شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ دی ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۴

مهرجویی: روشنفکر نداریم، همه ایدئولوگ هستند

من با استفاده از واژه روشنفکر بین خودمان، موافق نیستم؛ به منورالفکرها می‌گویم خردورز. ضمن اینکه ما اصلا روشنفکر نداشته‌ایم. همیشه ایدئولوگ داشته‌ایم و این دو خیلی با هم فرق دارند. ایدئولوگ معتقد به یک حقیقت مطلق و ایدئولوژی است و می‌گوید حقیقت نزد من است و همه باید ساکت شوند. اما خردورز با خرد کار می‌کند.
کد خبر : ۳۴۰۹۳۰
صراط: آیین رونمایی از کتاب «دوخاطره؛ سفرنامه پاریس، عوج کلاب» نوشته داریوش مهرجویی چهارشنبه باحضور سینماگران، اهالی رسانه و علاقه‌مندان به آثار این کارگردان در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

به گزارش فارس؛ آیین رونمایی از کتاب «دوخاطره؛ سفرنامه پاریس، عوج کلاب» نوشته داریوش مهرجویی کارگردان بنام سینمای ایران عصر  که از سوی نشر به نگار منتشر شده است، روز چهارشنبه با حضور سینماگران، اهالی رسانه و علاقه مندان به آثار این کارگردان در خانه هنرمندا ایران برگزار شد.

در ابتدای این مراسم، شهرام اقبال‌زاده دبیر مجموعه آثار مهرجویی در انتشارات به نگار گفت: آقای مهرجویی کتاب خوان‌ترین آدم نسل خودش است و متنوع هم می‌خواند؛ یعنی هم فلسفه، و چه به فارسی و چه انگلیسی. او مرتب دارد می‌خواند و در آثار سینمایی‌اش هم ارجاعات زیادی به کتاب‌های مختلفی دارد. در کتاب «دو خاطره» او هم به سفرش به فرانسه و هم بازداشتش در یکی از کشورهای همجوار خلیج فارس و این که یک سال بلاتکلیف بوده، اشاره می‌کند.

او افزود: مهرجویی چند سال است که به نوشتن رمان رو آورده است. عده‌ای به این کارش ایراد می گیرند که یک کارگردان بزرگ چرا چنین می‌کند؟ مهرجویی کارگردان بزرگی است ولی این جا، این که درجه یک هست یا نیست را مورد قضاوت قرار نمی‌دهم. در نظر قطره هم چاپ رمان های او زیر نظر من انجام شد. اولین رمانش هم «به خاطر یک فیلم لعنتی» بود. راوی رمان‌های او، الزاما داریوش مهرجویی نیست. من در این باره با او صحبت کرده‌ام. در پاسخ گفت من در سینما حرفم را با کمک عوامل مختلف، به طور غیرمستقیم می‌زنم ولی رمان، از اول تا آخر حرف‌های خودم است. سینما هم روایت دراماتیک چیزهایی است که می‌نویسم. یعنی فیلم هایم هم رمان هستند.

این پژوهشگر در ادامه گفت: مهرجویی از فیلم سازهای خلاق ماست. اکنون ۲۰ فیلمنامه‌اش را برای انتشار گردآوری کرده که شگفت‌آور هستند. مهرجویی رمان نویس، همان مهرجویی فیلمساز است. مهرجویی در سال های اخیر، با رمان نوشتن، به خودنوشت نمایی رو آورده است. او یک هنرمند متعهد روشنفکر است که یک نظام بسته ایدئولوژیک ندارد. چون عموما ایدئولوژی را به عنوان یک نظام بسته فکری می شناسند. این کارگردان، در رمان «آن رسید لعنتی» مسائلی چون ترافیک _ که موجب استرس مردم می‌شود _، بروکراسی و انتقاد به مسئولین را مطرح می‌کند. او عقاید و تفکراتی داشته و طی سال‌ها، چرخش هم داشته است. ولی وجه اشتراک فکری آثارش، آن نگاه اومانیستی انتقادی است؛ یک نوع نگاه تکثرگرا و دیگر پذیر. دغدغه اش هم داشتن همین نگاه است.

چرا مردم کتاب نمی خوانند؟

در ادامه این نشست، نیره توکلی استاد دانشگاه به بیان سخنانی پرداخت و گفت: این که می‌گویند مردم کتاب نمی‌خوانند، اشتباه است. مشکل این است که ادا و اصول تکنیکی و تظاهر زیاد شده است. و اصل موضوع این نیست که مردم نخواهند کتاب بخوانند. اما کتاب هایی که در سال‌های اخیر از داریوش مهرجویی چاپ شده، این مشکل را ندارد و وقتی آن‌ها را به دست می گیرید، نمی توانید زمین شان بگذارید.

