صراط: درگیری دو گروه موسوم به «فجر» و «کرامت» در لیبی سبب سوءاستفاده یک جریان ضعیف یعنی «داعش» شده و احتمال آن میرود که از یک سو این پدیده که تاکنون به صورت یک جریان کمرمق خودنمایی میکرد، بر بخش مهمی از لیبی مسلط گردد و از سوی دیگر وضعیت فعلی، کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلیس را ترغیب به مداخله برای روی کار آوردن دولت وابسته نماید. دراینباره گفتنیهایی وجود دارد:
1- طی هفتههای اخیر گروه «داعش لیبی» در شمال شرق این کشور بر «درنه» که شهر کوچکی است تسلط پیدا کردهاند این شهر به لحاظ سابقه تاریخی و مرکزیت اعزام نیرو به قندهار افغانستان در دوره درگیریهای القاعده با قوای شوروی به قندهار کوچک مشهور بوده است. اهمیت این شهر عمدتا به دلیل موقعیت بندری آن و نزدیکی به منابع نفت لیبی میباشد. گروه داعش همچنین بر بخش عمدهای از شهر «سرت» زادگاه معمر قذافی مسلط شده و هماکنون ساختمان رادیو تلویزیون آن را نیز در اختیار دارد. گفته میشود واحدهایی از این گروه در شهر «مصراته» هم دیده شدهاند. بعضی از تحلیلگران معتقدند در واقع این داعش همان وفاداران به معمر قذافی هستند و از این رو جغرافیای حضور آنان همان جغرافیای قبیله قذافی است. نیروهای داعش در لیبی چند بار با شاخه القاعده در این کشور -موسوم به انصار الشریعه- درگیر شدهاند از این رو باید حساب مهاجمان به «درنه»، «سرت» و «مصراته» را از القاعده جدا کرد. اما یک سؤال اساسی در لیبی ذهنها را به خویش معطوف کرده است؛ هدف از ظهور این پدیده چیست و چه کسانی در پشت ایجاد و هدایت آن هستند؟
2- درگیری چندماهه دو گروه بزرگ «فجر» و «کرامت» عملا لیبی را به سه بخش تقسیم کرده بود. بخشی با مرکزیت طرابلس در غرب، بخشی با مرکزیت بنغازی در شرق و بخشی با محوریت قبایل در جنوب. اینک با حوادث مراکز مرتبط با قبیله قذافی عملا لیبی به چهار بخش تقسیم شده است. این وضعیت آینده کشور حساس لیبی را با ابهامات زیاد مواجه میکند. گروه فجر با محوریت طرابلس شامل نیروهای کنگره سابق خلق لیبی، سازمان اخوانالمسلمین، گروه انصارالشریعه وابسته به القاعده و نیروهای مصراته میباشد. این گروه که یک دولت ضعیف در محدوده شمالغرب لیبی دارند، مدعیاند که تنها دولت قانونی هستند و در عین حال با ارتش به فرماندهی ژنرال هفتر درگیر میباشند.
گروه کرامت با مرکزیت بنغازی شامل نمایندگان پارلمان جدید لیبی، دولت مستقر در طبرق و ارتش به فرماندهی ژنرال خلیفه هفتر میباشد. این گروه با استناد به انتخابات برگزار شده و با تکیه بر قوای تحت امر هفتر، درصدد سیطره بر پایتخت برآمده و با گروه فجر درگیر شده است. سازمان ملل و کشورهای اروپایی عمدتا از این گروه و بطور خاص از دولت طبرق حمایت مینمایند. درگیریهای فجر و کرامت بدگمانیهای زیادی نسبت به این دو گروه پدید آورد و امید به حل پرونده امنیتی لیبی را که با برگزار شدن انتخابات پارلمانی و ظهور هفتر در صحنه امنیتی تا حدی ایجاد شده بود، از بین برد. پس از این بود که پدیده جدیدی در شرق لیبی بروز و ظهور پیدا کرد. اما جالب این است که «قطر» و «ترکیه» طی روزهای گذشته به برجستهسازی قدرت داعش پرداخته و بخصوص قطر با صحنهسازیهایی فتوحات دروغین را برای این گروه به ثبت رسانده است و خبرهای دیگر از فعالیت جدی سازمان امنیتی ترکیه برای خلق پدیده جدید - داعش