پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ آذر ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۷
سعدالله زارعی

ماهیت عملیات سپر شمالی رژیم صهیونیستی

رژیم صهیونیستی در بالاترین سطح تصمیم‌گیری نشان می‌دهد که برنامه‌ای برای ورود به جنگ پرشدت و زمان‌بر ندارد.
کد خبر : ۴۴۲۷۷۷

رژیم صهیونیستی در روز گذشته از آغاز عملیات «سپر شمالی» خبر داد و مدعی شد این اقدام را برای دستیابی به تونل‌های حفرشده توسط حزب‌الله لبنان صورت می‌دهد. در همان حال شبکه ۱۰  تلویزیون این رژیم به طور سربسته اعلام کرد این اقدام در شامگاه دوشنبه گذشته توسط «کابینه امنیتی» و در مقر اصلی ارتش اسرائیل جمعبندی شده است. بلافاصله پس از انتشار این خبر، موج رسانه‌ای راه افتاد و انواعی از گمانه‌زنی‌ها از تلاش اسرائیل برای آغاز جنگی جدید تا یک اقدام عادی مطرح گردید. در این خصوص نکته‌هایی وجود دارد:


۱- مدت زمان زیادی از آخرین درگیری رژیم صهیونیستی با بخشی از جبهه مقاومت سپری نشده است. اوایل روز سه‌شنبه ۲۲ آبان‌ماه گذشته یعنی سه هفته پیش، رژیم صهیونیستی درخواست آتش‌بس در جنگی ۳۶ ساعته داد؛ اهمیت این آتش‌بس تا جایی بود که از نظر نتانیاهو به یک زلزله سیاسی داخلی می‌ارزید. با این وصف این گمانه‌زنی که اقدام تحریک‌آمیز ارتش رژیم اسرائیل علامت یک جنگ است، چندان با تجربه اخیر ما از رفتار این رژیم تناسب ندارد.

۲- ارتش رژیم اسرائیل مدعی وجود تونل‌هایی در بخش شمالی فلسطین و در مجاورت مرزهای لبنان است و درصدد خنثی‌سازی اقدامات آتی حزب‌الله برآمده است این در حالی است که همانگونه که در جنگ سوریه ثابت شد، حزب‌الله برای مقابله با حریف و غلبه بر او به استفاده از تونل التزامی ندارد در واقع در جنگ سوریه، حزب‌الله بدون بهره‌گیری از تاکتیک «کانال» بر حریفی که از این تاکتیک استفاده کرده بود، چیره شد. به نظر نمی‌آید ارتش اسرائیل از این موضوع بی‌خبر مانده باشد کمااینکه چند سال پیش دبیرکل حزب‌الله لبنان رسما هم اعلام کرد که اگر جنگ جدیدی در بگیرد، از همان شیوه‌های عملیاتی جنگ ۳۳ روزه استفاده نخواهد کرد. حزب‌الله استفاده از تونل را شیوه‌ای «لورفته» به حساب می‌آورد. با این وصف این سؤال مطرح می‌شود که هدف ارتش غاصب صهیونیستی از انجام عملیاتی که هدف آن را «دستیابی به تونل‌های حفر شده در شمال فلسطین توسط حزب‌الله لبنان» اعلام کرده است، چیست؟


به نظر می‌رسد ارتش رژیم اسرائیل توامان چند هدف را دنبال می‌نماید. عملیات جست‌وجوی ارتش در مناطق شمالی که از شمال حیفا تا مرز لبنان یعنی مساحتی به عمق حدود ۸۰ کیلومتر و عرضی حدود ۴۰ کیلومتر را شامل می‌شود، می‌تواند نوعی‌ تمرین نظامی برای سیطره نیروهای جدید بر این مهمترین منطقه حساس و نیز دوباره‌خوانی استراتژی دفاعی و تطبیق آن با شرایط جدید امنیتی صورت گرفته باشد. تجربه جنگ اخیر حماس و آتشباری آن در منطقه‌ای به عمق ۳۰ تا ۵۰ کیلومتر به ارتش اسرائیل یادآوری کرد که حزب‌الله حتی می‌تواند عمقی بیش از این را با آتشباری گسترده‌تر مورد هدف قرار داده و سبب انقطاع عملی امنیتی منطقه شمالی از منطقه مرکزی رژیم باشد کمااینکه عملیات «غلاف غزه»  عملا سبب انقطاع امنیتی این منطقه از منطقه مرکزی شد. با این وصف ارتش باید با مطالعه دقیق‌تر مختصات این منطقه و آشناسازی نیروهایی که در حد فاصل ۱۲ سال اخیر - یعنی پس از جنگ ۳۳ روزه- به ارتش پیوسته‌اند، خود را برای شرایط امنیتی آینده آماده نماید.

