در روزهایی که اخبار بد و ناامید کننده ما را دربر گرفته، گاهی به فضای مجازی پناه بردهایم تا شاید حالمان بهتر شود. بیراه نیست اگر بگوییم که صبح تا شبمان بر همین منوال میگذرد و وقتی مطلبی را بپسندیم، آن را لایک میکنیم و نهایتا کامنتی بر آن میگذاریم و نظرمان را میگوییم. حساب لایک کردنهای مکرر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی از دستمان در رفته است اما به امتحانش میارزد اگر یکبار در شبانهروز تعداد لایکهایمان را بشماریم و یادداشت کنیم. حالا یک روز بدون لایک را در نظر بگیرید و این گزارش را بخوانید. آیا کاری بهجز لایک کردن هم از ما برمیآید؟
لایک!
به گزارش روزنامه جام جم لایک یا لایک کردن در واژگان زبان انگلیسی به معنای دوست داشتن و همانند بودن است. ۹ فوریه امسال و همزمان با هجوم مردم به فیسبوک، استفاده از Like آغاز شد. به این معنا که شما در شبکههای اجتماعی از هر پست که خوشتان بیاید آن را لایک میکنید، البته کارکرد این واژه فقط به فیسبوک محدود نمانده و امروزه نیز در تمامی شبکههای اجتماعی علامتی به این نام هست. شاید به یاد داشته باشید که فیسبوک با توجه به لایکهای فرد به دوستانش اطلاع میداد که وی چه صفحهای را پسندیده است و در گوشه صفحه سایر کاربران، با معرفی لایکهای زده شده، آن را به دیگران پیشنهاد میداد. همین طور با لایک کردن یک صفحه، فیسبوک به صورت هدفمند صفحههای مرتبط را برای لایک کردن مجدد به کاربر معرفی میکرد، به واقع فیسبوک با برداشتن اولین قدم کاربر، قدمهای بعدی او را پیشبینی و با سوق دادن کاربر به سمت دلخواه او را در جریان مد نظر خود مدیریت میکرد. پس فشار دادن انگشتمان روی یک دکمه آنقدرها هم که فکر میکنید، الکی نیست! یعنی وقتی شما چیزی را میپسندید، مردم شما را به این وسیله میشناسند! اتفاقی که امروز در توییتر میافتد. موضوع این گزارش اما مشخصا درباره مشکلات اساسی است. مشکلاتی که گاهی برای همه ما دغدغه میشود و به وسیله لایک و به اشتراک گذاشتن کردن سعی در بازنشر آنها داریم. ما درباره هر نوع لایک کردنی صحبت نمیکنیم، بهخصوص لایک شدن توسط آنهایی که به یکباره تمامی پستهای شما را بدون خواندن میپسندند!
ما هم سهیم هستیم
بسیاری از ما وقتی مطلبی را دوست داریم، آن را لایک میکنیم و وقتی برایمان دغدغهای اساسی باشد، با به اشتراک گذاشتن آن با دیگران سعی در پربازدیدتر کردن آن داریم. این اتفاق در اینستاگرام به صورت استوری کردن، در توییتر به صورت ریتوییت و در پیام رسانها به صورت ارسال مجدد به دیگران اتفاق میافتد. راحتترین راه این است که این خبرها را برای دیگران بفرستیم و منتظر باشیم که مسؤولی این اخبار را بخواند یا آنقدر پر بازدید شود که به گوش مردم و مسؤولان برسد. البته که گاهی هم میدانیم که خیلی از مسؤولان از دغدغه ما باخبرند و نیازی به مشارکت ما نیست، اما میخواهیم با انتشار مطلبی خیالمان را آسوده کنیم که ما هم گامی بسیار بزرگ برای حل یک مشکل در کشورمان برداشتهایم! در واقع میخواهیم با لایک کردن، به دیگران نشان دهیم که ما هم دغدغهمند هستیم و به فکر دیگران. با این حال اما راههای دیگری هم هست که شاید خیلی از ما وقت، توان و جرات حضور در آنها را نداشته باشیم!