افزود: مهرجویی یک کنش گر اجتماعی است. در کتاب های او جریان های فکری مختلف، به راحتی حضور دارند. یکی از مسائل کتاب هایش، تفاوت فضای عمومی و فضای خصوصی است. این، یکی از مشکلاتی است که ما در سال های اخیر در جامعه مان داشته و داریم. مهرجویی خودزندگی نامه نوشته و هیچ کدام از خودزندگی نامه های پیش از او تا این حد، به این مفهوم یعنی خودزندگی نامه نویسی واقعی نزدیک نشده اند. می گویند فروغ فرخزاد و گلشیری تا حدودی به این کار نزدیک شده بودند. همان طور که گفتم، ایرانی‌ها از قدیم این گونه بوده اند و نمی خواستند از درون، فضای درون یا اندورنی چیزی بگویند. اگر به برخی خانه های محقرمان نگاه کنید، متوجه این امر می شوید. یعنی به درگاه خانه نگاه می کنید و فکر می کنید که چقدر این خانه محقر است ولی وقتی وارد خانه مورد نظر شوید، می بینید، درونش با بیرونش بسیار فرق دارد.

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به خاطره نویسی مهرجویی گفت: ای کاش خیلی های دیگر چون عباس کیارستمی هم این کار را می کردند.

در بخش بعدی این برنامه شبنم مقدمی بازیگر سینما و تئاتر به خوانش چند صفحه از کتاب «دو خاطره» پرداخت و امیر پوریا منتقد سینما نیز به تشریح خاطرات مهرجویی پرداخت.

روایت امیر پوریا از دوره ما بعد فرهادی

پوریا در بخش هایی از سخنانش گفت: خوشبختانه در جامعه ما به خصوص پس از فیلم‌های اصغر فرهادی قضاوت نکردن درباره یکدیگر جا افتاده است، اما این موضوع همیشه با مشاهدات اشتباه می‌شود. یعنی وقتی از مشاهدات خود می‌گوییم، تهمت قضاوت کردن به ما زده می‌شود.

او ادامه داد: وقتی کسی چون مهرجویی که به بیان بهرام بیضایی دستگاه فکری دارد به بیان و توصیف مشاهدات و تجربیات خود می‌پردازد، قضاوت نیست.

این منتقد همچنین افزود: نکته دیگری که در این کتاب قابل ارزش است، نقبی است که این دو خاطره به حافظه نویسنده می‌زند و زمانی که او اسمی را به خاطر نمی‌آورد به همان شکل نگارش را انجام داده است و همانطور که تفکر می‌کند و به یاد نمی‌آورد، می‌نویسد.

پوریا در پایان سخنانش با اشاره به مهاجرت مهرجویی به فرانسه در سال‌های اولیه انقلاب گفت: «این مهاجرت اجباری ما را یاد کیارستمی می‌اندازد و آن کار شجاعانه توام با جنون دوستانه که او در مقابل اتفاق پزشکی انجام داد. لحظه ثبت خاطره دیدار با ساعدی هم حاکی از همین خصلت است و احساس می‌کنم بابت همان لحظه به او مدیون هستیم، زیرا که تا ابد یاد کیارستمی را این‌گونه زنده نگه‌داشت.

زنده شدن دایره مینا و آشغالدونی

اسدالله امرایی یکی از مترجمان حاضر در این برنامه بود که در بخش پایانی آن گفت: داریوش مهرجویی فیلمسازی باسواد و کتابخوان است و به خوبی می داند چه حرفی را چه موقع و کجا بزند. «دایره مینا» اولین فیلمی بود که از او در سینما دیدم. این فیلم اقتباسی از داستان «آشغالدونی» اثر ساعدی بود. همین چند روز اخیر هم بخش هایی از اتفاقات این فیلم و داستان را دراطرافمان دیدیم و آشغالدونی برایمان زنده شد.

مترجم آثار ارنست همینگوی در ادامه گفت: هنرمند وقتی جامعه اش را بشناسد، از جامعه خود حرف می زند. حرف هایی که حتی سال ها بعد هم خود را نشان می دهند. زبان مهرجویی ادا و اصول ندارد او راحت ارتباط برقرار می کند و هر آنچه را می خواهد، بیان می کند. این ویژگی را در فیلم ها و کتاب هایش هم دیده ایم.

