پرسش اصلی آن است که چه نقصی در میان سه رکن 1-رسانهها، 2- مسئولان و 3- فرهنگ عمومی جامعه ایران، میتواند وجود داشته باشد که جامعه سیاسی ایران را مستعد چنین آسیبهایی کند؟
خبرگزاری تسنیم
در این باره با برخی روزنامهنگاران باسابقه، اساتید ارتباطات و
جامعهشناسان سیاسی به گفتوگو نشسته و هرکدام از آنها از دیدگاه خود به
ریشهیابی این موضوع پرداختهاند. قاعدتاً انتشار مطالب مطرح شده توسط این
کارشناسان به معنای تایید همهی جزئیاتآن ها توسط این رسانه نیست.
آنچه در ادامه میآید میزگردی با حضور عباس عبدی جامعهشناس و تحلیلگر مطرح سیاسی، اکبر نصراللهی استاد دانشگاه در زمینه ارتباطات و علی علیزاده مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل رسانه است. آقای علیزاده به دلیل استقرار در لندن از طریق اسکایپ در این میزگرد شرکت کرده است.
بحث امروز ما ناظر به اتفاقی است که اخیراً توسط یک کانال تلگرامی درباره دختر آیتآلله صادق آملی لاریجانی رئیس قوه قضائیه مطرح شد. البته موضوع ما پرداختن به این ماجرا نیست چرا که درباره نادرست بودن این ادعا قبلا صحبت شده، منتها ما با موضوع مهمتری میخواهیم این بحث را پی بگیریم و آن اینکه چرا چنین شایعهای در جامعه ایران استعداد فراگیر شدن دارد؟
عباس عبدی: من
میخواهم حرف آخرم را در همین ابتدا بگویم؛ مانند انتخاب تیترهای
مطبوعاتی؛ آنچه که جامعۀ ما را تهدید میکند در درجه اول نداشتنِ موشک یا
حملۀ نظامی یا حتی مشکل اقتصادی نیست، نه اینکه اینها مهم نیست، اتفاقا در
جای خود خیلی مهم هستند، اما به نظر من بزرگترین خطری که جامعۀ ما را تهدید
میکند، نداشتنِ رسانۀ مستقل است.
حدود 30 سال پیش تحقیقی در وزارت ارشاد در مورد میزان اعتماد به اخبار رسانه و تلویزیون انجام شد که من مشاور این تحقیق بودم، مقدمه نتایج طرح را من نوشتم که با این جمله شروع میشود: " در ایران هیچ پدیدۀ مدرنی به اندازۀ رسانه به شکل سنتی استفاده نمیشود." در واقع به رسانه که یک پدیدۀ کاملاً مدرن با کارکردهای کاملاً جدید و بسیار مهم است، مانند بوق نگاه میکنند و تا وقتی که به آن شبیه به بوق نگاه شود به طور قطع و یقین ما درگیر چنین مسائلی میشویم. حالا شایعه اخیر که یک موضوع حاد نبود، حتی اگر درست هم میبود اتفاقی در مملکت نمیافتاد، چه رسد به حالا که تکذیب میشود. اما باید توجه کرد که فردای روزگار با شایعاتِ بسیار مهمتری مواجه خواهیم شد که امنیت کشور را به خطر میاندازد و هنگامی که امنیت کشور بر اثر شایعه و نبودن رسانه مستقل تحت خطر قرار گیرد، جمع و جور کردن آن به این راحتی نیست آن هم در فضایی که اخیراً به وجود آمده و رسانههای غیررسمی، ماهواره، شبکههای مجازی و اجتماعی حضورِ فعالی دارند.
من اولین بار که خبر مربوط به دختر آقای آملی لاریجانی را دیدم همین که خط اول خبر را خواندم ناراحت شدم که چرا باید رسانه غیررسمی منبع خبری ما باشد؟ اما خود این موضوع مسالۀ اصلی من نیست چراکه منبع انتشار این خبر برای تشکیک در خبر کفایت میکند. اما مساله این است که از آن روز به بعد هر جا میروم راجع به آن سوال میکنند. و حتی جرات رد هم نداری چون چپ چپ نگاه میکنند!
