جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۴

ذی‌حساب بنی‌صدر: یک چمدان مدرک علیه بنی‌صدر به شهید آیت دادم

مصطفی مهذب عنوان کرد: با مرحوم اسرافیلیان تشخیص دادیم که مدارک را بدهیم به آقای آیت و رفتم خانه ایشان. آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. 2 روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنی‌­صدر دارم!
کد خبر : ۳۶۷۸۳۱

صراط: تسنیم نوشت: 26 خرداد 1360 روز مهمی در تاریخ معاصر ایران است. روزی که با تصویب نمایندگان دو فوریت طرح بررسی کفایت رئیس‌جمهور وقت در دستور کار خانه ملت قرار گرفت و نهایتاً روز 31 خرداد با رای اکثریت آنان عدم کفایت ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری تصویب و فردای آن روز با حکم امام او رسما از مقام ریاست جمهوری عزل شد.

بنی‌صدر در یک سال و نیم مسئولیت ریاست‌جمهوری مرتب به نهادهای انقلاب تاخت، مسئولان سایر قوا را همچون شهیدان رجایی و بهشتی با انواع و اقسام تهمت‌ها و ناسزاها بی‌نصیب نگذاشت، با منافقین موتلف شد و نهایتاً هم با وجود هشدارها و انذارهای امام خمینی (ره) با دست خود به ورطه سقوط کشیده شد.

برای شناخت بیشتر اولین رئیس‌جمهور برکنار شده تاریخ ایران، به سراغ شخصیتی رفتیم که از نزدیک با بنی‌صدر همکاری داشته است.«مصطفی مهذب» ذی‌حساب و مدیرکل مالی ریاست جمهوری در دوره بنی‌صدر، شهید رجایی و آیت الله خامنه‌ای یکی از همان اشخاص است که سینه‌ای مملو از ناگفته‌ها و مگوها دارد. او با گذشت سالها دوری از مناصب دولتی، همچنان روحیه انقلابی دارد و این از نحوه گفتار و رفتارش کاملاً مشخص است.

وی لیسانس مدیریت بازرگانی را پیش از انقلاب  از دانشکده علوم اقتصاد گرفت. از سال 44 در اداره دارایی مشغول و به گفته خودش در زمان شاپور بختیار با هدف بکارگیری افراد مذهبی در این اداره، ذی­‌حسابی سازمان غله و قند و شکر را قبول کرد. مهذب در ایام پیروزی انقلاب اسلامی هم از مبارزه غافل نبوده و با طراحی و برگزاری اعتصابات در وزارت دارایی آن زمان که بعد از وزارت نفت، دومین وزارت‌خانه اعتصاب کننده بود، در مبارزات آحاد مردم علیه رژیم پهلوی سهیم شد.

چندی پیش بخش اول گفت‌وگوی خبرنگاران تسنیم با مصطفی مهذب درباره دوران مسئولیت وی در حفاظت از کاخ‌های سلطنتی با عنوان "کشف فیلم رابطه غیراخلاقی اشرف پهلوی" منتشر شد و در آینده نزدیک نیز بخش پایانی مصاحبه او که مربوط به دوران حضورش در معاونت مالی وزارت ارشاد پرحاشیه خاتمی است، منتشر می‌شود. متن پیش رو مصاحبه خبرنگاران سیاسی تسنیم با معاون مالی و ذی‌حساب ریاست‌جمهوری دوران بنی‌صدر است که از منظرتان می‌گذرد:

* فعالیت شما در وزارت دارایی از قبل از انقلاب شروع شده بود یا بعد از انقلاب وارد این مجموعه شدید؟

من از سال 44 کارمند دارایی بودم. در زمان شاپور بختیار وی می­‌خواست نسبت به بچه­‌های مذهبی خودی نشان بدهد لذا من اولین بار معاون ذی حساب سازمان قند و شکر شدم. در سال 58 در سه جا همزمان ذی­حساب بودم یکی سازمان جنگل­ها و مراتع بود، یکی وزارت رفاه در زمان مرحوم سلیمی و یکی هم ریاست‌جمهوری که هر سه را با هم به دلیل اطمینانی که به من داشتند انجام می­‌دادم.

