جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۹
خرمشاد تشریح کرد

چرا ایران در سوریه حضور یافت؟

چرا ایران در سوریه حضور یافت؟
سوریه دارای موقعیتی است که می‌تواند در ابعاد مختلف از جمله انرژی، امنیت رژیم صهیونیستی، کنترل رقبا و ... برای غرب بویژه آمریکا حائز اهمیت باشد. اگر سوریه به کنترل غرب در‌می‌آمد از یکسو دست و پای روس‌ها جمع می‌شد و از سویی دیگر ارتباط ایران با محور مقاومت قطع می‌شد. تجزیه سوریه و عراق و به موازات آن تجزیه سایر کشور‌های منطقه گام بعدی در نظر گرفته شده از سوی آمریکایی‌ها بود.
کد خبر : ۴۱۰۲۷۷

محمدباقر خرمشاد دبیر شورای راهبری روابط خارجی ایران پیشتر در گفت‌وگوی تفصیلی با میزان به تشریح این موضوع پرداخت که چرا ایران در سوریه حضور یافت؟ بخشی از این گفت‌وگو به قرار زیر است:

بیشتر بخوانید: هدف ضد ایرانی آمریکا در سوریه از زبان نیکی هیلی



چرا ایران در سوریه حضور یافت؟
خرمشاد: به لحاظ راهبردی وقتی ماجرای سوریه شروع شد من بعنوان یک مدرس دانشگاه تحلیلم این بود که آینده سوریه آینده نظام بین الملل را رقم خواهد زد. آن موقع هنوز اصلا ایران به ماجرای سوریه ورود نکرده بود حتی از ایران تقاضایی برای ورود نیز نشده بود. از ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ جهان وارد یک دوران گذار به لحاظ نظم شده بود. نظم دو قطبی غرب فروپاشیده بود. دوره گذار علی القاعده باید کوتاه می‌بود، ولی حدود ۲۰ سال طول کشید تا ایالات متحده امریکا خودش را به عنوان برنده جنگ سرد و تنها قطب حاکم بر جهان بداند. اما قدرت‌های غیر غربی سپرده شدن سرنوشت جهان به دست یک قطب را نپذیرفتند و آنرا به منزله فاجعه برای بشر تلقی کردند. قدرت‌هایی مثل چین، روسیه، هند، و کشور‌هایی نوظهوری مانند برزیل. همه این‌ها فکر می‌کردند که به همان اندازه که سپردن تمام قدرت در یک کشور در دست یک فرد به استبداد و دیکتاتوری می‌انجامد در نظام بین الملل نیز چنانچه همه امور دست امریکا باشد باید فاتحه بشریت خوانده شود. در نتیجه جهان پس از جنگ سرد، به ترتیب وارد مراحل «تک قطبی»، «تک چند قطبی» و «چند تک قطبی» شد. ماجرای سوریه وقتی اتفاق افتاد تلاش صورت گرفت ایالات متحده امریکا یا غرب بتوانند این «چند تک قطبی» را مضمحل کنند و جهانی با محوریت غرب و امریکا نظم دهند. سوریه دارای موقعیتی است که می‌تواند در ابعاد مختلف از جمله انرژی، امنیت رژیم صهیونیستی، کنترل رقبا و ... برای غرب بویژه آمریکا حائز اهمیت باشد. اگر سوریه به کنترل غرب در‌می‌آمد از یکسو دست و پای روس‌ها جمع می‌شد و از سویی دیگر ارتباط ایران با محور مقاومت قطع می‌شد. تجزیه سوریه و عراق و به موازات آن تجزیه سایر کشور‌های منطقه گام بعدی در نظر گرفته شده از سوی آمریکایی‌ها بود. اینکه ترامپ به هیلاری کلینتون می‌گوید تو ۷ میلیارد هزینه کرده‌ای و فایده‌ای نداشته است، ناظر بر همین امر است. یعنی آمریکا برای منافعش در منطقه غرب آسیا هزینه‌های متقبل شد که عملا در صحنه میدانی با شکست مواجه شد. درست پیش از وقایع سوریه قرار بود مربع ترکیه، عراق، ایران و سوریه شکل بگیرد که نقطه مقابل شورای همکاری خلیج فارس باشد. مربع جدیدی که دو ظلع آن عرب بودند و دو ضلع دیگر آن عرب نبودند. در این راستا بعد از سال‌ها اردوغان بعنوان شخص اول ترکیه به سوریه سفر کرده بود و بشار نیز متقابلا به ترکیه رفته بود. ولی ناگهان ترکیه در آن سوی معادله در نقطه مقابل ایران می‌ایستد. چرا اینگونه شد و چرا اضلاع این مربع به تقابل روی آوردند؟ جواب من دو سال قبل این بود که احتمالا باید به اردوغان وعده‌هایی مبنی بر تجدید امپراتوری عثمانی و استقرار نظام نوعثمانی داده باشند.