بنابراین مسالۀ کلیدی، «نداشتنِ رسانۀ مستقل» است.
من یادم است سال 71 یا 72 شایعهای در تهران پخش شد که ریشه اصلی آن دزدیده شدن چند کودک بود و پس از آن خیلی خانوادهها نگران فرزندانشان شده بودند. نگرانیها زیاد شده بود دولت این شایعه را رد کند ولی مقبول نمیشد چون قرار نیست مردم فقط از آنها بشنوند. در نهایت در روزنامه سلام درباره این قضیه مفصل صحبت کردیم و به مردم گفتیم که تنها یک مورد بچهدزدی بوده و بقیه آن شایعه است و چندان به این شایعات نباید توجه کرد.
به نظر من مسالۀ اصلی این است که در ایران نحوۀ حل این مسائل را کلاً اشتباه میرویم، مانند مبارزه با موادمخدر؛ در این موضوع باید توجه کرد که سازوکار مصرف موادمخدر دو بخش دارد، یکی عرضه و یکی تقاضا؛ حالا در کشور همه تلاش میکنند جلوی عرضه را بگیرند، در حالی که مگر میشود جلوی عرضه را گرفت؟ باید مسالۀ تقاضا را حل کنیم. در مورد شایعه هم این موضوع وجود دارد، مثلاً میگویند دشمنان این کار را میکنند! خب اگر دشمنان این کار را نکنند چه کنند؟ کار آنها همین است. باید در این کشور تقاضایی برای شایعات وجود نداشته باشد. در حال حاضر در کشور سوئیس 100 شایعه هم راه بندازید جا نمیافتد، چون تقاضایی برای آن وجود ندارد. باید شرایط به گونهای باشد که وقتی مردم شایعه را میشنوند، دنبال کنند که رسانه، تلویزیون، و روزنامهنگاران رسمی خودشان درباره آن چه میگویند؟!
بنابراین در ایران تا وقتی به مسالۀ تقاضا توجه نشود، تقاضا برای شایعه وجود دارد و مردم شنیدن شایعه را میطلبند و عرضه هم راه خود را پیدا میکند. لذا آنچه امنیت ما را بیش از هر چیزی تهدید میکند، موشکهای خارجی و داعش نیستند که البته آنها هم هستند، اما مهمتر از همه «فقدان رسانۀ مستقل» است که حرف آن مورد پذیرش جامعه باشد. امیدواریم این اتفاق اخیر حداقل این منفعت را داشته باشد که مسئولان را به صرافت بیندازد که نمیشود بدونِ رسانۀ مستقل کار کرد.
به عنوان مثال در رژیم پهلوی، مردم هر اتفاقی مثل کشته شدن تختی، آلاحمد و صمد بهرنگی میافتاد، به پای آن رژیم مینوشتند، چون هیچ گاه اجازه نداد اخبار درست و راست منتشر شود. اصلاً رسانۀ مستقلی وجود نداشت. وقتی روزنامهنگار نمیتوانست کوچکترین حرفی را بگوید، طبیعی است وقتی رژیمی نان سانسور را خورد، در مواقعی چوبش را هم میخورد آن هم براساس آیه قرآن "من حیث لایحتسب" یعنی از جایی که حساب نمیکند.
نصراللهی: نکات خوبی را آقای عبدی گفتند. من هم گفتهی ایشان را تایید میکنم. به هر حال نداشتن رسانۀ مستقل یکی از مشکلاتی است که وجود دارد و اگر رسانههای مستقل بیشتر شوند و گسترش پیدا کنند تا حد زیادی قدرتِ مانورِ شبکههای اجتماعیِ خارجی و شبکههای ماهوارهای را کمتر خواهند کرد و در درازمدت سود آنها برای همۀ افراد جامعه خواهد شد.
