پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۶

ماجرای یادگاری که صدام برای رزمنده ایرانی به جا گذاشت

ماجرای خواندنی از یادگاری دردناکی که صدام برای یک رزمنده ایرانی به جا گذاشت را بخوانید.
کد خبر : ۴۱۱۴۳۸

کبری رستمی مادر شهید سیدعباس حسینی از شهدای دوران دفاع مقدس است. وی در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران و در رابطه با خاطراتش از فرزندش بیان کرد: من هشت فرزند داشتم که اکنون چهار فرزندم زنده‌اند. عباس فرزند دوم من بود که در ۱۴ سالگی مرد جنگ شد. سید عباس سال ۱۳۴۵ به دنیا آمد. آن زمان خانه ما در حوالی میدان خراسان تهران قرار داشت.

ماجرای یادگاری که صدام برای رزمنده ایرانی به جا گذاشت

به گزارش  خبرگزاری میزان، در دوران انقلاب همراه پسرعمویش به تظاهرات می‌رفت. حتی در حادثه میدان ژاله پسرعمویش تیر خورد و عباس جان سالم به در برد. جنگ هم که شروع شد از ۱۴ سالگی بی‌تاب حضور در جبهه بود، اما چون سن‌اش کم بود به او اجازه حضور نمی‌دادند. پیش از جنگ مدتی به کردستان رفت و در آنجا تجربه حضور در شرایط جنگی را به دست آورد و به تهران بازگشت. با توجه به شناختی که همرزمانش از او به دست آورده بودند این بار توانست به جبهه برود. پدرش مخالف حضور سیدعباس در جنگ بود، اما من با قضیه راحت کنار آمدم چرا که در ناحیه بسیج مالک اشتر فعالیت‌هایی در زمینه پشتیبانی از جبهه و رزمندگان را داشتم. به عنوان مثال در بسته‌بندی اقلامی که برای رزمندگان ارسال می‌کردند یا پخت نان و حتی تهیه کفن برای شهدا کار انجام می‌دادم.

برای همین خودم واسطه شدم تا پدرش اجازه بدهد که سیدعباس در جبهه حاضر شود. البته پیش از حضورش در جبهه نزد آیت‌الله دستغیب رفته بود و از او دست‌خط گرفته بود که دیگران از حضورش در جبهه ممانعت نکنند. از همان سن ۱۴ سالگی تا سال ۶۵ که در عملیات «کربلای ۵» در شلمچه به شهادت رسید بار‌ها مجروح شد، اما چیزی از جبهه و جراحت‌اش به ما نمی‌گفت.

یک یادگاری از صدام

یادم می‌آید روزی که می‌خواست در یکی از اعزام‌هایش به جبهه برود ما را در جریان نگذاشته بود و یکی از دوستانش اتفاقی به در منزلمان آمد و پرسید که برنامه سفرمان به جبهه چگونه است. سیدعباس در منزل نبود و این پرسش را از من کرد. تازه متوجه شدم که می‌خواهد مجدد به منطقه برود. در یکی از حضورهایش تیر دشمن به دستش اصابت کرده بود. تقریبا دستش دیگر ناکارآمد بود و مدتی نمی‌توانست کاری انجام بدهد چرا که ابتدا در گچ بود و بعد پلاتین در دستش کار گذاشته بودند. اما با این حال به جبهه رفت و اعتقاد داشت آن سرنوشتی که دستش دچار شده و گلوله‌ای که دستش را مجروح کرده یادگاری صدام است.