صراط: یک
بازی مرگبار به نام «نهنگ آبی» که دودمان آدم ها را به باد داده و تمام
سرمایه هایشان را از آن ها می گیرد. خانواده هایشان را داغدار کرده و
دوستان شان را تا ابد به عزا می نشاند.
به گزارش مجله همشهری سرنخ، یک
بازی مرگبار به نام «نهنگ آبی» که دودمان آدم ها را به باد داده و تمام
سرمایه هایشان را از آن ها می گیرد. خانواده هایشان را داغدار کرده و
دوستان شان را تا ابد به عزا می نشاند. همه این ها زیر سر یک دانشجوی رشته
روانشناسی و مهندسی صداست که می خواهد با گرفتن جان بچه هایی که از نظر
روانی هنوز به رشد کافی نرسیده اند، خوی شیطانی خودش را آرام کند.
همه چیز زیر سر یک جوان بیست و دو ساله روس است. او این بازی عجیب را طراحی کرده تا به قول خودش، کسانی را که به درد جامعه نمی خورند از گردونه جهان خارج کند. هدف اصلی پسرک، کشتن جوانان کشور خودش، یعنی روسیه بود اما باز آنقدر اغواگر و گول زننده بوده که در کشورهای دیگر هم سراغش رفته اند.
جوان های چین، هند و انگلیس جزو پر و پا قرصترین طرفداران چالش مرگ هستند. چالشی که نامش را از مرگ دسته جمعی نهنگ ها گرفته. این بازی مثل فرقه های نوظهوری که خودکشی را تشویق می کنند، دنبال جایزه دادن و پاداش گرفتن نیست. کسی که این بازی را ابداع کرده به فریب خورده های بازی نمی گوید اگر خودشان را بکشند، اتفاق خوبی برای خودشان یا خانواده شان می افتد. ابداع کننده این بازی یا چالش، فقط با سوءاستفاده از عنوان یک بازی چند مرحله ای به طعمه هایش می قبولاند این یک بازی است که باید تا مرحله آخرش بروند. هر مرحله امتیاز خاص خودش را دارد، مرحله آخر هم مرگ است و تمام.
«فیلیپ بودیکین» از کاری که انجام داده هیچ شرم و نگرانی ای ندارد. او حتی با روزنامه «سن پترزبورگ نیوز» مصاحبه کرده و تمام آن چه را درباره اش گفته می شود با افتخار گردن گرفته است. او در این مصاحبه اختصاصی می گوید: «من نوجوان ها را در تمام دنیا تشویق می کنم تا خودشان را بکشند. نگران نباشید. شما بالاخره یک روز می فهمید من چرا این کار را کره ام. همه می فهمند. این به نفع خودمان است که آدم های به دردنخور حذف شوند، آن هم به دست خودشان. کسی که آن ها را مجبور به کاری نکرده است.»
این بازی در سال 2013 میلادی یعنی حدود چهار سال پیش برای اولین بار در دنیا پخش شد. آن زمان، فیلیپ دست تنها بود و خودش سوژه ها را پیدا می کرد. با آن ها درباره بازی و چالش جدیدش حرف می زد و قانع شان می کرد تا آن را مرحله به مرحله جول ببرند. مشتری هایش عموما نوجوانی بودند که زمینه هایی از پرخاش داشتند و در دنیای آنلاین از این که درباره فکر و خیال های عجیب شان حرف بزنند، ابایی نداشتند.
او می گفت یک بازی جدید ابداع کرده و می خواهد ببیند چه کسی می تواند آن را تا مرحله آخر طی کند؟ بعد از آن ها می خواست تا درباره خودشان حرف بزنند.