لیبی - حکایت مینماید! با این وصف بعضی از کارشناسان لیبیایی میگویند بعضی از شهر و روستاهایی که شبکه تلویزیونی الجزیره عربی از فتح آن توسط داعش خبر میدهد، اساسا در لیبی وجود ندارند و قطر با انجام اقدامات نمایشی در بعضی از روستاهای قطر آن را به لیبی نسبت میدهد! چه گفته این کارشناسان را باور کنیم و چه باور نکنیم، یک موضوع قابل انکار نیست و آن تلاش گستردهای است که از سوی بعضی از کشورها برای ایجاد تحول مورد نظر خود در لیبی انجام میشود. در این میان ترکیه و قطر که به دلیل عملکردشان- چه در دوره حاکمیت قذافی و چه بعد از تحولات لیبی- در اذهان عمومی لیبی منفور میباشند و از این رو نمیتوانند از طریق سیاسی به دولت دلخواه خود در لیبی دست پیدا کنند، به سمت خلق گروههای تروریستی و برجستهسازی نقش آنان روی آوردهاند. در همان حال غرب تلاش میکند تا تنها گزینه لیبی را مداخله بینالمللی معرفی نماید و از این رو کشورهای اروپایی طی ماههای اخیر به جای آنکه طرحی برای استقرار یک دولت فراگیر و مسئول در لیبی ارائه کنند، از یک طرف خاص جانبداری کرده و عملاً کشتار مردم را در دستور کار خود قرار دادهاند کما اینکه بعضی از خبرها بیانگر آن است که کشورهای فرانسه و انگلیس دهها تن سلاح نیمه سنگین را در مناطق شرقی لیبی توزیع کردهاند. با این وصف میتوان گفت غرب با انگشت گذاشتن بر نقطه زخم تلاش میکند تا نیاز به خود را در ذهن مردم مظلوم لیبی جا بیاندازد.
3- اولین نشانههای تلاش غرب برای سوار شدن بر موج بحران لیبی را میتوان در طرح آقای «ابوبکر بعیره» رئیس کمیته گفتوگوی پارلمان که وابستگی آشکاری به غرب دارد، مشاهده کرد. بعیره اعلام کرد که سازمان ملل از گروههای مختلف خواسته است که برای مذاکرات مشترک به مغرب- مراکش- بروند وی از قول نماینده سازمان ملل گفت هدف اصلی رسیدن به «دولت وحدت ملی» است. برگزاری نشست در کازابلانکا به این معناست که در لیبی هیچ جایی برای گفتوگو وجود ندارد و هیچ شخص یا نهادی نیست که بتواند محور دعوت به گفتوگو و رساندن لیبیاییها به «دولت وحدت ملی» باشد. این در حالی است که در این کشور رهبران قبایل، رهبران دینی و شخصیتهایی که انقلاب علیه قذافی را رهبری کردهاند وجود دارند. از سوی دیگر برگزاری نشست در کازابلانکا در حالی مطرح میشود که تونس و قاهره و یا مرکزیت اتحادیه آفریقا میتوانستند محل برگزاری این نشست باشند. غربیها با پوشش سازمان ملل ضمن نفی هرگونه ساز و کار داخلی برای مهار بحران لیبی، ساز و کارهای منطقهای - اسلامی، عربی و آفریقایی- را نیز نفی کردهاند تا نوبت به ساز و کار بینالمللی برسد. غرب بخوبی میداند که سرشت لیبیاییها حداقل از اوائل قرن بیستم- و بخصوص پس از اشغال این کشور توسط ایتالیا در سال 1290 هجری- با کینه نسبت به غرب آمیخته است. مردم این کشور شاهد بودند که اروپاییها 84 سال پیش رهبر برجسته و روحانیشان «عمرالمختار» را به جرم دفاع از کشورش به دار آویختند. پس کاملاً پیداست که تا به بنبست نرسند به راه حلهای اروپایی و آمریکایی به عنوان راهی برای حل مشکلات خود نگاه نمیکنند. در حال حاضر اروپا و آمریکا گمان میکنند شرایط بحرانی 4 سال گذشته، مردم را آماده پذیرش طرحهای غربی کرده است و از این رو بعد از یک سکوت 4 ساله اینک از لزوم برپایی دولت وحدت ملی در کشوری در دور دستهای مردم لیبی خبر میدهند!