بعد معاون وزیر دارایی شدم و سپس معاون مالی وزارت ارشاد در دوران خاتمی شدم. از سال 60 با سازمان حج و زیارت مرتبط بودم. مدیرکل طرح و برنامه سازمان حج و زیارت بودم منتها حدود 16 سال با آقای رضایی(رئیس سازمان حج و زیارت) با هم بودیم. 6 سال هم عضو عالی شورای حج بودم. سال 73 زمان آقای محمدخان وزیر اقتصاد بازنشسته شدم. در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، آقای محمدخان با ما در نهاد ریاست­‌جمهوری بود. من ذی‌­حساب آیت‌الله خامنه‌ای بودم و ایشان قائم­‌مقام نهاد ریاست‌جمهوری بود. مصطفی میرسلیم هم ریاست نهاد ریاست‌جمهوری را برعهده داشت.

محرم وزارت دارایی بودم/ 18 نفر تأثیرگذار در دفتر بنی‌صدر

* زمانی که شما ذی­‌حساب ریاست­‌جمهوری در دوره بنی‌صدر شدید، اوضاع و احوال نهاد ریاست­‌جمهوری در زمان بنی­‌صدر به چه منوال بود؟ اختلافاتی که اکثر انقلابیون همچون دکتر آیت با بنی‌صدر داشتند بر سر چه موضوعاتی بود؟

به ناچار باید یک مقدمه کوچکی بگویم. وزارت دارایی من را انتخاب کرده بود که محرم وزارت باشم و توسط آقای آشنا که معاون خزانه­‌داری بود انتخاب شده بودم و تمام ذی­‌حساب­ها زیر نظر او بودند. ایشان یکی از بچه­‌های متدین زمان ما در وزارت دارایی بود. زمانی که من آمدم در دستگاه بنی­‌صدر، کاملاً آشنایی داشتم که سلامتیان، غضنفرپور، شیخ­ علی تهرانی و سودابه سدیفی و 17،18 نفری که آنجا جلسه داشتند چه کسانی هستند.

مرجع تقلید طرفداران بنی‌صدر که بود؟

* همان "دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور" که بنی‌صدر راه انداخته بود؟

بله؛ همانجا یک سالنی کنار دفتر دکتر تهرانی رئیس دفتر بنی­‌صدر بود و کارها را او انجام می­‌داد. از همان روز اول بنا را بر تقیه گذاشتم. خودم را طوری در دفتر دکتر تهرانی جا کرده بودم که بعضی اوقات پشت سر من نماز می‌­خواندند. اگر جلسه داشتیم، مسئله­‌ای بود و روحانی نداشتیم به من می­‌گفتند و اعتمادشان نسبت به من خیلی جلب شده بود. برادر ناتنی مرحوم امام هم مرجع تقلید اینها بود.

* آیت‌الله پسندیده منظورتان است؟

بله. آنها برای اینکه تعمداً با امام فاصله داشته باشند حالت اطاعت از او را ملاک قرار داده بودند و از اطاعت از امام خبری نبود و کاملاً مشهود بود. آقای پسندیده البته با آنها ارتباط نمی­‌گرفت و در برنامه­‌های اداری خودش را دخالت نمی­‌داد چون در شانش هم نبود. زمانی که من رفتم آنجا یک میز بزرگ در سالن داشتم و هیچ کس هم نبود. نه صندوقدار داشتم، نه مستخدم داشتم و نه معاون. هیچ کسی را نداشتم و می‌خواستم کسی هم دخالت نکند. تا زمانی که افراد مورد احترام خودم بیایند، چند نفری را آوردم و تقریباً اداره ذیحسابی آنجا شکل گرفت.

قبلش را هم بگویم زمانی که به من حکم دادند ذی­حساب ریاست‌­جمهوری شوم، خیلی خودم را شنگول و آراسته کرده بودم و رفتم به آقای تهرانی خودم را معرفی کردم. ایشان من را نپذیرفت و گفت علتش این است که کسی که ذی­حساب رئیس­‌جمهور می­‌شود باید قبلاً با رئیس­‌جمهور هماهنگ شود. من خداحافظی کردم و رفتم اما چون وزارت دارایی من را معرفی کرده بود و چک­‌های آنجا باید به امضای من صادر می­‌شد، حساب خزانۀ آنجا را بستند. از این طرف و آن طرف زیاد پول داشتند و می­‌گرفتند و هزینه می­‌کردند.