مرحله بعد، تماس با تلفن تصویری از طریق اسکایپ بود. از این طریق می توانست واکنش ها و نگاه طعمه هایش را بسنجد. هر کس از نظر روانی کم بنیه و ناتوان به نظر می رسید یا زمینه هایی از افسردگی را بروز می داد، طعمه اصلی فیلیپ بود. مرحله بعدی، تماس با اکانت کسی بود که به عنوان «ادمین» یا سرپرست بازی معرفی می شد. در آغاز کار، تمام این کارها را خود فیلیپ برعهده می گرفت اما شناسه اکانتشن متفاوت بود تا نشان بدهد یک سازمان بزرگ و مهم، پشت این بازی باچالش ایستاده است.
بازی نهنگ آبی 50 مرحله دارد و باید در عرضه 50 روز انجام شود. یعنی هیچ کس نمی تواند هر 50 مرحله را در یک روز انجام دهد. سرپرست بازی، روزی یک مرحله از بازی را به کاربر معرفی می کند. اگر امتیاز هر بخش به دست بیاید، چالش بعد مطرح می شود. با این حساب، هیچ کدام از قربانی ها در روز اول نمی دانند قرار است 50 روز دیگر خودشان را سر به نیست کنند.
در آغاز کار، همه چیز شبیه یک بازی یا چالش معمولی است به جز زخمی کردن پوست با تیغ، در مراحل ابتدایی کار آن قدرها هم خشن به نظر نمی رسد. مراحل بعدی، گوش دادن به آهنگ های شیطانی و تماشای فیلم هایی است که برای قربانی فرستاده می شود. اینها، همان خوراک هایی هستند که یک نفر با زمینه های افسردگی می پذیرد و هیچ حبهه ای درباره آن ندارد.
خودآزاری مرحله بعدی است که از طریق کم خوابیدن و نیشگون گرفتن با ناخن گیر ادامه پیدا می کند. در آخرین مرحله ها، تیغ انداختن بدن نیز به ماجرا اضافه می شود و قربانی باید خودش را با بدترین واژه ها و عبارات خاطب کند. بعد از 50 روز وقتی اعتماد به نفس فرد کاملا تخریب شد، او که از قبل نسبت به خودکشی بی علاقه هم نبوده، فقط با یک اشاره سرپرست بازی، با کمال میل عمرش را به پایان می رساند.
مراحل بازی البته ثابت نیستند. بعضی ها مثل کندن نقش «نهنگ آبی» روی دست و خودکشی، مشترک هستند اما بعضی مراحل ممکن است برای یک طعمه با دیگری تفاوت داشته باشد. برای مثال، در بعضی از مراحل بازی، برخی از اشخاص به کشتن جانوران تشویق شده اند.
فیلیپ از تمام کارهای عجیبش دفاع کرده و می گوید هدفش این بوده که قربانیان را «خوشحال» کند. او ادعا می کند گرما و هیجانی را به این نوجوانان هدیه داده که در طول زندگی، بارها از آن ها دریغ شده بود. این قربانیان در هر مرحله از بازی جرئت می کنند تا چیزهایی را که درباره شان فکر می کرده اند به واقعیت تبدیل کنند. مرگ هم چیزی است که خیلی از افسرده ها به آن تمایل دارند و او به قول خودش، تنها کاری که کرده هموارکردن راه رسیدن به این هدف بوده است.
دانشجوی اخراجی چرا این کارها را می کرد و چه دلیلی داشت که از دیگران بخواهد خودشان را سر به نیست کنند؟ فیلیپ در دفاع از این چالش سیاه می گوید: «مردمی در دنیا هستند که از نظر زیست شناسی زباله محسوب می شوند. آن ها هیچ فایده و ارزشی برای جامعه ندارند، تنها چیزی که برای جامعه می آورند، نکبت و خرابی است. کاری که من کردم، پاک کردن جامعه از چنین موجوداتی بود.»
