیره بن وهب 4. نوفل بن عبدالله 5. ضرار بن خطاب. در وصف عمر، او را با هزار مرد جنگی میسنجیدند. او با فریادهای خشن خود مبارز میطلبید و میگفت: «و لَقَد بححتُ مِن النّداء بِجَمعِکُم هَل مِن مُبارِز... ؛ صدایم از فریاد کشیدن، گرفت و خسته شدم، آیا کسی است که به نبرد با من به میدان آید؟» مسلمانان که به تعبیر قرآن جانشان از وحشت به گلو رسیده بود، تحرکی از خود نشان ندادند، تا اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام به اذن رسول خدا (ص) برای مبارزه با او وارد میدان نبرد شد و سر از تنش جدا کرد.
با این حال دشمنان که از احزاب مختلف تشکیل شده بودند و باور شکست و عقبنشینی برایشان سخت بود، مدینه را در محاصره شدید قرار دادند و این محاصره حدود یک ماه طول کشید. مسلمانان در فشار سخت کمبود غذا قرار گرفتند. بالاخره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دست به دعا برداشت و اینگونه با خداوند مناجات کرد: «اللّهمَّ أنتَ مُنزِلُ الکتابَ سریعُ الحِسابَ، أهزمِ الأحزابَ، اللّهمّ أهزِمْهُم وزلزِلْهُم»، یعنی خدایا، تو نازلکننده کتاب و سرعتبخش در حسابرسی هستی، خودت احزاب را نابود کن، خدایا آنها را نابود و متزلزل فرما». به این ترتیب امداد غیبی به صورت باد و طوفان، دشمنان را از پای در آورد و تار و مار کرد. خداوند در وصف این امداد غیبی میفرماید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّـهِ عَلَیْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا ۚ وَكَانَ اللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا» ای اهل ایمان، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، هنگامی که سپاهیانی [به قصد نابود کردنتان] به سوی شما آمدند، پس بادی [کوبنده] و لشکریانی که آنها را نمیدیدید بر ضد آنان فرستادیم [تا آنان را در هم کوبیدند]؛ و خدا به آنچه انجام میدهید، بیناست.
ماجرای جنگ احزاب از این منظر، حاوی این درس است که در تمام صحنههای سخت اجتماعی باید به پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان مطهر ایشان پناه برد و راه گشایش امور را در توسل و توجه به این انوار مقدس الهی دانست؛ به این معنا که با تمام تلاشهایی که برای رفع موانع جامعه داریم، باید دست نیاز به خلفای الهی برداریم و ایشان را واسطۀ اصلاح امور بین خود و خداوند قرار دهیم.