به گزارش صراط به نقل از البرز در دنیای امروز اگر قرار باشد سیاست را به یکی از ورزشهای رایج تشبیه کنیم، قطعا باید سراغ شطرنج رفت. صفحه سفید و سیاه شطرنج و مهرههایی که هر یک مأموریتی و میدان مانوری دارند، دقیقا شبیه چهرهها، شخصیتها، جریانات و گروههای سیاسی هستند که برخی از بازیگران سیاست از آنها برای پیشبرد اهدافشان بهره میبرند.
در میان چهرههای سیاسی اما اگر به دنبال رجلی باشیم که برای مهرههای شطرنج سیاست، برنامه دارد و کارکشته این میدان است، باید به سراغ آیت الله هاشمی رفسنجانی رفت. هاشمی البته سیاستمداری است که هرگز به بازی در یک صفحه شطرنج اکتفا نمیکند. او اگر میداندار بازی شود، همواره تلاش میکند تا در برابر رقیب خود چند جبهه بگشاید و معمولا بازی را در چند صفحه شطرنج دنبال میکند تا اگر در یکی از صفحات مات شد با مهرههای تازه نفس دیگر، بازی را در میدان دیگری ادامه دهد و با یک درجه تنازل به نتیجه دیگری برسد.
هاشمی البته در طول این سالها ثابت کرده که استاد دو قطبیکردن یا به عبارتی سفید و سیاه کردن زمین بازی یا به تعبیری دقیقتر ایجاد رقابت بین جریان چپ و راست و در این بین حاکم کردن تفکر خود به عنوان جریان معتدل در میان این دعوای ساختگی بوده است. هاشمی هرچند یکبار در فتنه سال 88 کوشید با لشکرکشی سربازانش در خیابانها نظام اسلامی را کیش کند اما با صبوری و تدبیر نظام در یوم الله 9دی مات شد.
اکنون اما در آستانه انتخابات مجلس نهم، یکبار دیگر فرصت بازی در برابر نظام اسلامی برای هاشمی پیش آمده و او که چند صفحه شطرنج در برابر خود گشوده بود تا در یکی از میدانها بازی را ببرد با حضور بههنگام و تکلیفمدارانه شخصیتی همچون آیت الله مصباح، نتیجه بازی را واگذار کرد و از میدان خارج شد و اکنون جریان فتنه تنها به یک اتفاق امید دارد که در ادامه خواهم نوشت. آیت الله مصباح را البته نمی توان بازیگری دانست که با نگاه ابزاری به چهرهها و جریانات سیاسی به دنبال حاکم کردن سلیقه اش است. مصباح یزدی که در طول این سالها ثابت کرده مرد میدان تکلیف است و سیاست را از این منظر دنبال میکند با سفارش به پایداری بر اصول و کوتاه نیامدن از مبانی، توانست دست هاشمی رفسنجانی را بخواند و او را در یک حرکت مات کرد. اما صفحه این بازی بر چه اصلی بنا شده بود؟ قبل از تشریح صفحه این بازی که بر اصل پذیرش وحدت پایه گذاری شده بود، باید به این نکته توجه داشت که اساسا موضوع وحدت در انتخابات مجلس شورای اسلامی در میان جریانات مختلف و ارائه لیست مشترک در درجه اول در شهر بزرگی همچون تهران و بعد از آن در برخی از شهرهای بزرگ دیگر همچون مشهد، تبریز، اصفهان، شیراز تاثیر دارد و هر چه به سمت شهرهای کوچک برویم، تاثیرگذاری مناسبات فکری و سیاسی در انتخابات کمرنگ تر خواهد شد.
از ماهها قبل و بویژه بعد از خانه نشینی احمدی نژاد که باعث زنده شدن جریان فتنه شد، جریانی به بزرگنمایی حضور اصلاح طلبان و برنامه ریزی آنها برای فتح کرسیهای مجلس پرداخت. این بزرگنمایی اما با دو هدف صورت گرفت یا این حضور تحقق مییافت و اصلاح طلبان فرصت مییافتند که در این میدان بازی کنند و به کرسیهای مجلس برسند و یا زمینه ای میشد برای امتیاز گرفتنهای دیگری که در میانه این بازی فرصتش فراهم میآمد.