او در گفت و گویش با «سن پترزبورگ نیوز» اتهاماتی را که درباره اش مطرح شده قبول ندارد و می گوید به هیچ وجه خودش را در مرگ 130 نفر که در آن زمان خودکشی آن ها به دلیل شرکت در این چالش یا بازی شناخته شده بود مقصر نمی داند و اگر خیلی اصرار دارند که او را در خودکشی جوان ها مقصر بدانند، در نهایت حاضر است بابت نابودی 17 زندگی جواب پس بدهد، نه بیشتر. او برای این که به دیگران بقبولاند چرا مرگ بقیه موارد تقصیر او نبوده، می گوید که بقیه این افراد مدتی بعد از صحبت کردن با او و به اختیار خودشان، خودکشی کرده بودند. در حالی که 17 نفر مرگ شان در حین بازی اتفاق افتاده بود. این همه در حالی است که ادعا می شود 28 نفر دیگر قبل از رسیدن به مرحله آخر شناسایی شده اند.
دادستانی گفته مسئولیت زندگی این افراد با فیلیپ شیاد است و اگر به هر دلیلی بمیرند، او باید بابت نابودی زندگی آن ها نیز پاسخگو باشد. او فعلا بابت چند قتل اثبات شده به سه سال زندان محکوم شده است.
ابداع کننده نهنگ آبی بعد از دستگیری و در جریان اعتراف ها و مصاحبه هایش، جنجال زیادی در دادگاه به پا کرده بود. در نهایت هم وقتی دادگاهی در صربستان او را به زندان محکوم کرد، اصلا ناراحت به نظر نمی رسید. او به جز کسانی که بابت مرگ جوان ها به او انتقادهای تندی مطرح می کردند، در نظر بقیه طرفدارانش- افراد آشفته حال و افسرده- به هیچ عنوان انسانی نفرت برانگیز و شیطانی نبود. ماجرا کاملا برعکس بود. این فرد ناشناخته که حالا به واسطه برگزاری دادگاه و لو رفتن هویتش در دنیا شناخته شده بود به یک چهره محبوب در بین افسرده ها تبدیل شده و برعکس آن چه تصور می شد، خیلی زود به محبوبیتی باورنکردنی دست یافت.
او بعد از این که به زندان افتاد از طرف دختران نوجوان و جوان زندانی یا حتی کسانی که خارج از زندان بودند، نامه های عاشقانه دریافت می کرد. این طرفداران مجازی چند دسته بودند. گروهی می خواستند با مرد تبهکار زندگی جدیدی را شروع کنند و بلافاصله بعد از عقد، خودشان را بکشند. گروهی دیگر هم می گفتند طرفدارش هستند و می خواهند با الهام از روش های پیشنهادی او خودشان را از بین ببرند.
فاجعه دیگر این است که مسئولان زندان می گویند از نظر قانونی راهی وجود ندارد که بتوانند زندانی را از دریافت و ارسال نامه های عاشقانه که هیچ رمز یا موضوعی غیرعادی در آن دیده نمی شود منع کنند. به گفته آن ها، دختران نوجوان نشانی های شان را به طور واضح روی پاکت و درون نامه ها می نویسند و از مرد زندانی می خواهند تا حتما به نامه هایشان پاسخ دهد. در چنین مواقعی دست پلیس کاملا بسته می شود چون کسی نمی تواند جلوی یک اقدام غیرمجرمانه را بگیرد آن هم در حالی که طرف مقابل اصرار دارد چند کلمه محبت آمیز و ساده بشنود.
نمی گذارم بخوابند
فیلیپ چطور می توانست روی مغز این افراد کار کند تا آن ها در نهایت بتوانند خیلی راحت و بدون کوچک ترین مقاومتی، به فرمان هایش گوش دهند. حالا که کار از کار گذشته و او کلی طرفدار پیدا کرده، او روش کارش را هم لو می دهد: «هر کس قلق خاص خودش را دارد اما بیشتر بچه ها را می توانید با کم خوابی یا بدخوابی رام کنید. خیلی مهم است که کاری کنید تا بچه نخوابد. این طوری او از نظر روانی خیلی حساس و تاثیرپذیر می شود. حرف گوش کن است و می توانید حسابی کنترلش را در دست بگیرید.»
