اصلاح طلبان یک بار وقتی سال 76 در قدرت قرار گرفتند، تکبر و غرور در قدرت قرار گرفتن آنچنان در آنها بالا گرفت که رادیکالیسم به شدت سیاسی در کشور حاکم شد و این مسئله خود را به نوعی در قالب اباحه گری و تغییرات ایدئولوژیک نشان داد و به مرور تبدیل به اختلافات درونی اصلاح طلبان شد. بر همین اساس بود که بحث عبور از خاتمی مطرح شد و برخی بیان کردند آقای خاتمی از قطار اصلاحات پیاده شده و دیگر رهبر اصلاحات نیست بلکه رئیس دولت است.
از درون این رادیکالیسم افسارگسیخته جریان اصلاح طلب فردی به نام محمود احمدی نژاد پا به عرصه سیاست گذاشت. در واقع می خواهم بگویم پدیده احمدی نژادیسم معلول دوران اصلاحات است. اگر دوران اصلاحات به آن شکلی که در بین سال های 76 تا 84 گذشت نمی شد، یک چنین پدیده ای به نام احمدی نژاد در کشور فرصت مطرح شدن پیدا نمی کرد. یعنی مقصر اصلی حضور پدیده احمدی نژاد در قدرت جریان اصلاح طلب بود. این خاصیت در قدرت قرار گرفتن است.
اصولگراها نیز دچار این غرور در زمانی که قدرت به صورت مطلق در اختیار آنها قرار گرفت شدند. البته به نظر من اصولگرایان باز هم نسبت به جریان اصلاحات توسعه یافته تر بودند چون یکسری انتقاد از خود و انتقاد از درون داشتند ولی اصلاح طلبان در آن 8 سال کمتر در این وادی افتادند. امروز نیز جریان اصلاح طلب مواجه با این موضوع است. یکسری پسمانده های رادیکالی در جریان اصلاحات هستند که ریشه در سال های 76 و 84 دارند و اصلاح طلبان نمی دانند با این افراد چه کنند.
افراد دیگری نیز در جریان اصلاحات هستند که به لحاظ ایدئولوژیک استحاله شدند و تمامیت حاکمیت نظام موجود سیاسی را قبول ندارند. تعداد دیگری تلاش می کنند خود جریان اصلاح طلب را به معنای واقعی و منطقی آن احیا کنند و در عین حال وضعیت به گونه ای شود که جریان اصلاحات از جریان رادیکال و جریان استحاله شده فاصله بگیرد و مرزبندی روشنی داشته باشد. از طرفی نسل جدید اصلاحات نیز وارد صحنه سیاسی شدند که اینها خیلی همخوانی با سنتی های اصلاح طلب اعم از رادیکال و غیررادیکال ندارند.
مثل افرادی که با لیست امید به مجلس و شورای شهر راه یافتند. در مجموع اگر یک تب سنج در بدن جریان اصلاحات بگذاریم الان این جریان دوران خوبی را سپری نمی کند. امروز اختلافات زیادی در میان اصلاح طلبان در موضوع نوع بسته شدن لیست ها وجود دارد. بخشی از این اختلاف نظرها ناشی از در قدرت بودن است که اصلا خصلت در قدرت بودن این است. بخشی از اختلافات ناشی از عدم پالایش جریان اصلاح طلب است.
ما فراموش نکردیم در چهار سال نخست اول دولت آقای خاتمی برخی از اصلاح طلبان چون به لحاظ ایدئولوژیک تغییر ماهیت دادند. در مجموع عملا امروز تلاش برای قرار دادن همه نیروهای درون این جریان داخل صف کاری محال است. حالا این وضعیت نابسامان درون جریان اصلاحات است به این وضعیت باید دولت آقای روحانی را هم اضافه کرد. اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و سال 96 از نامزدی حمایت کردند که امروز سرکار است اما مشی کاملا اعتدالی و محافظه کارانه پیش گرفته است. این رویکرد و مشی اعتدالی و محافظه کارانه اساسا با نوع رویکرد آقای روحانی در مناظره های انتخاباتی و همین طور توقعاتی و انتظاراتی که جریان اصلاحات از او داشت کاملا متفاوت است. الان اصلاح طلبان از یک طرف ماندند با این طیف های مختلف درون جریان اصلاحات چه کار کنند، از طرف دیگر رابطه جوانان جریان اصلاحات با نسل قبل از خودشان منقطع است و فقط با نسل اول بر سر قدرت آمدند چگونگی حل این وضعیت انقطاع نسلی هم به محل چالش بدل شده است. سومین معضل اصلاح طلبان نیز تعریف نوع رویکردشان با دولت آقای روحانی است. برای همین الان در مجموع حال اصلاحات خوب توصیف نمی شود و پیش بینی هم نمی کنم که این حال با توجه به نکات یادشده رو به بهبود رود.