واقعیت این است که دو جریان برای به وحدت رساندن اصولگرایان از چند ماه قبل از انتخابات تلاش کردند، یک جریان خیرخواهانه و دلسوزانه بر اصل وحدت تاکید می کردند – هر چند آنها نیز به انتخاب ساز وکار و ترکیب این وحدت انتقاد داشتند - و جریان دیگری که سرنخش برای امتیاز گرفتن از نظام اسلامی در دستان هاشمی بود و اساسا انتقادات دلسوزانه را نفی نیروهای اصیل انقلاب برمی شمردند.
هاشمی اما با بزرگنمایی حضور اصلاح طلبان به دنبال وحدت در اصولگرایان آن هم شش ماه قبل از انتخابات بود تا قدرت چانه زنی خود را در برابر نظام افزایش دهد. از نگاه هاشمی، اصولگرایان اگر چندماه قبل از انتخابات به وحدت میرسیدند، این سئوال در افکار عمومی و رسانهها معنا مییافت که جریان اصولگرایی در برابر چه رقیبی وحدت کرده است. طبعا اگر این اتفاق میافتاد، هاشمی با فشار افکار عمومی میتوانست نظام اسلامی را به سمت گزینه فراموش کردن رفتار اصلاح طلبان در کودتای دو سال قبل ببرد. اینجا یکی از صفحات بازی شطرنج سیاست برای هاشمی بود. برای هاشمی رفسنجانی کوتاه آمدن نظام اسلامی در برابر فتنه گران کودتای دو سال قبل یک پیروزی بود حتی اگر هیچ یک از آنها به مجلس هم راه نمی یافتند چون با تحقق این فرض، هاشمی بندهایی از نماز جمعه خود را محقق کرده بود و میگفت من دو سال قبل گفتم که نظام باید کوتاه بیاید.
صفحه بازی دیگر برای هاشمی از به وحدت رساندن اصولگرایان و به میدان آوردن اصلاح طلبان فتنه گر، ارائه دو لیست انتخاباتی بود. هاشمی اگر میتوانست بازی حیدری - نعمتی یا به تعبیر دقیقتر رقابت اصلاح طلب - اصولگرا را جا بیندازد، در میانه این رقابت سنتی میتوانست ترکیبی از چهرههای همسو با خود را وارد مجلس کند. در این صورت قطعا بخشی از نمایندگان مطلوب هاشمی با زمینههای ایجاد شده، از طریق لیست اصلاح طلبان وارد مجلس میشدند و بخشی دیگر قطعا با ساز و کاری که از وحدت اصولگرایان تعریف شده بود، میتوانست در لیست نهایی آنها که نهایتا با ایده سهمیه بندی بسته میشد، تامین کننده نظرات هاشمی باشد. از یاد نبریم که هاشمی در مقاطع بسیاری از برخی اصولگرایان مجلس هشتم و بویژه ریاست آن بهره برد و حتی استمرار مسیر مجلس هشتم برای هاشمی مطلوب بود. با این حساب برای هاشمی ابقای این نمایندگان – که عمدتا در فتنه 88 یا در ستاد موسوی بودند و یا از جمله ساکتین فتنه شمرده میشوند - در مجلس نهم یک نعمت سیاسی به حساب میآمد.