آنتون بریدو، افسر تحقیق پرونده که مدت ها درباره شگردهای به کاررفته در این بازی با چالش خاص تحقیق کرده است، می گوید «او خیلی خوب می داند چه کار کند که رد مجرمانه ای باقی نگذارد و در عین حال به هدفش یعنی مرگ مردم برسد.
او در سال 2013 میلادی که کارش را آغاز کرد چیز زیادی درباره ترغیب مردم به مرگ نمی دانست اما به مرور روش هایش را با رفتار آدم های افسرده تطبیق داد تا به یک شیطان مخوف تبدیل شود. اولین شگردهای او برای جذب قربانی، پخش کردن فیلم های ترسناک در گروه های مجازی بود اما خیلی زود به جایی رسید که جوانان افسرده در کشورهای دنیا خودشان او را به یکدیگر معرفی می کردند.
به گفته او، مراحل بازی آرام آرام جلو می رفت اما خوشبختانه آن هایی که کاملا مغزشان شست و شو نشده بود در یکی از مراحل ترسناک بازی، همه چیز را رها کرده و ماجرا را به دیگران اطلاع داده بودند. قربانی در این مرحله خطرناک باید یک حیوان را کشته و تصویری از آن برای سرپرست بازی می فرستاد.
او کیست؟
فیلیپ بودیکین سه سال در زمینه های مهندسی صدا و روان شناسی تحصیل کرد و در سال سوم اخراج شد. او در بازجویی های اولیه اش گفته بود مادر و برادر بزرگ ترش او را تا زمانی که بزرگ شده بود، زیر کتک و ناسزا می گرفتند. او طبق گفته خودش، شخصیتی دوقطبی دارد.
مدتی پیش که داستان نهنگ آبی و ابداع کننده بی رحم آن
لو رفت، دادگاهی جنجالی برگزار شده و بخش هایی از اطلاعاتی که در بازجویی
ها از پسرک بیرون کشیده شده بود، در اختیار رسانه ها قرار گرفت. روزنامه
«سن پترزبورگ نیوز» به جز انتشار این اسناد با «فیلیپ بودیکین»، ابداع کننده چالش «نهنگ آبی» نیز گفت و گو کرده است.
همه چیز زیر سر یک جوان بیست و دو ساله روس است. او این بازی عجیب را طراحی کرده تا به قول خودش، کسانی را که به درد جامعه نمی خورند از گردونه جهان خارج کند. هدف اصلی پسرک، کشتن جوانان کشور خودش، یعنی روسیه بود اما باز آنقدر اغواگر و گول زننده بوده که در کشورهای دیگر هم سراغش رفته اند.
جوان های چین، هند و انگلیس جزو پر و پا قرصترین طرفداران چالش مرگ هستند. چالشی که نامش را از مرگ دسته جمعی نهنگ ها گرفته. این بازی مثل فرقه های نوظهوری که خودکشی را تشویق می کنند، دنبال جایزه دادن و پاداش گرفتن نیست. کسی که این بازی را ابداع کرده به فریب خورده های بازی نمی گوید اگر خودشان را بکشند، اتفاق خوبی برای خودشان یا خانواده شان می افتد. ابداع کننده این بازی یا چالش، فقط با سوءاستفاده از عنوان یک بازی چند مرحله ای به طعمه هایش می قبولاند این یک بازی است که باید تا مرحله آخرش بروند. هر مرحله امتیاز خاص خودش را دارد، مرحله آخر هم مرگ است و تمام.
«فیلیپ بودیکین» از کاری که انجام داده هیچ شرم و نگرانی ای ندارد. او حتی با روزنامه «سن پترزبورگ نیوز» مصاحبه کرده و تمام آن چه را درباره اش گفته می شود با افتخار گردن گرفته است. او در این مصاحبه اختصاصی می گوید: «من نوجوان ها را در تمام دنیا تشویق می کنم تا خودشان را بکشند. نگران نباشید. شما بالاخره یک روز می فهمید من چرا این کار را کره ام. همه می فهمند. این به نفع خودمان است که آدم های به دردنخور حذف شوند، آن هم به دست خودشان. کسی که آن ها را مجبور به کاری نکرده است.»