4- متأسفانه سه سازمان مسئول کمک به مردم لیبی در این بحران بیمسئولیتی یا ناکارآمدی خود را به اثبات رساندند، اتحادیه عرب، سازمان همکاریهای اسلامی و اتحادیه آفریقا. هر یک از این سازمانها براساس منشور و فلسفه وجودی خود باید از چهار سال پیش مسئولیت خود را در کمک به مردم لیبی انجام میدادند. این کار برای این سازمانها امکانپذیر بود. اتحادیه عرب که برخوردار از صدها هزار نیروی نظامی و امنیتی است میتوانست در استقرار امنیت در لیبی ایفای نقش کند. سازمان کنفرانس اسلامی میتوانست با یک دستور کار علمایی وارد صحنه لیبی شده و از هویت دینی و هم زیستی مردم دفاع کند. اتحادیه آفریقا میتوانست با شکلدهی به کمیتههای سیاسی و امنیتی خطرات را به گروههای لیبیایی گوشزد نماید. و در رساندن آنان به یک ساز و کار مشترک مشارکت ورزد. اما هیچکدام از آنان این کار را نکردند.
در واقع اگر بخواهیم علتالعلل را دریابیم باید به سراغ کشورهایی برویم که این سازمانها را سالهاست که در چنبره خویش نگه داشتهاند. عربستان، مصر و ترکیه در این میان بیشترین سهم را دارند. این سه کشور در مواجهه با بحران لیبی دنبال منافع خونینی رفتند که بهای آن را هزاران شهروند مسلمان لیبیایی با مرگ خود دادند. مصر در بحران لیبی نه طرابلس را به رسمیت شناخت و نه بن غازی را! مقامات سابق و فعلی مصر دلیل رها کردن بحران لیبی را وجود نیروهای معارض مصر در طرابلس و بنغازی معرفی میکردند و حال آنکه منظورشان این بود که این بحران برای ما نان و آب ندارد. مصر تنها زمانی در پرونده لیبی ورود امنیتی کرد که 21 شهروند مصری بدست نیروهای داعش لیبی کشته شدند. مصر در این پرونده با نقض تمامیت ارضی و با نیروی نظامی وارد خاک لیبی شد. عربستان سعودی در طول دوره بحران از گروههای تروریستی حمایت کرد. حمایت عربستان از گروه «المقاتله الاسلامیه» و سپس حمایت از «المجالس العسکریه» به رهبری عبدالحکیم بلحاج عمدتاً با این هدف صورت گرفته که مانع شکلگیری یک نظم مردمی در این کشور مهم عربی گردد.
هماینک در لیبی در کنار طرحهای تروریستی یا استعماری نگاهها به نقاط دیگر هم دوخته شده است. از درون مجامع اسلامی و کلیت امت این ظرفیت وجود دارد که گرههای کور نه با نسخههای گرفتار کننده غرب و نه با روشهای فراعنه عرب بلکه با نسخهخوانی از متن باز شوند.
1- طی هفتههای اخیر گروه «داعش لیبی» در شمال شرق این کشور بر «درنه» که شهر کوچکی است تسلط پیدا کردهاند این شهر به لحاظ سابقه تاریخی و مرکزیت اعزام نیرو به قندهار افغانستان در دوره درگیریهای القاعده با قوای شوروی به قندهار کوچک مشهور بوده است. اهمیت این شهر عمدتا به دلیل موقعیت بندری آن و نزدیکی به منابع نفت لیبی میباشد. گروه داعش همچنین بر بخش عمدهای از شهر «سرت» زادگاه معمر قذافی مسلط شده و هماکنون ساختمان رادیو تلویزیون آن را نیز در اختیار دارد. گفته میشود واحدهایی از این گروه در شهر «مصراته» هم دیده شدهاند. بعضی از تحلیلگران معتقدند در واقع این داعش همان وفاداران به معمر قذافی هستند و از این رو جغرافیای حضور آنان همان جغرافیای قبیله قذافی است. نیروهای داعش در لیبی چند بار با شاخه القاعده در این کشور -موسوم به انصار الشریعه- درگیر شدهاند از این رو باید حساب مهاجمان به «درنه»، «سرت» و «مصراته» را از القاعده جدا کرد. اما یک سؤال اساسی در لیبی ذهنها را به خویش معطوف کرده است؛ هدف از ظهور این پدیده چیست و چه کسانی در پشت ایجاد و هدایت آن هستند؟
2- درگیری چندماهه دو گروه بزرگ «فجر» و «کرامت» عملا لیبی را به سه بخش تقسیم کرده بود. بخشی با مرکزیت طرابلس در غرب، بخشی با مرکزیت بنغازی در شرق و بخشی با محوریت قبایل در جنوب. اینک با حوادث مراکز مرتبط با قبیله قذافی عملا لیبی به چهار بخش تقسیم شده است. این وضعیت آینده کشور حساس لیبی را با ابهامات زیاد مواجه میکند. گروه فجر با محوریت طرابلس شامل نیروهای کنگره سابق خلق لیبی، سازمان اخوانالمسلمین، گروه انصارالشریعه وابسته به القاعده و نیروهای مصراته میباشد. این گروه که یک دولت ضعیف در محدوده شمالغرب لیبی دارند، مدعیاند که تنها دولت قانونی هستند و در عین حال با ارتش به فرماندهی ژنرال هفتر درگیر میباشند.