* یعنی تا یک مدت نهاد ریاست­‌جمهوری بنی‌صدر ذی­‌حساب نداشت؟

بله؛ یک ماه و نیم تا دو ماه.  یک روز من خانه بودم و دکتر تقوی از دفتر بنی‌صدر زنگ زد و گفت ما گویا ناچار هستیم شما را بپذیریم. در مجموعه آنجا من همه مسائل را زیرنظر داشتم حتی مثلاً بچه بنی­‌صدر را راننده­‌ها می­‌بردند، می­‌چرخاندند چون به قول خودشان بچه «آقا»(بنی‌صدر) بود و سادات است. من هم در دلم می­‌خندیدم چون برای من کاملاً وضعیت آنها محرز بود.

بنی‌صدر به دروغ می‌گفت کسی را به آمریکا نفرستادم/نامه دریافت دلارشان را من زدم

هر وقت من می­‌رفتم داخل نهاد خیلی رعایت می­‌کردند و احترام می­‌گذاشتند تا زمانی که این اختلافات پیش آمد و ادعاهایی بنی صدر در 14 اسفند مطرح کرد. بنی‌صدر خیلی اصرار می‌کرد که به من تهمت می­‌زنند. می‌گفت من هیچ کس را به آمریکا نفرستادم در صورتی که وی افرادی را به خارج کشور و آمریکا می‌فرستاد و نامه دریافت دلارشان را من می­‌زدم. من تمام نامه‌های بنی‌صدر را جمع کرده بودم و یک چمدان شد. بعد از وقت اداری که بچه­‌ها می­‌رفتند کپی می­‌گرفتم و به خانه می­‌بردم.

یک چمدان مدرک علیه بنی‌صدر به شهید آیت دادم

 با مرحوم اسرافیلیان(نماینده مجلس دوم و نزدیکان دکتر آیت) تشخیص دادیم که مدارک را بدهیم به آقای آیت و رفتم خانه ایشان. آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. 2 روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنی‌­صدر دارم!

اعضای دفتر بنی‌صدر همه شک کردند و گفتند مهذب حتماً این کار را کرده است. جلسه­‌ای تشکیل دادند و آن 18 نفر هم بودند و در سالن بغل دفتر آقای دکتر تهرانی و به من گفتند آقای مهذب ما بررسی کردیم و این احکام تنها از دفتر شما به دست آقای آیت رسیده است.

به شهید آیت گفتم باید به تو توهین کنم؛ گفت هرچه می‌خواهی بگو!

قبل از این جلسه، من زنگ زدم به آقای اسرافیلیان و با همدیگر رفتیم خانه آیت و به ایشان گفتم اینها می­‌خواهند چنین جلسه‌­ا‌ی تشکیل بدهند. من آمدم خدمت شما و حلالیت بطلبم. من اگر حقیقت را بگویم یعنی خودم را لو دادم و همه چیز به هم می­‌خورد و من ناچارم به شما توهین بکنم. اجازه می­‌فرمایید توهین بکنم؟! گفت توهین چیست؟ هر چه لعن و فحش می‌خواهی بگو من راضی هستم و تو کارت را انجام بده!

این کار خیلی به من کمک کرد و با خیال راحت در جلسه نشستم. وقتی آنها حرف­هایشان را گفتند، گفتم آقای دکتر تقوی (رئیس دفتر بنی‌صدر) اجازه می­‌دهید من حرف بزنم؟ گفتند بله.

من در آن جلسه گفتم آقای آیت یک آدم نرمالی نیست و اصلاً نمی­‌شود به حرفهای او اعتماد کرد و عقل ندارد. یک تقاضا از شما دارم. آقای آیت گفته است یک چمدان نزدیک 160 یا 180 سند دارد، من از شما می­‌خواهم یک سند از آن 180 سند را بیاورید. این شماره دفتر آقای بنی­‌صدر است. زنگ بزنید و اگر  این کار از سمت من صورت گرفته بود، من 180 سند دیگر را می­‌پذیرم و هر کاری دوست دارید با من بکنید!  تقوی گفت: آقای مهذب ما پشت سر شما نماز می­‌خوانیم و حرف شما قبول است. جلسه تمام شد و ختم جلسه را اعلام کردند و ما با این شگرد و البته تقیه فقهی از آن مسئله فرار کردیم.