اصلاح طلبان عمدتا در طی سال های گذشته از طریق پرخاشگری و مطرح کردن خطرات جریان مقابل بود که استمرار حیات می داد. یعنی حیات سلبی داشت، الان که جریان اصولگرا هم از قدرت فاصله گرفت و در نوعی خلسه سیاسی فرو رفته است اصلاح طلبان ماندند چه کار کنند که این اختلافات درونی شان را بتوانند طبق معمول سالیان گذشته با مطرح کردن خطرات جریان مقابل رفع رجوع کنند تا خودشان را زنده نگه دارند و اتحادشان را حفظ کنند.
از درون این رادیکالیسم افسارگسیخته جریان اصلاح طلب فردی به نام محمود احمدی نژاد پا به عرصه سیاست گذاشت. در واقع می خواهم بگویم پدیده احمدی نژادیسم معلول دوران اصلاحات است. اگر دوران اصلاحات به آن شکلی که در بین سال های 76 تا 84 گذشت نمی شد، یک چنین پدیده ای به نام احمدی نژاد در کشور فرصت مطرح شدن پیدا نمی کرد. یعنی مقصر اصلی حضور پدیده احمدی نژاد در قدرت جریان اصلاح طلب بود. این خاصیت در قدرت قرار گرفتن است.
اصولگراها نیز دچار این غرور در زمانی که قدرت به صورت مطلق در اختیار آنها قرار گرفت شدند. البته به نظر من اصولگرایان باز هم نسبت به جریان اصلاحات توسعه یافته تر بودند چون یکسری انتقاد از خود و انتقاد از درون داشتند ولی اصلاح طلبان در آن 8 سال کمتر در این وادی افتادند. امروز نیز جریان اصلاح طلب مواجه با این موضوع است. یکسری پسمانده های رادیکالی در جریان اصلاحات هستند که ریشه در سال های 76 و 84 دارند و اصلاح طلبان نمی دانند با این افراد چه کنند.
افراد دیگری نیز در جریان اصلاحات هستند که به لحاظ ایدئولوژیک استحاله شدند و تمامیت حاکمیت نظام موجود سیاسی را قبول ندارند. تعداد دیگری تلاش می کنند خود جریان اصلاح طلب را به معنای واقعی و منطقی آن احیا کنند و در عین حال وضعیت به گونه ای شود که جریان اصلاحات از جریان رادیکال و جریان استحاله شده فاصله بگیرد و مرزبندی روشنی داشته باشد. از طرفی نسل جدید اصلاحات نیز وارد صحنه سیاسی شدند که اینها خیلی همخوانی با سنتی های اصلاح طلب اعم از رادیکال و غیررادیکال ندارند.
مثل افرادی که با لیست امید به مجلس و شورای شهر راه یافتند. در مجموع اگر یک تب سنج در بدن جریان اصلاحات بگذاریم الان این جریان دوران خوبی را سپری نمی کند. امروز اختلافات زیادی در میان اصلاح طلبان در موضوع نوع بسته شدن لیست ها وجود دارد. بخشی از این اختلاف نظرها ناشی از در قدرت بودن است که اصلا خصلت در قدرت بودن این است. بخشی از اختلافات ناشی از عدم پالایش جریان اصلاح طلب است.
ما فراموش نکردیم در چهار سال نخست اول دولت آقای خاتمی برخی از اصلاح طلبان چون به لحاظ ایدئولوژیک تغییر ماهیت دادند. در مجموع عملا امروز تلاش برای قرار دادن همه نیروهای درون این جریان داخل صف کاری محال است. حالا این وضعیت نابسامان درون جریان اصلاحات است به این وضعیت باید دولت آقای روحانی را هم اضافه کرد. اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و سال 96 از نامزدی حمایت کردند که امروز سرکار است اما مشی کاملا اعتدالی و محافظه کارانه پیش گرفته است. این رویکرد و مشی اعتدالی و محافظه کارانه اساسا با نوع رویکرد آقای روحانی در مناظره های انتخاباتی و همین طور توقعاتی و انتظاراتی که جریان اصلاحات از او داشت کاملا متفاوت است. الان اصلاح طلبان از یک طرف ماندند با این طیف های مختلف درون جریان اصلاحات چه کار کنند، از طرف دیگر رابطه جوانان جریان اصلاحات با نسل قبل از خودشان منقطع است و فقط با نسل اول بر سر قدرت آمدند چگونگی حل این وضعیت انقطاع نسلی هم به محل چالش بدل شده است. سومین معضل اصلاح طلبان نیز تعریف نوع رویکردشان با دولت آقای روحانی است. برای همین الان در مجموع حال اصلاحات خوب توصیف نمی شود و پیش بینی هم نمی کنم که این حال با توجه به نکات یادشده رو به بهبود رود.
اصلاح طلبان عمدتا در طی سال های گذشته از طریق پرخاشگری و مطرح کردن خطرات جریان مقابل بود که استمرار حیات می داد. یعنی حیات سلبی داشت، الان که جریان اصولگرا هم از قدرت فاصله گرفت و در نوعی خلسه سیاسی فرو رفته است اصلاح طلبان ماندند چه کار کنند که این اختلافات درونی شان را بتوانند طبق معمول سالیان گذشته با مطرح کردن خطرات جریان مقابل رفع رجوع کنند تا خودشان را زنده نگه دارند و اتحادشان را حفظ کنند.