گروه کرامت با مرکزیت بنغازی شامل نمایندگان پارلمان جدید لیبی، دولت مستقر در طبرق و ارتش به فرماندهی ژنرال خلیفه هفتر میباشد. این گروه با استناد به انتخابات برگزار شده و با تکیه بر قوای تحت امر هفتر، درصدد سیطره بر پایتخت برآمده و با گروه فجر درگیر شده است. سازمان ملل و کشورهای اروپایی عمدتا از این گروه و بطور خاص از دولت طبرق حمایت مینمایند. درگیریهای فجر و کرامت بدگمانیهای زیادی نسبت به این دو گروه پدید آورد و امید به حل پرونده امنیتی لیبی را که با برگزار شدن انتخابات پارلمانی و ظهور هفتر در صحنه امنیتی تا حدی ایجاد شده بود، از بین برد. پس از این بود که پدیده جدیدی در شرق لیبی بروز و ظهور پیدا کرد. اما جالب این است که «قطر» و «ترکیه» طی روزهای گذشته به برجستهسازی قدرت داعش پرداخته و بخصوص قطر با صحنهسازیهایی فتوحات دروغین را برای این گروه به ثبت رسانده است و خبرهای دیگر از فعالیت جدی سازمان امنیتی ترکیه برای خلق پدیده جدید - داعش لیبی - حکایت مینماید! با این وصف بعضی از کارشناسان لیبیایی میگویند بعضی از شهر و روستاهایی که شبکه تلویزیونی الجزیره عربی از فتح آن توسط داعش خبر میدهد، اساسا در لیبی وجود ندارند و قطر با انجام اقدامات نمایشی در بعضی از روستاهای قطر آن را به لیبی نسبت میدهد! چه گفته این کارشناسان را باور کنیم و چه باور نکنیم، یک موضوع قابل انکار نیست و آن تلاش گستردهای است که از سوی بعضی از کشورها برای ایجاد تحول مورد نظر خود در لیبی انجام میشود. در این میان ترکیه و قطر که به دلیل عملکردشان- چه در دوره حاکمیت قذافی و چه بعد از تحولات لیبی- در اذهان عمومی لیبی منفور میباشند و از این رو نمیتوانند از طریق سیاسی به دولت دلخواه خود در لیبی دست پیدا کنند، به سمت خلق گروههای تروریستی و برجستهسازی نقش آنان روی آوردهاند. در همان حال غرب تلاش میکند تا تنها گزینه لیبی را مداخله بینالمللی معرفی نماید و از این رو کشورهای اروپایی طی ماههای اخیر به جای آنکه طرحی برای استقرار یک دولت فراگیر و مسئول در لیبی ارائه کنند، از یک طرف خاص جانبداری کرده و عملاً کشتار مردم را در دستور کار خود قرار دادهاند کما اینکه بعضی از خبرها بیانگر آن است که کشورهای فرانسه و انگلیس دهها تن سلاح نیمه سنگین را در مناطق شرقی لیبی توزیع کردهاند. با این وصف میتوان گفت غرب با انگشت گذاشتن بر نقطه زخم تلاش میکند تا نیاز به خود را در ذهن مردم مظلوم لیبی جا بیاندازد.