نزدیکان بنی‌صدر از طریق ترکیه به اسرائیل می‌رفتند

* اسنادی که به مرحوم شهید آیت دادید مشخصاً بیشتر شامل چه چیزهایی بود؟ بی انضباطی مالی یا...

نه اینها زرنگ­تر از این حرفها بودند که بی‌­انضباطی مالی داشته باشند. بیشترین مسئله شامل افرادی بودند که می­‌رفتند آمریکا. همین آقای فرهنگ که گفتم یک آدم بلندقدی بود که روز 14 اسفند بغل بنی­‌صدر ایستاده بود. او جزء مامورانی بود که انگلستان، آمریکا و حتی اسرائیل می­‌رفتند و حکم­شان را ما باید صادر می­‌کردیم. البته در حکم ماموریتشان اسرائیل ذکر نشده بود بلکه یک کشور دیگر مثل ترکیه می‌رفتند و از آنجا می­‌رفتند اسرائیل.

اینها وانمود نمی­‌کردند که ما کسی را فرستادیم آمریکا اما در روزنامه­‌ها می­‌نوشتند که نماینده­‌شان می‌روند و از صهیونیست­ها اجازه می­‌گیرند. بنی­ صدر هم دست­‌پرورده آمریکا بود.

سخنرانی بنی‌صدر در جمع خواننده‌های مبتذل قبل انقلاب

به عنوان مثال یک روز خواننده­‌هایی مبتذل قبل انقلاب پشت قسمت اداری نهاد ریاست‌جمهوری که یک خیابان بزرگ بود جمع شدند و همه تظاهرات کرده بودند و می­‌گفتند «ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم!» با یک پوشش و آرایش بسیار زننده حاضر شده بودند و حتی می‌رقصیدند. بنی­‌صدر هم با وجود اینکه رئیس جمهور ممکلت بود رفت در جمع آنها و برایشان صحبت می­‌کرد که شما تظاهرات نکنید. 

از این دست مدارک زیاد داشتیم که همه دال بر کثافت­کاری­‌ها و ارتباطاتی بود که با خارج داشتند و خوشبختانه همه را جمع کرده بودیم و تقریباً به دست مسئولین رساندیم. توسط آقای اسرافیلیان و مرحوم آقای آیت که خدا هر دو را رحمت کند.

تفرعن و غرور در شخصیت بنی‌صدر بود

* افرادی که با بنی‌صدر در ارتباط بودند می‌گویند وی یک روحیه تکبر و غرور خاصی داشت که همین روحیه وی را به منجلاب سقوط کشاند. شما که از نزدیک با او کار می‌کردید، روحیه وی را چگونه دیدید؟

بله همین طور است مغرور و متفرعن بود؛ رفتار وی با مرحوم بهشتی کافی است که شما بدانید این همه رفتار برای به دست آوردن رای است و دست­‌پرورده آمریکا بود. اصلاً بنی‌صدر را در آب نمک خوابانده بودند و بعداً هم به همان جایگاه خود و زادگاه تربیت­‌شده خودش رفت.

* وضعیت بنی­‌صدر از نظر مالی و اشرافیت و ریخت و پاش چگونه بود؟

اصلا بنی­‌صدر پرورش نیافته بود که مشی سادگی داشته باشد و اطرافیان او هم همینطور بودند. سدیفی، غضنفرپور و... اصلا چهره­‌ها کاملاً مشخص بود و اینها کسانی نبودند مانند بیت امام غذای ساده بخوردند. من سعی کردم در جلسات غذاخوردن آنها نباشم ولی در جلسات بحث و گفتگو و جلسات اداری آنها بودم، چون من اگر این کار را می­‌کردم آلوده می­‌شدم.