ساده‌انگاری است اگر تصور شود آمریکایی‌ها فرشته نجات هستند
ساده‌انگاری است اگر تصور شود آمریکایی‌ها فرشته نجات هستند و هر جا مستبد هست در کنار مردم می‌ایستند و پیراهن سفید می‌پوشند و شاخه زیتون برمی‌دارند. یعنی به عبارتی خود آمریکایی‌ها ساده سازی می‌کنند تا ابعاد پیچیده و پنهان قضایا مخفی باشد. مابه ازای اتفاقی که در منطقه می‌افتاد کنترل انرژی جهان را تغییر می‌داد؛ یعنی جریان انرژی‌ای که برای مثال چینی‌ها برای رشد مطلق اقتصادی بدان نیاز دارند کاملا در ید قدرت آمریکایی‌ها می‌شد. از سویی دیگر امنیت اسرائیل نیز تضمین می‌شد. همچنین برای سال‌ها بافت جغرافیای منطقه تغییر می‌کرد. بر همین اساس تمام بازیگران بزرگ جهانی، خیلی زود فهمیدند که سوریه برای سوریه نیست، سوریه آغازی برای نظم جهان است. از این جا این گره باز می‌شود. برای اینکه دوران گذار به یک انجامی برسد که در آن غرب دست برتر را داشته باشد نیاز به یک «ساکس پیکو» جدید بود؛ لذا به همین جهت بود که روس‌ها قبل از اینکه در سوریه ورود کنند در محافل راهبردی شان چنین تحلیل می‌کردند که سقوط سوریه یعنی انتقال بحران به ایران و سقوط تهران و در مرحله بعد، سقوط مسکو. یعنی به نظر آن‌ها آمد که غرب با هم پیمانانش در منطقه از سوریه شروع کرده‌اند و هدف بعدی آن‌ها تهران و ایران است و بعد از ایران هم نوبت خودشان است. از همین رو به این جمع بندی رسیدند که باید در سوریه از روسیه دفاع کنند.

یزان: پس چرا گفته می‌شود که ایران برای ورود روسیه به سوریه به مسکو باج داده است؟
خرمشاد: اتفاقا بالعکس. روس‌ها فهمیدند که غرب در سوریه دست به یک قمار بزرگ زده است؛ آن‌ها به این آگاهی رسیدند یا باید در سوریه زود و به موقع وارد عمل شوند یا همان طور که غرب گفته طرف بازنده باشند و مقدار زیادی عقب نشینی کنند و در نتیجه این فضا شکل گرفت.