کار سختی نیست
از مادر ترزا و گاندی تا نرگس کلباسی، اسماعیل آذرینژاد، یوسف اصلانی و هزاران نفر دیگری که شاید هرگز نام آنها را هم نشنویم. افرادی که وقت، پول و زندگی خود را برای بهتر کردن حال دیگران میگذارند. داستان به همین سادگی است. از مادر ترزا که زندگیاش وقف پرستاری از بیماران و کمک به فقرا بود تا نرگس کلباسی که یک جوان دهه شصتی دغدغهمند است و با شنیدن خبرهای بد بهسادگی از کنار آنها نمیگذرد و به لایک کردن اکتفا نمیکند! از اسماعیل آذری، طلبهای که برای بچهها کتاب خرید و قصه خواند و کمکم مشکلاتشان را حل کرد تا یوسف اصلانی که زندگیاش را وقف معلولان کرده است. البته که هرکسی توان این کارها را ندارد، پول و سرمایهاش را حتی، اما داستان بسیار ساده است. حداقل برای خوب کردن حال خودمان و نه حتی دیگران گاهی نباید به لایک اکتفا کرد و به سرتاسر جهان غر زد.
تمامی این افراد ابتدای کار یک گام کوچک برداشتهاند. این صحبتها را بخوانید. «اسماعیل آذری با پول خود شروع به خرید کتابهای مختلف و اولین کتابفروشی شهرشان را راهاندازی کرد، کتابفروشی که هیچ انگیزه اقتصادی نداشت و کتاب را قسطی و امانی به مردم میداد، پنج سال بعد آقای آذری مجبور شد با ضرر فراوان کتابفروشیاش را جمع کند او متوجه شد که هرچه سن افراد بالاتر میرود انگار به دوری از کتاب خو میکنند و مطالعه برایشان سختترین کار دنیاست، اما کودکان پنج ساله تا نوجوانهای ۱۵ ساله بیشتر از همه مشتاق کتاب هستند، همین جرقه باعث شد تا آقای آذرینژاد که پیشنماز مسجد بود برای اولین بار بعد از نماز به جای سخنرانی با بچهها حلقه داستانخوانی راه بیاندازد، حلقهای خلوت که روز به روز بزرگتر میشد.» یا صحبتهای یوسف اصلانی: «یک روز از سمت موسسه بهزیستی ذوالفقاری منطقه ۱۸ من را برای بازدید دعوت کردند و من آنجا ۲۰ کودک بیسرپرست را دیدم. قرار شد با همراهی دوستان سرپرستی این ۲۰ بچه را به عهده بگیریم و از آنجا کارمان را ادامه دادیم تا جایی که بهزیستیها به بخش خصوصی واگذار شد و خودمان با کمک مردم موسسه بهشت رضا (ع) را در دست گرفتیم.»
راه دیگری هم هست
آیا راه دیگری هم هست؟ بله. راه دیگری هم هست، راهی که نیاز به حضور هر روزه و فیزیکی در میدان عمل هم ندارد اما با قدمی کوچک میتوان گامی بزرگ برداشت. شاید بارها گفته و نوشته باشیم که فقط لازم است کمی سر از دنیای درون موبایل بیرون بیاوریم و به جهان بازگردیم. این اولین قدم برای آدم بهتری بودن است. اولین قدم برای برداشتن یک گام مثبت تا جهان جای بهتری شود. کلمات و جملاتی که شاید در ابتدا شعاری به نظری برسد، اما اگر بخواهیم کار سختی نیست. کار سختی نیست چون هر کدام از ما به نوبه خود هنر و قابلیتی داریم که میتوانیم بدون چشم داشت یاد دهیم، اگر مسؤولیتی داریم آن را درست انجام دهیم، از رسانه و تریبونی که داریم برای بیان دغدغههای درست استفاده کنیم. این کار دشوار است و شبیه به بقیه نبودن در این روزها دشوارتر! این کار دشوار است. زیرا رسانههای اجتماعی مردم را دورهم جمع و با تنهایی مبارزه میکند. اما افراد پس از مدتی حس میکنند تعاملاتشان در این فضا بسیار مصنوعی است. نکته دیگر را اما از زبان «هافمن» بشنوید. «آی آدم مجازیها، لطفا کمی واقعیتر شوید تا لذت بیکران خداوند را از دست ندهید! لذت قابلتحملتر کردن دنیا را..» این دقیقا همان نکتهای است که باید هر روز به خودمان یادآوری کنیم، آی آدم مجازیها، راه دیگری هم هست.