در بحثهای رسانهای یک تاکتیکی داریم به نام "هزینه برای سرمایه". یعنی ممکن است در کوتاه مدت ایجادِ رسانۀ مستقل باعث شود این انتقادها از بعضی دستگاهها و حتی افراد و شخصیتهای حقیقی و حقوقی بالا بگیرد ولی در درازمدت امنیت ملی را تامین و تضمین میکند و به نفع مردم است.
اما نکتۀ دومی که میخواهم عرض کنم این است که رسانههایی مانند همین کانال که شایعه اخیر را تولید و منتشر کرد یا سایر شبکههای اجتماعیِ مستقر در خارج از کشور اگر مشغول تولید و انتشار شایعات باشند خیلی غیرطبیعی نیست. به هر صورت جنگ است و این جنگ برخلاف گذشتهها، بر روی زمین نیست بلکه بیشتر در اذهان مخاطبان است و هر رسانه ای تلاش میکند به شکلها و با تاکتیکها و روشهای مختلف افکار عمومی را دچار تردید و با دیدگاهِ مورد نظر خود موافق کند ؛بنابراین این اقدامات با توجه به اهداف آنها نه تنها غیرطبیعی نیست ؛بلکه کاملاً طبیعی و قابل انتظار است.
در واقع از دشمنان و شبکههای اجتماعی معاند و شبکههای ماهوارهای همین انتظار میرود لذا اینکه برخی مسئولان تاکید میکنند این اقدامات کار دشمنان است، باید گفت کار دشمن دقیقا همین است. لذا این سخنان ناشی از این است که اقتضائاتِ رسانه و رسانهها را نمیشناسند. شاید در رشته و تخصص خود بسیار استاد باشند ولی شرایط و آرایش جدید رسانهای را نمی دانند .
البته علیرغم موافقت کلی با صحبتهای آقای عبدی در این مورد با ایشان هم نظر نیستم که «مهمترین» مشکل، نداشتن رسانۀ مستقل باشد. گرچه داشتنِ رسانۀ مستقل را بسیار مفید میدانم اما بر این باور هستم که بیشترین مشکل این است که مسئولان و رسانههای ما از آرایش جدید رسانهای، ویژگی ها و دسترسیهای مخاطبان و تاثیر بسیار گسترده تکنولوژیهای ارتباطی بویژه شبکه های اجتماعی و اپلیکیشن های موبایلی بر همۀ ابعاد و زوایای جامعه، درک ناکافی دارند ؛ اگر آنها آرایش جدید رسانهای را درک کنند ، مخاطبان را بشناسند و از دسترسی ها و میزان مصرف آن ها از شبکه های اجتماعی را بدانند و براساس مقتضیات آرایش جدید رسانه ای و مختصات مخاطبان فعلی و تغییر و تحولاتی که تکنولوژیهای ارتباطی پدید آورده برنامهریزی و اقدام کنند و خودشان را با این شرایط تطبیق بدهند، چنین مشکلاتی پیش نمیآید چون قواعد بازی و شیوۀ عمل و افعال خود را براساس این مقتضیات سازماندهی خواهند کرد.
من فکر میکنم اگر درک کافی و درستی از شرایط جدید حاصل شود، حتی اگر رسانۀ مستقلی هم وجود نداشته باشد از ابزارها و امکاناتی که وابسته به این دستگاه است، میتوان خوب بهرهبرداری و استفاده کرد.
اکنون رسانههایی که در اختیار دولت، قوه قضاییه، سازمانها، نهادها و وزارتخانههای مختلف است، کم نیستند، اما ببینیم از این رسانهها چه استفادهای میشود؟ مگر ما به لحاظ تعداد، با کمبود رسانه مواجهیم؟ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران فقط 140 ساعت در شبانه روز خبر پخش می شود و در هفته 300 ساعت برنامه با موضوع سیاسی انتشار می یابد ، حالا کاری به برنامههای غیرسیاسی که کارکرد سیاسی دارد، نداریم، اما سوال اینجاست آیا این ظرفیت، ظرفیتِ کمی است؟ چرا باید یک کانال درجه چندم امنیت روانی مردم را در معرضِ مخاطره قرار دهد ،رسمی ترین ،قدیمی ترین ، ثروتمندترین رسانه ها را به واکنش وادار کند و مسئولان را در بالاترین رده مجبور به موضغع گیری کند ؟
معتقدم اتفاقات اخیر و پاسخ به این سئوالات می توان شروع خوبی برای اصلاح رویه نادرست فعلی رسانه ها و مسئولان باشد.