این در حالی است که این منطقه از آسیب‌پذیری بسیار بیشتری نسبت به غزه برخوردار است چرا که از یک طرف نیروی مهاجم - یعنی حزب‌الله- در لبنان برخلاف نیروی مهاجم غزه در وضعیت محاصره قرار نداشته و به عمق استراتژیک خود سوریه وصل است از سوی دیگر حزب‌الله در ارتفاع قرار دارد و منطقه شمالی فلسطین عملا زیر پای آن است در حالی که در غزه حماس در زمین پست قرار داشته و ارتفاعات در اختیار رژیم اسرائیل است. اما آیا اسرائیل واقعا در انتظار آغاز جنگی از سوی حزب‌الله و یا در فکر راه‌اندازی جنگی علیه آن است؟


۳- جنگ ۳۳ روزه، شرایط امنیتی رژیم اسرائیل و حزب‌الله را به «موازنه» رساند به این معنا که یک نوع برابری دفاعی و نظامی بین دو طرف پدید آورد و از این رو استراتژی دو طرف مبتنی بر «بازدارندگی» بود و هر کدام به نوعی در مورد راه افتادن جنگ ملاحظات و التزاماتی داشتند. وقتی جنگ سوریه پیش آمد که برخلاف ادعای غرب مبنی بر وقوع جنگ داخلی، این یک جنگ جهانی پرشدت و طولانی مدت بود، رژیم اسرائیل گمان می‌کرد، این جنگ سبب کاهش شدید قدرت حزب‌الله شده و بر موقعیت داخلی آن اثر می‌گذارد تا جایی که حتی رئیس پیشین سرویس امنیتی اسرائیل  -معیر داگان- که چندی پیش مرد، اعلام کرد، بحران سوریه، حزب‌الله را می‌بلعد و جز خاطره‌ای از آن باقی نمی‌گذارد. اما روند جنگ آنگونه که آنان پیش‌بینی می‌کردند، پیش نرفت و حزب‌الله توانست با سربلندی از آن خارج شود. حضور موثر و مقتدرانه حزب‌الله در بحران سوریه دو  اثر مهم امنیتی و سیاسی را به وجود آورد که برای رهبران و به خصوص سرلشکرهای رژیم صهیونیستی غیرقابل باور بود.


اولین پیامد این حضور در عرصه امنیتی و موقعیت نظامی بود. پیش از جنگ سوریه، حزب‌الله لبنان در بخشی از جغرافیای این کشور «نفوذ» داشت و این نفوذ سبب حضور پررنگ در حتی جغرافیای شیعیان لبنان نمی‌شد و از سوی دیگر وجود مخالفان جدی حزب‌الله در دولت لبنان سبب عدم امکان تکیه حزب‌الله به عنصر دولت شده بود و در مجموع به «حزب‌الله محدود» منجر می‌شد، حضور موثر حزب‌الله در جغرافیای سوریه و پیروزی آن بر «معارضه نظامی» این دو محدودیت را از پیش پای حزب‌الله برداشت. حالا حزب‌الله هم بر موقعیت جغرافیایی مطلوبی سوار است و هم از پشتیبانی یک‌پارچه دولت سوریه برخوردار می‌باشد. با این وصف «حزب‌الله در سوریه» همان حزب‌الله در لبنان نیست.