قرار بود از سوریه اتفاقات جدیدی رقم بخورد
هیلاری کلینتون می‌گوید به صد کشور سفر کردم که داعش را به رسمیت بشناسند؛ این امر بدان معناست که برنامه‌ریزی گسترده‌ای از سوی غربی‌ها صورت گرفته بود. کجای محاسباتشان اشتباه بود که توطئه‌هایشان به شکست انجامید؟
خرمشاد: ارتش داعش یک ارتش چند ملیتی بود. برای اولین بار در جهان اتفاق می‌افتاد که ده‌ها هزار نفر از ۸۰ کشور در جهان در جغرافیایی مشخصی می‌جنگیدند. لازمه جنگیدن، آموزش دیدن است؛ خب این ده‌ها هزار نفر عضو داعش کجا آموزش می‌دیدند؟ لازمه جنگ داشتن سلاح است از کجا سلاح تهیه می‌کردند؟ لازمه جنگ تامین ارزاق و خوراک است، چه سازمان و تشکیلاتی ارزاق و خوراکشان را تامین می‌کرد؟ لازمه جنگ پوشاک است لازمه جنگ وسیله نقلیه است ده‌ها هزار وسیله نقلیه که از منطقه‌ای به منطقه دیگر می‌بردند را چه کسی خریده بود؟ چه طور منتقل شده بودند؟ چرا این همه گردش مالی برای اقدامات داعش را نمی‌دیدند؟ در واقع به رسمیت شناختن داعش توسط غرب به اینصورت محقق شده بود. یعنی جهان در کمال ناباوری چشمان خود را بست و یک گروهی شکل گرفت که بخش‌هایی از سه کشور را جدا و به عنوان دولت جدید اعلام کرده بود. تا آن زمان در قالب ساختار سازمان ملل و شورای امنیت غرب خودش را موظف به حفظ دولت‌های موجود می‌دانست و کیان هر دولتی با خطر مواجه می‌شد سازمان ملل و شورای امنیت ورود می‌کرد تا این کیان به مخاطره نیفتد، اما از این جا قضیه برعکس شد یعنی غرب و شورای امنیت و اعضای آن قبول کردند گروهی شکل بگیرد که بخشی از عراق و سوریه و لبنان را داشته باشد و یک دولت جدید شکل بدهد. از سویی دیگر برای تسهیل و تسریع کار، دولت‌های مستقر آن سه کشور مورد تحریم قرار گرفتند تا دولت جدید خودخوانده‌ای را در قلمروی کشور‌های خود شاهد باشند. این خودش نشانه این تغییر شیفت پارادایمی بود که در ذهنیت اداره جهان اتفاق افتاده بود. به عبارت دیگر در ذهنیت غرب اینگونه شکل گرفته بود که سازمان ملل و شورای امنیت ساختار‌های مناسب با فضای جنگ سرد را دارند و، چون شرایط تغییر کرده نیاز به ساختار‌های جدید است. اگر احیانا نقش غرب در ایجاد حکومت خودخوانده داعش عملیاتی می‌شد احتمالا یکی از گام‌های بعدی تغییر در ساختار سازمان ملل بود. ترامپ یک بخش‌هایی از این نقشه را کلید می‌زند. توافقات را لغو می‌کند، حق عضویت در یونسکو را نمی‌پردازد، تحریم‌های یک جانبه فراتر از شورای امنیت وضع می‌کند، کنگره امریکا نقش پارلمان جهان را بازی می‌کند، تصمیم می‌گیرد تحریم می‌کند و همه دنیا مجبورند تمکین کنند؛ بنابراین قرار بوداز سوریه اتفاقات جدیدی رقم بخورد؛ تصادفی نیست که در واقع عربستان برای فراهم آوردن مقدمات این اتفاقات، این همه هزینه می‌کند؛ حقوق به جنگجویان می‌دهد؛ اسلحه می‌دهد؛ ماشین می‌دهد؛ در واقع هدف کسب سهم از فضای پس از تغییرات بود. در این میان اشتباه استراتژیک ترکیه این بود که گول چراغ سبزی را خورد که از جایگاهش در نظام آینده و سهمش از کیک موقعیت آتی منطقه نشانش داده بودند. ترکیه به سبب جایگاه اقتصادی می‌توانست در عراق و سوریه و به طور کلی در سطح منطقه، دست برتر را بگیرد، اما فریب خورد و پس از آن دچار بحران‌های درونی متوالی شد و تا مرز کودتا و جنگ داخلی هم پیش رفت.

شگرد مذاکره را خوب بلدند
 شکست متوالی پروژه‌های آمریکا در منطقه غرب آسیا می‌تواند افول قدرت جهانی این کشور را در پی داشته باشد؟
خرمشاد: در این رابطه با قاطعیت نمی‌توان نظر داد. اکنون جهان پرآشوب است. این آشوب اقتضائات خودش را دارد. وقتی دوران گذار طولانی می‌شود قدرت‌های متوسط و میانی‌ای که شکل گرفته‌اند تلاش می‌کنند برای نظم آینده سهم بیشتری داشته باشند. در نتیجه هر کدام درصدد تضعیف رقیب برمی‌آیند و رقبای آن‌ها نیز متقابلا اقداماتی انجام می‌دهند که همین امر بر دامنه آشوب می‌افزاید. در این جهان و منطقه پرآشوب درست است که جمهوری اسلامی دست برتر را دارد، ولی رقبای قدری نیز وجود دارند که این دست برتر ما را به رسمیت نمی‌شناسند و نسبت به آن تمکین نمی‌کنند؛ بر همین اساس برای ضربه زدن و تضعیف ما اقداماتی انجام می‌دهند. حرف‌هایی که در مورد مذاکره منطقه‌ای نیز از سوی غربی‌ها بعضا شنیده میشود در همین راستا ارزیابی می‌شود؛ یعنی تمام آنچه در ۵ - ۶ سال اخیر با جنگ نتوانسته بودند به دست بیاورند را می‌خوهند با مذاکره کسب کنند. باید توجه داشت که آن‌ها شگرد مذاکره را خوب بلدند. به هر ترتیب، ما شاهد یک جهان پر آشوبی هستیم. در جهان پرآشوب بازیگران از جمله جمهوری اسلامی ایران، چاره‌ای جز قدرتمندتر شدن ندارند. ایران در این شرایط آشوب اگر بخواهد پا پس بکشد شبیه آنچه که در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، تکرار می‌شود. در آن جنگ ما پل پیروزی شدیم، ولی یک پول سیاه کف دست ما نگذاشتند. در شرایط فعلی نیز تحلیل ما از اوضاع نباید مبتنی بر اوضاع عادی باشد بلکه شرایط در جهان و منطقه ما عادی نیست. شرایط، شرایط آشوب است و در این شرایط باید قدرتمند باشید تا بمانید والا کلاهتان پس معرکه است. در روابط بین الملل و در نظام بین الملل بازیگر ضعیف، مرده محسوب می‌شود؛ بازیگر ضعیف را زیر لگد لگدمال می‌کنند. ایران با توجه به گذشته تاریخی‌اش نمی‌تواند ضعیف باشد؛ لذا باید این مسئله را به صورت جدی نگاه کرد که سر ایستگاهی که قرار است در مورد آینده منطقه و جهان تصمیم گرفته شود ما با پشتوانه تاریخی و تمدنی خود با اقتدار عمل کنیم. اساسا یکی از علل مورد تحریم قرار گرفتن ما از سوی امریکایی‌ها سرمایه‌گذاری آن‌ها برای تضعیف و کم کردن منابع قدرت ایران است تا بتوانند در موعد مباحث منطقه‌ای با پول کمتری ایران را بخرند یا معاوضه بکنند یا سهم کمتری به ایران بدهند. لذاالان یکی از حساس‌ترین لحظات تاریخ از این جهت است که ما در یک دوران گذار هستیم و در یک پرونده‌هایی وارد شدیم که گریزناپذیر بوده‌اند.