یک نهنگ ناشناس
بازی وال آبی یا نهنگ آبی اصلا یک
چالش تازه نیست. این بازی از سال 2013 در دنیا آغاز شده بود اما چون مرحله
آخر بازی خودکشی بود، عملا ردی از قاتل اصلی و ابداع کننده آن به دست نمی
آمد. جوانان و نوجوانانی که خودشان را سر به نیست می کردند برخلاف خیلی
دیگر از افرادی که چنین کار ناپسندی را انجام می دهند، هیچ یادداشتی از
خودشان به جا نگذاشته بودند. حتی درباره انگیزه مرگ شان هم با کسی حرف نمی
زدند. در نتیجه، چند سال طول کشید تا ماجرا علنی شده و خبرش در دنیا پخش
شود.
این بازی در سال 2013 میلادی یعنی حدود چهار سال پیش برای اولین بار در دنیا پخش شد. آن زمان، فیلیپ دست تنها بود و خودش سوژه ها را پیدا می کرد. با آن ها درباره بازی و چالش جدیدش حرف می زد و قانع شان می کرد تا آن را مرحله به مرحله جول ببرند. مشتری هایش عموما نوجوانی بودند که زمینه هایی از پرخاش داشتند و در دنیای آنلاین از این که درباره فکر و خیال های عجیب شان حرف بزنند، ابایی نداشتند.
او می گفت یک بازی جدید ابداع کرده و می خواهد ببیند چه کسی می تواند آن را تا مرحله آخر طی کند؟ بعد از آن ها می خواست تا درباره خودشان حرف بزنند.
مرحله بعد، تماس با تلفن تصویری از طریق اسکایپ بود. از این طریق می توانست واکنش ها و نگاه طعمه هایش را بسنجد. هر کس از نظر روانی کم بنیه و ناتوان به نظر می رسید یا زمینه هایی از افسردگی را بروز می داد، طعمه اصلی فیلیپ بود. مرحله بعدی، تماس با اکانت کسی بود که به عنوان «ادمین» یا سرپرست بازی معرفی می شد. در آغاز کار، تمام این کارها را خود فیلیپ برعهده می گرفت اما شناسه اکانتشن متفاوت بود تا نشان بدهد یک سازمان بزرگ و مهم، پشت این بازی باچالش ایستاده است.
در «نهنگ آبی» چه می بینیم؟
بازی نهنگ آبی 50 مرحله دارد و باید در عرضه 50 روز انجام شود. یعنی هیچ کس نمی تواند هر 50 مرحله را در یک روز انجام دهد. سرپرست بازی، روزی یک مرحله از بازی را به کاربر معرفی می کند. اگر امتیاز هر بخش به دست بیاید، چالش بعد مطرح می شود. با این حساب، هیچ کدام از قربانی ها در روز اول نمی دانند قرار است 50 روز دیگر خودشان را سر به نیست کنند.
در آغاز کار، همه چیز شبیه یک بازی یا چالش معمولی است به جز زخمی کردن پوست با تیغ، در مراحل ابتدایی کار آن قدرها هم خشن به نظر نمی رسد. مراحل بعدی، گوش دادن به آهنگ های شیطانی و تماشای فیلم هایی است که برای قربانی فرستاده می شود. اینها، همان خوراک هایی هستند که یک نفر با زمینه های افسردگی می پذیرد و هیچ حبهه ای درباره آن ندارد.
خودآزاری مرحله بعدی است که از طریق کم خوابیدن و نیشگون گرفتن با ناخن گیر ادامه پیدا می کند. در آخرین مرحله ها، تیغ انداختن بدن نیز به ماجرا اضافه می شود و قربانی باید خودش را با بدترین واژه ها و عبارات خاطب کند. بعد از 50 روز وقتی اعتماد به نفس فرد کاملا تخریب شد، او که از قبل نسبت به خودکشی بی علاقه هم نبوده، فقط با یک اشاره سرپرست بازی، با کمال میل عمرش را به پایان می رساند.