ماجرای پرتاب تخم‌مرغ و گوجه فرنگی به بنی‌صدر

اینها جز حقه­‌بازی چیزی بلد نبودند. برای مثال با هواپیما یک جایی فرود می­‌آیند و بال هواپیما را با ضربه پایین می­‌کشند و تمام دنیا خبر را پخش می‌کنند که خطر از بیخ گوش رئیس‌جمهور گذشت. اینها ساختگی بود و وقتی بنی­‌صدر با ماشین وارد ایلام شده بود تخم­‌مرغ و گوجه‌فرنگی بود که نثار صورت و لباس او کردند و خیلی با آنها بد برخورد کرده بودند. دم ایلامی­ها گرم! کسانی که در جریان بودند می­‌دانستند نظر او چیست و یا حرکاتی که در جنگ کرده بود. در خرمشهر، گفته بود بگذارید بعثی‌ها بیایند داخل و ما مانند اشکانیان به‌شیوه پارتیزانی نابودشان می‌کنیم! بنی­‌صدر می­‌خواست لطمه اساسی بزند و علاوه بر خرمشهر، آبادان را هم محاصره بکنند و به دست عراقی­‌ها بیفتد.

دلیل معرفی میرسلیم به‌عنوان نخست‌وزیر/ چرا بنی‌صدر با «مکتبی»ها مخالفت می‌کرد

* بحث نخست­‌وزیر بنی‌صدر در دوران ریاست‌جمهوری هم یک مسئله کش­داری بود. ابتدا وی چند گزینه مطرح کرد اما با مخالفت مجلس روبرو شد تا رسید به گزینه شهید رجایی! دلیل این مقاومت بنی­‌صدر در برابر گزینه­‌هایی مانند شهید رجایی و همچنین وزرایی که شهید رجایی معرفی کرد چه بود؟ حتی وی حاضر بود شخصی مثل مصطفی میرسلیم را نخست‌وزیر کند اما رجایی را معرفی نکند.

مهندس میرسلیم روی هم رفته شخصیت خوبی بود و در زمان مقام معظم رهبری هم سرپرست نهاد ریاست‌جمهوری شد ولی اشخاص دیگری که قرار بود معرفی کند زمین تا آسمان با اینها فرق داشت. میرسلیم هم شاید به خاطر ردپا گم کردن گذاشته بود. او اصولاً با «مکتبی­‌ها» مخالف بود. اختلاف وی با امثال شهید رجایی برای این نبود که رجایی یک دستفروش در قزوین بوده و شاهزاده و رئیس­‌زاده و از این حرفها نبود یا اینکه تحصیلات عالیه دکترا نداشت. مگر شهید بهشتی تحصیلات نداشت، 4زبان دنیا را مگر نمی‌­دانست، مگر کشورهای دیگر نرفته بود و این همه خدمات نداشت؟ چرا با او مخالفت کرد؟ پس بنی‌صدر اصلاً با طیف سنتی مذهبی که ریشه داشتند به طور کلی مخالف بود.

من یک مقایسه می‌کنم. دوران ریاست­‌جمهوری آیت­‌الله خامنه­‌ای زمانی که بنا بود برای بار دوم نخست­‌وزیر را انتخاب بکند ولایتی و موسوی را پیشنهاد کردند، ایشان به امام صراحتاً گفتند که من ایشان(موسوی) را نمی­‌پسندم ولی امام دلیل آورد که الان با توجه به اینکه ایشان 4 سال نخست­‌وزیر بودند، اگر ما او را پس بزنیم ممکن است مشکلاتی به‌ وجود بیاید. آیت‌الله خامنه­‌ای صراحتاً عین همان جملاتی که از فرمایش حضرت امام بود، در نماز جمعه تفسیر می‌کنند و اعلام کرد هرچه امام گفتند من قبول دارم و تبعیت از امام از هر چیزی برای من واجب­‌تر است.

در مورد بنی­‌صدر وی به طور کلی تا روز آخرش هم نه با رجایی دست داد و نه سلام و علیک درستی از روی احترام واقعی کرد و نه به او اعتقاد داشت. قبول کابینه رجایی از سمت بنی‌صدر اجباری شد نه اختیاری.

مرتب رجوی به دفتر رئیس‌جمهور می‌آمد/ملاقات‌های خصوصی رجوی و بنی‌صدر در ریاست‌جمهوری

* قبل از عزل بنی‌­صدر از ریاست‌جمهوری، رفت و آمد اعضای مجاهدین خلق به دفتر بنی­‌صدر چگونه بود؟

بسیار زیاد. مخصوصاً خود رجوی و بعضی از افراد می‌­آمدند و اکثراً خود رجوی می­‌آمد و دیگران کمتر چون مجاهدین اطاعت از امر ولی­‌شان که رجوی بود را واجب می‌دانستند. او بیشتر رفت و آمد داشت و باقی آنها به وسیله رجوی ساپورت می‌­شدند.

مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین در کنار بنی‌صدر

* کمک مالی هم از دفتر رئیس­‌جمهور به منافقین می­‌رسید؟

صددرصد. این کمک­‌ها فقط از طریق بنی­‌صدر صورت می­‌گرفت و محرمانه بود. نگذاشتند علنی شود و مثلاً من به نام رجوی چک صادر کنم ولی صددرصد پشتیبانی می­‌کردند. در زمان مرحوم آقای طالقانی از روی دلسوزی و خیرخواهی در نماز جمعه نصیحتشان کرد و گفت من هر چه خواستم اینها به راه راست بیایند نمی‌­آیند. همیشه هم آقای طالقانی از روی خیرخواهی می­‌گفت نه اینکه گول خورده باشد. هر وقت رجوی می­‌آمد، ملاقات خصوصی با بنی‌صدر داشت.

شاهد عینی ماجرای 8 شهریور/شایعه کردند انفجار کار شهید دفتریان است

* در دوره بنی­‌صدر گفتید 18 نفر بودند که در نهاد ریاست‌جمهوری رخنه کرده بودند. در دوره شهید رجایی باز ردپای یکسری افراد را می­‌بینیم مانند کشمیری و افرادی که نفوذی در دستگاه ریاست­‌جمهوری بودند. اینها چگونه رخنه کردند؟ شما در زمان انفجار دفتر نخست‌وزیری هم حضور داشتید؟

هنگامی که آن اتفاق رخ داد، دیدیم تمام سالن در آتش می­‌سوزد و مانند یک بمب آتش­‌زایی که منفجر شده باشد. در همان لحظه­‌ای که ما بودیم، یک ساعت و نیم دو ساعتی در سالن ایستاده بودیم و یکدفعه دیدیم خبر رسید که در آسانسور یک نفر از داخل آسانسور مدام لگد و مشت می­‌زند و چون برق­­ها قطع شده بود کسی نمی­‌توانست در آسانسور را باز کند. در همان لحظه شایع کرده بودند که مرحوم شهید دفتریان بمب گذاشته است.

* برخی معتقدند این شایعات توسط عده‌ای از دفتر نخست­‌وزیری پخش شده بود.

بله. آن زمان شایعه شد که کشمیری هم شهید شده است اما روز بعدش گفتند کشمیری از کشور فرار کرده است و بعد از بمب­گذاری مقدمات کار را برای او فراهم کرده بودند که از کشور فرار بکند و برود و یک روز هم جنازه مرحوم آقای دفتریان را از آسانسور بیرون آورده بودند و مشخص شده بود اینها اخلال در خبر کردند که کشمیری فرار بکند و برود.

شهید دفتریان آنقدر به مسائل چک­­‌ها و دفترها توجه داشت که وقتی در خیابان بغلی که دفتر ذی­حسابی بود می‌بیند شعله از ساختمان نخست‌وزیری بالا می­‌رود، یادش می‌افتد صبح یک مقدار دسته­‌چک و سندهای مهم داده بود که رئیس­‌جمهور یا نخست­‌وزیر امضاء کند. بچه­‌هایی که آنجا بودند این را از زبان خودش شنیدند که گفته بود "آخ سندها از بین رفت" او هم فوراً می‌پرد در آسانسور که برود مدارک را بردارد و وقتی برق قطع می­‌شود آسانسور هم متوقف می­‌شود و تا حدود ساعت 5 بعدازظهر در آسانسور بود و وقتی در آسانسور را باز کردند، به خاطر دودهایی که در محفظۀ آسانسور جمع شده بود ایشان هم شهید می­‌شود و بعد ایشان را هم همانجا دفن کردند که مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر را دفن کردند.

کشمیری خودش پیشنماز می‌ایستاد/ جنازه‌سازی برای کشمیری برنامه ریزی شده بود

کشمیری آنقدر خودش را جا کرده بود که بعضی اوقات خود بچه­‌های نخست‌وزیری می­‌گفتند او پیش­نماز می­‌ایستاد. آقای رجایی و آقای باهنر که روحانی بود به او اقتدا می‌کردند. منافقین همان کسانی هستند که زمان پیغمبر کمر اسلام را شکستند و اینجا هم همینطور بود و اغلب اوقات همین بدبختی را برای ما به وجود آوردند.