یک صفحه دیگر بازی برای هاشمی این بود که اصولگرایان را از چندماه قبل از انتخابات به وحدت برساند تا اگر نظام اسلامی در برابر مطالبات او برای کوتاه آمدن در برابر فتنه گران مقاومت کرد، با کنار کشیدن یاران خود از صحنه رقابت – یعنی همان کاری که بر خلاف انتظار برخی از تحلیل گران سیاسی در زمان ثبت نام انجام داد – زمینه یک انتخابات بدون رقابت را برای اصولگرایان و مظلوم نمایی برای یاران فتنه گر خود را فراهم آورد. برای تصور این بخش از بازی هاشمی فرض کنید که اصولگرایان از آبان ماه وحدت خود را جشن گرفته بودند. این وحدت سبب میشد تا هاشمی سئوال «این وحدت در برابر کیست» را هر روز پر رنگ تر مطرح کند. از دو حال خارج نبود یا نظام اسلامی در برابر این سئوال کوتاه میآمد که دو نتیجه پیروزمندانه قبل را برای هاشمی داشت و یا مقاومت میکرد، در این صورت – با توجه به وحدتی که از شش ماه قبل صورت گرفته بود - متهم میشد به نظامی که میخواهد انتخاباتی بدون رقابت برگزار کند و این در کاهش مشارکت بی تاثیر نبود!
تمام این فرضها بازی برد برد را برای هاشمی تداعی میکرد اما یک چیز این بازی را بهم زد و آن طرح شعار قرآنی «انّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» از طرف آیت الله مصباح و حلقه زدن جماعتی از میان اصولگرایان دور این عمار امام خامنه ای و برافراشتن علم جبهه پایداری انقلاب اسلامی بود. بویژه که جبهه پایداری با طرح دیدگاه های خود، حمایت بخش عظیمی از نیروهای انقلاب حتی همان دوستانی که به اصل وحدت با وجود انتقادات بجا معتقد بودند را به دست آورده بود . آیت الله مصباح در عین حال که بر اصل خیرخواهانه وحدت مهر تایید زد، با گشودن جبهه جدیدی و تاکید بر انجام تکلیف و پایداری بر اصول، جریان اصولگرایی را به دوایر متحد المرکزی تشبیه کرد که سلایق مختلف را در درون خود جای داده است.
اکنون در آغازین سالهای دهه چهارم انقلاب اختلاف سلیقه در جبهه اصولگرایی به اندازه ای رسیده که باید دست مردم را برای انتخاب یکی از این سلیقههای درون نظام باز گذاشت. مردم باید مخیّر باشند تا از درون آنهایی که به نظام اسلامی پایبندند، یک سلیقه را انتخاب کنند. مردم از ما نمی پذیرند که ما آنها را مخیّر کنیم تا از گزینههای «معتقد به نظام» و «در برابر نظام» یکی را برگزینند، چرا که مردم ایران اسلامی در این صورت قدرت انتخاب ندارند و مجبورند برای فرار از گزینههای «در برابر نظام» به سلیقه هایی که در درون نظامند اما آنها را نمی پسندند تن دهند.
ظهور جبهه پایداری و اصرار آن بر اصول سبب شد تا بازی برخی برای به چالش کشاندن نظام ابتر بماند. جبهه پایداری که از ابتدا به تمام وجوه این بازی توجه داشت، ضمن بیان انتقادات به حقش نسبت به ساز و کار انتخاب شده برای وحدت، تن به حضور در ترکیب تعیین شده نداد و هاشمی هم نتوانست به هیچ یک از گزینههای پیش بینی شده اش برسد. اکنون رقابت درون خانواده نظام اسلامی در حال شکل گیری است و به نظر میرسد اگر تاکنون پیگیری بحث وحدت در برخی از حوزههای انتخابیه مانند تهران مصلحتی دلسوزانه دانسته میشد – بدون در نظر گرفتن اشکالات وارد به سازوکار این وحدت - از این پس پافشاری و اصرار بر وحدت در حوزه انتخابیه ای مانند تهران نه ضرورت دارد و نه به مصلحت است. بجاست همه دلسوزان موثر، از این پس با بیان شاخصهها مانند آنچه آیت الله مهدوی کنی در بیانیه 9 دی تاکید فرمودند و آیت الله یزدی بارها و بارها بر آن تاکید کرده اند، در عین بوجود آوردن رقابت سالم، مردم را به سمت انتخاب گزینههای اصلح سوق دهند.
آخرین اخبار و تصاویر سیاسی را در سرویس سیاست صراط بخوانید.