مراحل بازی البته ثابت نیستند. بعضی ها مثل کندن نقش «نهنگ آبی» روی دست و خودکشی، مشترک هستند اما بعضی مراحل ممکن است برای یک طعمه با دیگری تفاوت داشته باشد. برای مثال، در بعضی از مراحل بازی، برخی از اشخاص به کشتن جانوران تشویق شده اند.
پشیمان نیستم
فیلیپ از تمام کارهای عجیبش دفاع کرده و می گوید هدفش این بوده که قربانیان را «خوشحال» کند. او ادعا می کند گرما و هیجانی را به این نوجوانان هدیه داده که در طول زندگی، بارها از آن ها دریغ شده بود. این قربانیان در هر مرحله از بازی جرئت می کنند تا چیزهایی را که درباره شان فکر می کرده اند به واقعیت تبدیل کنند. مرگ هم چیزی است که خیلی از افسرده ها به آن تمایل دارند و او به قول خودش، تنها کاری که کرده هموارکردن راه رسیدن به این هدف بوده است.
دانشجوی اخراجی چرا این کارها را می کرد و چه دلیلی داشت که از دیگران بخواهد خودشان را سر به نیست کنند؟ فیلیپ در دفاع از این چالش سیاه می گوید: «مردمی در دنیا هستند که از نظر زیست شناسی زباله محسوب می شوند. آن ها هیچ فایده و ارزشی برای جامعه ندارند، تنها چیزی که برای جامعه می آورند، نکبت و خرابی است. کاری که من کردم، پاک کردن جامعه از چنین موجوداتی بود.»
اتهامات را قبول ندارم
او در گفت و گویش با «سن پترزبورگ نیوز» اتهاماتی را که درباره اش مطرح شده قبول ندارد و می گوید به هیچ وجه خودش را در مرگ 130 نفر که در آن زمان خودکشی آن ها به دلیل شرکت در این چالش یا بازی شناخته شده بود مقصر نمی داند و اگر خیلی اصرار دارند که او را در خودکشی جوان ها مقصر بدانند، در نهایت حاضر است بابت نابودی 17 زندگی جواب پس بدهد، نه بیشتر. او برای این که به دیگران بقبولاند چرا مرگ بقیه موارد تقصیر او نبوده، می گوید که بقیه این افراد مدتی بعد از صحبت کردن با او و به اختیار خودشان، خودکشی کرده بودند. در حالی که 17 نفر مرگ شان در حین بازی اتفاق افتاده بود. این همه در حالی است که ادعا می شود 28 نفر دیگر قبل از رسیدن به مرحله آخر شناسایی شده اند.
دادستانی گفته مسئولیت زندگی این افراد با فیلیپ شیاد است و اگر به هر دلیلی بمیرند، او باید بابت نابودی زندگی آن ها نیز پاسخگو باشد. او فعلا بابت چند قتل اثبات شده به سه سال زندان محکوم شده است.
نامه های عاشقانه برای قاتل
ابداع کننده نهنگ آبی بعد از دستگیری و در جریان اعتراف ها و مصاحبه هایش، جنجال زیادی در دادگاه به پا کرده بود. در نهایت هم وقتی دادگاهی در صربستان او را به زندان محکوم کرد، اصلا ناراحت به نظر نمی رسید. او به جز کسانی که بابت مرگ جوان ها به او انتقادهای تندی مطرح می کردند، در نظر بقیه طرفدارانش- افراد آشفته حال و افسرده- به هیچ عنوان انسانی نفرت برانگیز و شیطانی نبود. ماجرا کاملا برعکس بود. این فرد ناشناخته که حالا به واسطه برگزاری دادگاه و لو رفتن هویتش در دنیا شناخته شده بود به یک چهره محبوب در بین افسرده ها تبدیل شده و برعکس آن چه تصور می شد، خیلی زود به محبوبیتی باورنکردنی دست یافت.