امرایی در پایان سخنانش گفت: مهرجویی هنرمندی است که بعدها شناخته می شود؛ فردی که در اتفاقات مربوط به درگذشت زنده یاد کیارستمی حرف هایی را زد و آنقدر هم صریح که شاید کمتر کسی می توانست این کار را انجام دهد.

مهاجرانی از طبقه متوسط

علی شروقی هم به عنوان سخنران دیگر این مراسم گفت: من می خواهم بحثم را روی سفرنامه اول یعنی سفرنامه پاریس ادامه دهم. یک حالت اتوبیوگرافیک دارد و اسم ها مستعار هستند و ارجاعاتی دارند که ما را به شخصیت های واقعی می رسانند. در سفرنامه پاریس چیزی که خیلی برجسته است، خانه و اضطراب آواره بودن است، اضطراب البته در اغلب کارهای مهرجویی حضوری جدی دارد و اما در سفرنامه پاریس مهرجویی این اضطراب را می برد بر بستر وقایعی که در یک دوره خاص یعنی دهه 60 به دلیل مهاجرت ها اتفاق می افتد و آن حس نا امنی که از آن جا کن شدن وجود دارد را بخوبی بیان می کند.

او اظهار کرد: سفرنامه پاریس در یک برهه زمانی اتفاق افتاده که طبقه متوسط یک جور خانه از دست دادن و جا کن شدن را تجربه می کند. این اتفاقات را قبل تر هم اسماعیل فصیح در دو رمان «زمستان 62» و «ثریا در اغما» بخوبی نشان داده است. کتاب دوم مانند سفرنامه پاریس در میان مهاجران می گذرد. آنجا هم آدم هایی هستند که ارجاع به اشخاص واقعی دارند با اسم های بدلی.

شروقی افزود: سفرنامه پاریس با فیلم توقیف شده مهرجویی با نام «مدرسه ای که می رفتیم» شروع شده و با فیلم «اجاره نشین ها» تمام می شود. در هر دو فیلم مکانی هست که استعاره یک مکان بزرگ تر بوده و دلالت ضمنی دارد بر یک مکان بزرگ تر؛ بدون اینکه از تمثیل به شکل مکان استفاده بشود. در این نوشته، حس ناامنی از بی جایی و و بی مکانی مدام احساس می شود که نقطه اوجش را در خرده روایتی می بینیم که شخصیتی که به غلامحسین ساعدی ارجاع دارد، وارد داستان می شود.

او بیان کرد: در داستان هایی هم که ساعدی از ماجرای مهاجرتش نوشته، این اضطراب، بی جا و مکانی و مکان های موقتی که هر لحظه ممکن است برچیده شوند وجود دارد. این مکان ها ممکن است برچیده شده و او باید به جای دیگری نقل مکان کند. در عین این که داستان مهرجویی حالت خاطره دارد، عناصرش به گونه ای کنار هم چیده شده اند، که انگار کنار هم بودنشان، تصادفی نیست و با حلقه هایی به هم متصل شده اند تا مفهوم حس ناامنی را منتقل کنند.

این منتقد ادامه داد: یکی از نکات مهم در تمام آثار مهرجویی، شکل روایت است. او هم در سینمایش شکل خاص روایتش را دارد و هم در کتاب هایش؛ یک نوع عنصر کمیک و طنزآمیز که در اغلب کارهایش وجود دارد و می توان آن را یک نوع مواجهه رندانه با همه چیز دانست. این حالت در سفرنامه پاریس هم وجود دارد؛ پایان های شادی که اغلب اتفاقات دارند گول زننده هستند و وقتی دقت می کنیم می بینیم تا چه حد کاریکاتوری و شکننده هستند. مثل پایان فیلم اجاره نشین ها.

شروقی گفت: به این شکل، کمدی و تراژدی را توامان داریم. در مواجهه مهرجویی با شخصیتی به نام حامدی، فضاهایی داریم که بسیار به داستان های ساعدی نزدیک می شود؛ فضاهای کافکایی و ساعدی گونه که هم مضحکند و هم وهمناک.

مهرجویی یکی از موفق‌ترین راویان مدرنیته‌ ایرانی است

مجتبی گلستانی هم در بخش دیگری از این برنامه گفت: ما باید قدر داشته‌های فرهنگی‌مان را بدانیم. داریوش مهرجویی یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین داشته‌های فرهنگی ما در یک قرن گذشته بوده است. متاسفانه فضای انتقادی در جامعه ما به گونه است که اگر انتقادی هم نسبت به کارهای کسانی مثل مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و دیگر بزرگانی که دارند، با ادبیاتی بیان می‌کنند که باید گفت آن زبان شایسته نقد چه در حوزه سینما و چه ادبیات نیست و برخی افراد از جمله در برنامه تلویزیونی «هفت» به فحاشی و بی‌ادبی و به کار بردن واژه‌های نادرست در جامعه به شدت دامن می‌زنند. این نوع مواجهه با داشته‌های فرهنگی‌مان هم نگران‌کننده است و هم تاسف‌برانگیز.