3- اولین نشانههای تلاش غرب برای سوار شدن بر موج بحران لیبی را میتوان در طرح آقای «ابوبکر بعیره» رئیس کمیته گفتوگوی پارلمان که وابستگی آشکاری به غرب دارد، مشاهده کرد. بعیره اعلام کرد که سازمان ملل از گروههای مختلف خواسته است که برای مذاکرات مشترک به مغرب- مراکش- بروند وی از قول نماینده سازمان ملل گفت هدف اصلی رسیدن به «دولت وحدت ملی» است. برگزاری نشست در کازابلانکا به این معناست که در لیبی هیچ جایی برای گفتوگو وجود ندارد و هیچ شخص یا نهادی نیست که بتواند محور دعوت به گفتوگو و رساندن لیبیاییها به «دولت وحدت ملی» باشد. این در حالی است که در این کشور رهبران قبایل، رهبران دینی و شخصیتهایی که انقلاب علیه قذافی را رهبری کردهاند وجود دارند. از سوی دیگر برگزاری نشست در کازابلانکا در حالی مطرح میشود که تونس و قاهره و یا مرکزیت اتحادیه آفریقا میتوانستند محل برگزاری این نشست باشند. غربیها با پوشش سازمان ملل ضمن نفی هرگونه ساز و کار داخلی برای مهار بحران لیبی، ساز و کارهای منطقهای - اسلامی، عربی و آفریقایی- را نیز نفی کردهاند تا نوبت به ساز و کار بینالمللی برسد. غرب بخوبی میداند که سرشت لیبیاییها حداقل از اوائل قرن بیستم- و بخصوص پس از اشغال این کشور توسط ایتالیا در سال 1290 هجری- با کینه نسبت به غرب آمیخته است. مردم این کشور شاهد بودند که اروپاییها 84 سال پیش رهبر برجسته و روحانیشان «عمرالمختار» را به جرم دفاع از کشورش به دار آویختند. پس کاملاً پیداست که تا به بنبست نرسند به راه حلهای اروپایی و آمریکایی به عنوان راهی برای حل مشکلات خود نگاه نمیکنند. در حال حاضر اروپا و آمریکا گمان میکنند شرایط بحرانی 4 سال گذشته، مردم را آماده پذیرش طرحهای غربی کرده است و از این رو بعد از یک سکوت 4 ساله اینک از لزوم برپایی دولت وحدت ملی در کشوری در دور دستهای مردم لیبی خبر میدهند!
4- متأسفانه سه سازمان مسئول کمک به مردم لیبی در این بحران بیمسئولیتی یا ناکارآمدی خود را به اثبات رساندند، اتحادیه عرب، سازمان همکاریهای اسلامی و اتحادیه آفریقا. هر یک از این سازمانها براساس منشور و فلسفه وجودی خود باید از چهار سال پیش مسئولیت خود را در کمک به مردم لیبی انجام میدادند. این کار برای این سازمانها امکانپذیر بود. اتحادیه عرب که برخوردار از صدها هزار نیروی نظامی و امنیتی است میتوانست در استقرار امنیت در لیبی ایفای نقش کند. سازمان کنفرانس اسلامی میتوانست با یک دستور کار علمایی وارد صحنه لیبی شده و از هویت دینی و هم زیستی مردم دفاع کند. اتحادیه آفریقا میتوانست با شکلدهی به کمیتههای سیاسی و امنیتی خطرات را به گروههای لیبیایی گوشزد نماید. و در رساندن آنان به یک ساز و کار مشترک مشارکت ورزد. اما هیچکدام از آنان این کار را نکردند.
در واقع اگر بخواهیم علتالعلل را دریابیم باید به سراغ کشورهایی برویم که این سازمانها را سالهاست که در چنبره خویش نگه داشتهاند. عربستان، مصر و ترکیه در این میان بیشترین سهم را دارند. این سه کشور در مواجهه با بحران لیبی دنبال منافع خونینی رفتند که بهای آن را هزاران شهروند مسلمان لیبیایی با مرگ خود دادند. مصر در بحران لیبی نه طرابلس را به رسمیت شناخت و نه بن غازی را! مقامات سابق و فعلی مصر دلیل رها کردن بحران لیبی را وجود نیروهای معارض مصر در طرابلس و بنغازی معرفی میکردند و حال آنکه منظورشان این بود که این بحران برای ما نان و آب ندارد. مصر تنها زمانی در پرونده لیبی ورود امنیتی کرد که 21 شهروند مصری بدست نیروهای داعش لیبی کشته شدند. مصر در این پرونده با نقض تمامیت ارضی و با نیروی نظامی وارد خاک لیبی شد. عربستان سعودی در طول دوره بحران از گروههای تروریستی حمایت کرد. حمایت عربستان از گروه «المقاتله الاسلامیه» و سپس حمایت از «المجالس العسکریه» به رهبری عبدالحکیم بلحاج عمدتاً با این هدف صورت گرفته که مانع شکلگیری یک نظم مردمی در این کشور مهم عربی گردد.
هماینک در لیبی در کنار طرحهای تروریستی یا استعماری نگاهها به نقاط دیگر هم دوخته شده است. از درون مجامع اسلامی و کلیت امت این ظرفیت وجود دارد که گرههای کور نه با نسخههای گرفتار کننده غرب و نه با روشهای فراعنه عرب بلکه با نسخهخوانی از متن باز شوند.