* برخی افراد در ماجرای انفجار نخست‌وزیری دستگیر می­‌شوند از جمله خسرو تهرانی، تقی محمدی و بهزاد نبوی که یک نفر(تقی محمدی) ناگهان در زندان کشته می‌شود و دو نفر دیگر آزاد می‌شوند. چرا پرونده این انفجار به سرانجامی نرسید؟

کشمیری دست کسانی بود که واقعاً برایش برنامه­‌ریزی کرده بودند ولی در مورد دخالت بهزاد نبوی و چند نفر دیگر تا آنجایی که من شنیدم گمانه بود ولی جنازه کشمیری برنامه­‌ریزی شده بود برای رد گم کردن.

* چه کسانی می‌خواستند رد گم کنند؟ اعضای نهاد نخست وزیری بودند؟

می­‌شود گفت ورای این بود. یعنی یک پا و یک دست این موضوع در خارج است. کشمیری مانند بنی­‌صدر برنامه‌ریزی شده بود. ما بیشترین رأی را به یک فرد ناشناخته‌ای دادیم که فقط چند سخنرانی کرده بود. مسلماً کسی بنی‌صدر را نمی‌شناخت. من قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری بنی‌صدر را از چند سخنرانی‌اش شناختم. برنامه‌ریزی آنها برای 30 سال الی 50 سال بعد است.

ما اول انقلاب تجربه نداشتیم و تازه بچه­‌ها آمده بودند در سپاه و اطلاعات. اگر اشخاصی از ساواک نبودند و به آنها راه و چاه را نشان نمی­‌دادند خودشان هم نمی­‌دانستند که چه بکنند. در آن زمان اشتباه به برخی اعتماد شد و زمان می‌برد تا بتوان به سپاه و ارتش کنترل دقیق کرد. برنامه­‌های 7 تیر و 8 شهریور همه برنامه­‌ریزی شده بود اما در حدی نبود که اطرافیان معمولی بفهمند وقتی اتفاق می­‌افتاد مشخص می­‌شد اینها چه کرده‌اند.

* بعد از فرار بنی‌صدر آیا شما هم دستگیر شدید؟

همان زمان که من ذی­حساب رئیس­‌جمهوری بودم، ذی­‌حساب وزارت دفاع هم بودم یعنی خرید سلاح (زمان وزارت آقای سرلشکر سلیمی) زمانی که بنی‌صدر از ریاست جمهوری عزل شد، کل فعالیت دفتر بنی­‌صدر و اطرافیانش تعطیل شد غیر از دفتر من. حدوداً یکساعت و نیم ما را دادگاه انقلاب بردند. وقتی من توضیح دادم، گویا از جایی دیگری هم زنگ زده بودند و سفارش من را کرده بودند. من هم مسائل آقای آیت و اسرافیلیان را به آقای دادستان گفتم و دفتر من ظرف یک ساعت و نیم باز شد.

در دوران رجایی ساده‌ترین پذیرایی‌ها صورت می‌گرفت

* بعد از فرار بنی‌صدر، شهید رجایی به ریاست‌جمهوری رسید. تفاوت شهید رجایی با بنی‌صدر در مقوله انضباط مالی و شخصیت‌شان چگونه بود؟

در دفتر آقای باهنر و هم در دفتر آقای شهید رجایی(ره) ساده‌­ترین، بی­‌دغدغه­‌ترین، بی­‌آلایش­ترین پذیرایی صورت می‌گرفت. هرگز در فکر این نبودند که مبل این سالن اینگونه است و باید تغییر کند. کم است باید زیاد شود و یا نقش و نگار آن بیشتر شود. در صورتی که در زمان بنی­‌صدر تزئینات سالن­‌ها، اتاق­‌ها، میزها، صندلی­‌ها، هیچ کدام از اینها را در شأن خودشان نمی‌دانستند.

 من یادم است در زمان بنی‌صدر وقتی که یک مدیرکل تغییر کرد زنش حدود 1 هفته می­‌آمد و می­‌رفت تا میزی که شوهرش قرار است پشت آن بنشیند مثلاً سه‌گوش باشد. اینها به طور کل سیرشدنی نیستند. در دوره شهید رجایی و شهید باهنر واقعاً اصلاً در فکر تجهیزات و تجملات نبودند. اصلاً کسی که طلبه بود  و کسی که دستفروش بوده خودش اوضاع و احوال مردم را می‌‌داند چیست و می­‌فهمد این امکانات برای مردم است.