او افزود: واقعاً لازم نیست بگویم داریوش مهرجویی سینمای ما را جهانی کرده و چه خدماتی به هنر سرزمین ما داشته است. می‌توانیم بعضی کارهای داریوش مهرجویی را نپسندیم یا دوست نداشته باشیم، اما نباید یادمان برود که چندین فیلم بزرگ سینمای ایران را چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب، مهرجویی ساخته است. باید این داشته‌ها را پاس داشت، که اگر صرفاً به تخریب داشته‌های خود یپردازیم، روزی خواهد رسید که هیچ چیزی نخواهیم داشت.

گلستانی ادامه داد: مهرجویی یکی از موفق‌ترین راویان مدرنیته‌ی ایرانی است، کسی که همیشه سرشار از عطش روایت‌گری بوده است. اگر در کارنامه‌ی سینمایی مهرجویی دقیق شویم، او نتوانسته در سال‌هایی که پاریس زندگی می‌کرده، یعنی فاصله‌ی مابین ساختن «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» و «اجاره‌نشین‌ها» این عطش روایت‌گری را فرو بنشاند، مگر با فیلم «سفر به سرزمین آرتو رمبو» که البته هنوز در ایران اکران نشده است. پس اگر کتاب «دو خاطره» را در بینامتن این کارهای سینمایی بخوانیم، درمی‌یابیم که مهرجویی همچنان می‌کوشد مدرنیته‌ ایرانی را روایت کند و به تعبیر ژان فرانسوا لیوتار، وظیفه‌ی بازنویسی مدرنیته را به جای آورد. از این جهت، راوی خاطره‌ی «سفرنامه‌ پاریس» که حتی دیگر نامش داریوش مهرجویی نیست، نسبت به ذکر نام واقعی افراد و مکان‌ها چندان پایبند نمی‌ماند، زیرا دغدغه این بوده که این افراد و مکان‌ها از نو ساخته و روایت شوند. بنابراین اگر قرار است که به فهمی از اکنونِ خودمان و همچنین به فهمی از 150 ساله‌ی اخیر برسیم، راهی جز این نداریم که مدرنیته ایرانی را همواره روایت و بازنویسی کنیم. اهمیت روایت‌های مهرجویی به ویژه روایت‌های سینمایی او که عملاً نقد مدرنیته به شمار می‌رود، در این است که به ما در فهم تاریخ معاصر و معضلات مدرنیته ایرانی کمک می‌کنند.

 مردی برای نسل های آینده

در یکی از بخش های پایانی این برنامه، مهرجویی که با تاخیر به نشست رسیده بود، با اشاره به برخی سخنان که درباره بابک احمدی بیان شده، گفت: هیچ کس با بابک احمدی حرف نمی زند. چون کسی نمی‌فهمد او چه می‌گوید. هیچ کس نیامده دو کلمه درباره‌اش حرف بزند. این حسادت و بغض است. کینه توزی انسان نسبت به انسان دیگر است. اما ماجرا چیست؟ بلد نیستند و نمی فهمند طرف چه می گوید. دانشش را ندارند. بابک احمدی یکی از بزرگترین روشنفکران یا خردورزان دوران ماست و نسل های بعد متوجه می شوند که چه اهمیتی داشته است.

این کارگردان ادامه داد: من با استفاده از واژه روشنفکر بین خودمان، موافق نیستم؛ به منورالفکرها می‌گویم خردورز. ضمن اینکه ما اصلا روشنفکر نداشته‌ایم. همیشه ایدئولوگ داشته‌ایم و این دو خیلی با هم فرق دارند. ایدئولوگ معتقد به یک حقیقت مطلق و ایدئولوژی است و می‌گوید حقیقت نزد من است و همه باید ساکت شوند. اما خردورز  با خرد کار می‌کند.

در بخش پایانی برنامه هم وحیده محمدی فر همسر مهرجویی بخش هایی از کتاب را برای حاضران روخوانی کرد. سپس مهرجویی به امضای کتاب برای هوادارانش پرداخت و گفت تا پایان امسال کتاب دیگری هم از او منتشر خواهد شد.