 این لحظه حساس قطعا نیازمند تصمیمات حساس و دقیقی است؛ در چنین شرایطی کار مجموعه‌ای مثل شورای راهبردی مهم است نکات راهبردی مدنظر شما برای تجویز اتخاذ سیاست اصولی در چنین برهه حساسی چیست؟
خرمشاد: بخشی در شورای راهبردی وجود دارد که در آن تمام این مسائل به صورت جزئی مورد بررسی موشکافانه قرار می‌گیرد.

استراتژی امریکا سلب قدرت بازدارندگی از ایران است
قدرت مولفه‌های مختلفی دارد از جمله آنها، توان موشکی است؛ غرب برای تحدید اقتدار موشکی ما اصرار دارد؛ نقطه نظر شما در این رابطه چیست؟
خرمشاد: به هر حال آن هم حسابش دو دو تا چهارتاست. طرف مقابل هم می‌داند که ما در چه شرایطی در یک جهان پرآشوب زندگی می‌کنیم؛ اطراف ما پر از دشمنی‌هایی است که هدفش ما بودیم یعنی قرار بوده به هر حال بعد از سوریه و عراق نوبت ما باشد؛ در این فضا ما یک سلسله عوامل بازدارنده داریم که می‌تواند مانع اقدامات دشمنان علیه ما شود. یکی از این عوامل بازدارنده پشتیبانی مردمی نظام است یعنی دشمنان یک هجمه وسیع و فشار سنگینی را می‌آورند یک مرتبه یک انتخابات اتفاق می‌افتد این هجمه را مدت زیادی می‌شکند و آرام می‌کند یا یک تظاهراتی مانند ۲۲ بهمن اتفاق می‌افتد؛ بنابراین این پشتوانه مردمی خنثی کننده اقدامات ایذایی دشمنان است. از جمله عوامل بازدارنده دیگری که وجود دارد یکی توان هسته‌ای کشور بوده است. عملا توان هسته‌ای کشور را از ما گرفتند؛ نظام قبول کرد به دلیل اینکه بتواند بخشی از فشار‌ها را کم کند. آن‌ها می‌دانستند ما سلاح هسته‌ای نداریم، ولی در مقابل فشار‌ها عملا ما بازدارندگی بواسطه توان هسته‌ای را با برجام از دست دادیم. دشمنان در شرایط آشوب منطقه، همه رقبای ما را به لحاظ نظامی تجهیز و تسلیح کردند و با آن‌ها پیمان‌های نظامی منعقد کردند. از سویی دیگر استراتژی امریکا در قبال ایران که آنرا کتمان نیز نمی‌کند، سلب قدرت بازدارندگی از ایران است. یعنی گرفتن قدرت بازدارندگی از ایران در حوزه‌های هسته ای، موشکی و مردمی. برای چه در محیط پر آشوب و پر دشمن منطقه باید موشک‌های‌مان را بدهیم. دشمن صریحا می‌گوید به چیزی جزء مرگ تو راضی نیستم، اما بوسطه بازدارندگی موشکی تو فعلا کاری از دستم ساخته نیست؛ بنابراین خنده دار است چیزی که باعث شده که فعلا شما را نکشند را تقدیم آن‌ها کنی.

منبع: میزان