بنی‌صدر کاری نداشت تشریفاتش چقدر هزینه برای حکومت دارد اما شهید رجایی ...

* شهید رجایی خیلی از بیت المال مراقبت می­‌کرد؟

بله خیلی ساده و مراقب بود. بنی­‌صدر وقتی می­‌خواست جایی برود، همه چیز باید موزون می­‌بود لذا همه را تغییر می­‌دادند و کاری نداشتند این چقدر برای حکومت اسلامی یا خزانه مملکت هزینه دارد. آنها همینطور پرورش پیدا کرده بودند. پرورش بنی­‌صدر توسط آمریکایی­‌ها بود و او را آماده کرده بودند برای اینکه دست­‌نشانده خودشان باشد. بنی‌صدر را نمی‌توان با شهید رجایی که آن وضعیت را داشت و یا با شهید باهنر که یک طلبه ساده بود مقایسه کرد.

رعایت کوپن‌های قند و شکر توسط مقام معظم رهبری

* بعد از شهادت مرحوم رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری رسیدند. مشی ایشان درمسائل مالی چگونه بود و آیا خاطره‌ای از آن دوران دارید؟

من حدود 10، 15 سال مسئول مالی مکه معظمه در حج تمتع بودم. برادر آقای گلپایگانی که الان مسئول دفتر آقا هستند با من در مکه هم­‌ اتاق بودند. گاهی اوقات که فرصت می­‌کردیم با هم ورزش می­‌رفتیم و ضمن ورزش از خصوصیات آقای خامنه­‌ای می­‌گفتند که ایشان همان حالتی که امام داشتند در مورد رعایت کوپن­‌های قند و شکر دارند. برای کسانی که در بیت خودشان مهمان می­‌شوند، ساده­‌ترین پذیرایی را دارند. اگر قند نبود با شکر و اگر شکری نبود با آب نبات پذیرایی می‌کردند یعنی امکان نداشت برای ایشان غیر از آن چیزی که با کوپن­ استفاده می­‌کردند، بیاورند.

آیت‌الله‌خامنه ای پرسید حقوق من چقدر است؟

زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای به  ریاست‌جمهوری رسیدند، در همان اوایل من مشرف بودم حج تمتع چون عضو شورای عالی حج بودم و دو ماه حدود 64 روز عربستان بودم. هنگامی که برگشتم من را خواستند، چون ذی­‌حساب ریاست­‌جمهوری بعد از شهید رجایی بودم. صراحتاً به من گفتند آقای مهذب حقوق ما چقدر است؟ یعنی من تصور نمی­‌کردم که رئیس­‌جمهور اینگونه با من صحبت بکند و اینطور به سادگی حقوقش را بخواهد!

گفتم آقا شما ماهی 20 هزار  تومان حقوق دارید و 6 تومان هم مالیات کم می­‌شود، در هر صورت این40 ­تومان برای این دو ماه شماست. بعد ایشان گفت تصور نکنید که من این پول را برای زندگی خودم می‌خواهم. من همان شهریه طلبگی­‌ام را می­‌گیرم، این پولی که از شما می­‌خواهم برای این است زمانی که شما نبودید تا به ما حقوق بدهید، از پاسداران و بچه‌های دفتر 2 هزار تومان، 3 هزار تومان قرض کردم. افرادی که ملاقات من می‌آمدند و می‌فهمیدم مستحق هستند از طریق اعضای دفتر به آنها کمک کردم. حالا می‌خواهم قرض اینها را بدهم. همان جا هم جلوی من ایشان همه این پول را بین بچه­‌ها دفترشان که قرض کرده بودند، تقسیم کرد.

من فکر نمی­‌کنم در خواب هم چنین سادگی را در رئیس‌جمهور یک مملکت اسلامی با این همه درآمد نفت و گاز ببینند. چون من زمان بنی‌صدر را هم دیده‌بودم؛ انصافاً ایشان از همان زمان ریاست‌جمهوری و قبل‌تر زندگی بسیار ساده‌ای داشته و هنوز هم دارند.