پیامد مهم دوم پیروزی حزب‌الله در سوریه، پیروزی برجسته سیاسی او در لبنان بود. پیش از این حزب‌الله به نحو حداقلی در پارلمان و کابینه لبنان حضور داشت و حداکثر عایدی او از این حضور جلوگیری از بعضی تصمیمات امنیتی مخالفان خود در این دو نهاد بود بر این اساس حزب‌الله پس از جنگ ۳۳ روزه بر در اختیار داشتن «ثلث ضامن» که مخالفانش به آن لقب «‌ثلث معطل» دادند تاکید داشت و چشمداشت دیگری به کابینه و مجلس نداشت. چنانچه حضور حزب‌الله در بحران پرشدت نظامی سوریه به شکست می‌انجامید می‌توانست آینده سیاسی آن را کاملا از بین ببرد اما با پیروزی غیرمنتظره حزب‌الله در این جنگ، موقعیت سیاسی حزب‌الله نه‌تنها تثبیت گردید بلکه به آن افزوده نیز شد. هم‌اینک برای حزب‌الله پس از انتخابات ۱۶ فروردین گذشته ۷۵ نماینده (از ۱۲۰ نماینده) کاملا همخوانی شیعه، سنی و مسیحی وجود دارد و این یعنی سهم مقاومت در سیستم سیاسی لبنان از ۳۳ درصد به ۶۲/۵ درصد یعنی دو برابر افزایش یافته است به همین دلیل سعد حریری برای کاستن از موقعیت حزب‌الله در دولت، اصرار دارد که سنی‌های منتخب حزب‌الله را نادیده بگیرد و این خود سبب چالش تشکیل کابینه جدید حریری شده است. با این وصف امروزه اسرائیل از شرایط جدید حزب‌الله در لبنان و سوریه به هراس افتاده است.


۴- در جمع‌بندی رژیم اسرائیل، «آتش‌بس» سبب تزاید قدرت مقاومت در منطقه است. از این رو ضمن آنکه این رژیم کماکان از راه‌اندازی جنگ علیه حزب‌الله پرهیز می‌کند اما در عین حال ثبات امنیتی را هم یک خطر عمده برای خود به حساب می‌آورد بر این اساس به مرور به فرمول «معرکه بین‌الحروب» رسیده و بر اساس آن می‌گوید باید هم از جنگ و هزینه‌های فراوان آن اجتناب کرد و هم از آتش‌بس طولانی که سبب تقویت و برتری مقاومت می‌شود. بر اساس این فرمول، اسرائیل شعله «التهابات امنیتی» را تا جایی که به جنگ منجر نشود بالا می‌کشد تا از گسترش قدرت جبهه مقاومت جلوگیری کند. از این رو ما می‌بینیم اسرائیل در غزه همان کاری را می‌کند که در بلندی‌های جولان کرده است و در بلندی‌های جولان همان کاری را می‌کند که در جنوب لبنان می‌کند یعنی تلنگر به امنیت و جمع‌ کردن سریع دامنه آن. در هر سه این موضوع، چینش نیروهای ارتش اسرائیل به صورت حداقلی و در عین حال توأم با تحریک است.


رژیم صهیونیستی در بالاترین سطح تصمیم‌گیری نشان می‌دهد که برنامه‌ای برای ورود به جنگ پرشدت و زمان‌بر ندارد. در جریان جنگ غزه، کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی و حتی شخص «آویگدور لیبرمن» که در اعتراض به توقف جنگ توسط نتانیاهو از وزارت جنگ استعفا کرد، به توقف عملیات رأی داد و آغاز مذاکره با حماس را قبول داشت! در جریان عملیات جست‌وجوی روز گذشته ارتش در شمال فلسطین- موسوم به «سپر شمالی» -نیز اگر چه پای حزب‌الله را به میان کشیدند اما تاکید کردند که این اقدامی محدود و معطوف به کور کردن کانال‌های تهاجمی حزب‌الله در شمال فلسطین است. در جریان اقدامات ارتش غاصب اسرائیل در سوریه نیز همین وضع صادق است. ارتش اسرائیل پس از اسقاط یک هواپیما که به کشته شدن ۱۸ عضو نیروی هوایی روسیه منجر شد، ورود هواپیماهای خود به آسمان سوریه را متوقف کرد.

اینها نشان می‌دهد اسرائیل سیاست تحریک محدود و ترساندن حریف و افزایش هزینه‌های آن را کماکان دنبال می‌کند و این سیاست رژیم و ارتشی است که نمی‌تواند به برتری دست پیدا کند و چاره‌ای جز تلاش برای کنترل حریف ندارد.