ـ
آقای علیزاده! در صحبتهای آقایان عبدی و نصراللهی دو دیدگاه مطرح شد که
علیرغم اشتراک در برخی جهات یک تفاوت هم داشت. آقای عبدی به طور کلی خلأ
رسانه مستقل قدرتمند را عامل اصلی میداند و آقای نصراللهی با تایید این
مطلب میگوید که با همین رسانههای فعلی که تعدادشان کم هم نیست باز میشد
مساله اخیر را بهتر مدیریت کرد. نظر شما چیست؟
علیزاده: من این بحث را در دو قسمت مطرح میکنیم، یک قسمت در باب نقد رسانه و دیگری نقد صنعتِ روابط عمومی و فرهنگ خبررسانی و ارتباطِ بین نهادهای رسمی و پاسخگویی آنها به بدنۀ جامعه.
از نظر نقد رسانه باید بگویم مشکلات در رسانه فقط مختص ایران نیست، بلکه در آمریکا هم یک رسانه زرد مانند فاکسنیوز در 10 سال گذشته به شدت فراگیر شده و محبوبیت ایجاد کرده است. در انتخابات اخیر آمریکا نقش فیکنیوزها(رسانههایی که خبر جعلی میدهند) را دیدید و مقالات زیادی هم دربارهشان نوشته شد. به نظر میرسد این تکنیک در حال فراگیر شدن در بسیاری از جاها است. اتفاقاً این مسائل میتواند یک تلنگر و یک خط بطلانی بر نگاهِ تا حدی سادهدلانۀ لیبرالها در دهۀ 90 میلادی یا 70 شمسی باشد که معتقد بودند با آمدنِ راههای جدیدِ ارتباطی به یک شکلی استبداد خبری و انحصار خبری عملاً غیرممکن میشود.
اتفاقی که با فراگیری ابزار جدید تکنولوژی رخ داد، این بود که انفجار اخبار تا حدی سرعت پیدا کرد و تشخیص سره از ناسره را غیرممکن کرد و اینجا باید نقد اول را بگویم. بنده از منظر کسی که به آزادی معتقد است میگویم مخاطب به چیزی که بیش از هر فاکتوری نیاز دارد، تعدد خبر، منبع خبر و زیاد شدن خبر نیست. بلکه آن نگاهِ تحلیلی است که به مخاطب اجازه دهد به خبر از هر منبعی که بود، بیندیشد و خبر را در عصر جدید تحلیل کند. این درس جدید است که باید از دبیرستان تحلیل رسانه را به اعضای جامعه آموزش دهیم اما آیا با آغاز آموزش تحلیل رسانه، خودمان متضرر نمیشویم؟ آیا صدا و سیما متضرر نمیشود؟ چراکه صدا و سیما و رسانههای رسمی ما هم در جاهایی که بخواهند دفاع کنند یا به آن سمت حمله کنند، به استفاده ازآسانترین روش عادت کردند.
ایران در سال 88 یا 87 با بزرگترین غول رسانه جهانی یعنی بیبیسی روبرو شد، بیبیسی رسانهای است که وقتی ناتو میخواهد تَنِش را با روسیه زیاد کند، پیش از هرچیز تهدید میکند که تلویزیون بیبیسی روسی به میدان خواهد آمد! لذا در حال حاضر مهمترین ابزار جنگ نرم جهان براساس آمار اتاق فکر «لگاتوم» که هر ساله رسانهها را ردهبندی میکند، بیبیسی است.