او بعد از این که به زندان افتاد از طرف دختران نوجوان و جوان زندانی یا حتی کسانی که خارج از زندان بودند، نامه های عاشقانه دریافت می کرد. این طرفداران مجازی چند دسته بودند. گروهی می خواستند با مرد تبهکار زندگی جدیدی را شروع کنند و بلافاصله بعد از عقد، خودشان را بکشند. گروهی دیگر هم می گفتند طرفدارش هستند و می خواهند با الهام از روش های پیشنهادی او خودشان را از بین ببرند.
فاجعه دیگر این است که مسئولان زندان می گویند از نظر قانونی راهی وجود ندارد که بتوانند زندانی را از دریافت و ارسال نامه های عاشقانه که هیچ رمز یا موضوعی غیرعادی در آن دیده نمی شود منع کنند. به گفته آن ها، دختران نوجوان نشانی های شان را به طور واضح روی پاکت و درون نامه ها می نویسند و از مرد زندانی می خواهند تا حتما به نامه هایشان پاسخ دهد. در چنین مواقعی دست پلیس کاملا بسته می شود چون کسی نمی تواند جلوی یک اقدام غیرمجرمانه را بگیرد آن هم در حالی که طرف مقابل اصرار دارد چند کلمه محبت آمیز و ساده بشنود.
شگردهای خاص فیلیپ برای شست و شوی مغزی چیست؟
نمی گذارم بخوابند
فیلیپ چطور می توانست روی مغز این افراد کار کند تا آن ها در نهایت بتوانند خیلی راحت و بدون کوچک ترین مقاومتی، به فرمان هایش گوش دهند. حالا که کار از کار گذشته و او کلی طرفدار پیدا کرده، او روش کارش را هم لو می دهد: «هر کس قلق خاص خودش را دارد اما بیشتر بچه ها را می توانید با کم خوابی یا بدخوابی رام کنید. خیلی مهم است که کاری کنید تا بچه نخوابد. این طوری او از نظر روانی خیلی حساس و تاثیرپذیر می شود. حرف گوش کن است و می توانید حسابی کنترلش را در دست بگیرید.»
آنتون بریدو، افسر تحقیق پرونده که مدت ها درباره شگردهای به کاررفته در این بازی با چالش خاص تحقیق کرده است، می گوید «او خیلی خوب می داند چه کار کند که رد مجرمانه ای باقی نگذارد و در عین حال به هدفش یعنی مرگ مردم برسد.
او در سال 2013 میلادی که کارش را آغاز کرد چیز زیادی درباره ترغیب مردم به مرگ نمی دانست اما به مرور روش هایش را با رفتار آدم های افسرده تطبیق داد تا به یک شیطان مخوف تبدیل شود. اولین شگردهای او برای جذب قربانی، پخش کردن فیلم های ترسناک در گروه های مجازی بود اما خیلی زود به جایی رسید که جوانان افسرده در کشورهای دنیا خودشان او را به یکدیگر معرفی می کردند.
به گفته او، مراحل بازی آرام آرام جلو می رفت اما خوشبختانه آن هایی که کاملا مغزشان شست و شو نشده بود در یکی از مراحل ترسناک بازی، همه چیز را رها کرده و ماجرا را به دیگران اطلاع داده بودند. قربانی در این مرحله خطرناک باید یک حیوان را کشته و تصویری از آن برای سرپرست بازی می فرستاد.
او کیست؟
فیلیپ بودیکین سه سال در زمینه های مهندسی صدا و روان شناسی تحصیل کرد و در سال سوم اخراج شد. او در بازجویی های اولیه اش گفته بود مادر و برادر بزرگ ترش او را تا زمانی که بزرگ شده بود، زیر کتک و ناسزا می گرفتند. او طبق گفته خودش، شخصیتی دوقطبی دارد.