حالا راه برخورد آسان با این رسانه چیست؟ این است که شما بگویید بیبیسی بهایی است و بعد از مسائلِ جنسی و تجاوز درون کارمندان بیبیسی صحبت کنید؟! ممکن است این اقدامات یک یا دو ماه کارِ شما را راه بیندازد اما در یک بازهی 8 یا 9 ساله با این روند شما وضعیتی پیدا میکنید که رسانهای که برای نفوذِ جدی و آشکار در مورد سیاست خارجی شما وارد شده و هیچگونه منافعِ مشترکی با شما ندارد، به یک مرجع خبر برای بخشی از جامعۀ شما تبدیل میشود.
پس اینکه شما تحلیل رسانه نیاز دارید، به این دلیل است. اگر شما همان سال 88 به جای طرح نقدهای نه چندان عمیق، به مخاطب تحلیل رسانه آموخته بودید، مخاطب میتوانست متوجه شود چه بخش از خبری که در این رسانه میبیند، طراحی شده است.
بخش دوم در مورد صنعت روابط عمومی است. اینکه هر نهاد رسمی و حتی هر کمپانیِ خصوصی وظیفه دارد نگرانِ تصویرش در افکار عمومی باشد. اما وقتی چرخش مدیران در کشور به صورتی است که اطلاعرسانی در مورد عزل و نصب مدیر به افکار عمومی ربطی ندارد و دستگاه خود را موظف به اطلاعرسانی به مخاطب نمیکند، رابطه دوطرفه میان دستگاه و جامعه به شکلی فشل میشود و از کار میافتد.
در چنین شرایطی هر جایی که ما اطلاعرسانی دقیق و مناسب نداشتیم و نتوانستیم اعتمادِ کلی مخاطب را جلب کنیم آنجا محلِ ارتزاق انگلهایی مانند همین کانال آمدنیوز است که تعدادشان هرروز بیشتر و بیشتر خواهد شد. مانند روز روشن است که این اتفاق باز هم خواهد افتاد، این یک قانونِ روانشناسی جمعی و قانون رسانههای جدید است. از فردا هم اگر به موقع در مورد مسائل اطلاعرسانی نکنید، این اتفاق خواهد افتاد.
حالا دقت کنید در اتفاق اخیر کجا را هدف گرفتهاند؟ قوۀ قضاییه را. قوه قضاییه که انباشتی از هزاران پروندهای است که در مورد خیلیهایشان احساس نیاز به خبررسانی بههنگام نکرده است. اگر ملاحظه کنید، خواهید دید در پروندههایی مثل پرونده بازداشت دوملیتیها، روزنامهنگارها و اعضای گروههای تروریستی، ماهها اطلاعرسانی نمیشود، در بیخبری، بازجویی صورت میگیرد، دادگاه اول و دادگاه تجدیدنظر هم برگزار میشود و زمانی که رسانههای خارجی به موضوع ورود میکنند و از آن با عنوان اقدام ضد حقوقبشر، علیه ایران بهرهبرداری میکنند و تبدیل به یک مسئله و بحران بینالمللی میشود، تازه ممکن است یک مسئولی در مورد آن یک کلمه بگوید که دلیل دستگیری این شخص چیست!
قطعا در این زمان آن توضیح به جایی نخواهد رسید. چراکه اگر قوۀ قضاییه خود را هم موظف به پاسخگویی بداند، فقط به بخشهای طرفدار نظام پاسخ میدهد و بخشهای مقابل نظام را که کلاً بیرون گذاشته است و با بخشهای خاکستری هم عملاً کمتر سخن میگویند. فقط با کسانی سخن میگوید که آنقدر نیاز نیست به آنها پاسخی داده شود چون بین آنها اعتماد خیلی خیلی زیادی وجود دارد. بنابراین وقتی 30، 40 سال در مورد اینگونه پروندهها اطلاعرسانی دقیق و حرفهای نشده است با انباشتی از عدم اعتماد مواجه خواهد بود و دیگر مخاطب راحت نیست حرف شما را باور کند.
به نظر من دستگاههای رسمی کشور به ویژه دستگاههایی که مقامات انتصابی(انتخاب دو مرحلهای) در آنها هستند، وظیفۀ دوچندان و دهچندانی برای اطلاعرسانی به مردم دارند لذا باید روند خبررسانی و روابط عمومی آنها به کل تغییر کند.