شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ آبان ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۴

یک پرده هم با ابوریحان بیرونی

ابوریحان هم از مردمان عصرش می نالید که به علما توجهی ندارند. شاید اگر این روزها بود از این که مردم برای یک فوتبالیست و خواننده و غیره و غیره این قدر سرودست می شکنند، بیشتر گلایه می کرد. اما برای نویسنده، نگاه بیرونی به امری مهم تر است، این که چرا به نام دین، چوب تکفیر بر کسانی زده می شود که به «علم»‌ توجه دارند و به بهانه این که برخی از الفاظ یونانی است به مخالفت با «دانش» می پردازند.
کد خبر : ۲۰۹۰۶۳

صراط: ابوریحان بیرونی (362 ـ 440) یکی از بزرگترین دانشمندان اسلامی است که به عکس غالب نویسندگان و پژوهشیان روزگار خود به «تجربه و مشاهده» به عنوان یک روش علمی، عطف توجه کرد و در مباحث مختلف آن را مبنای نوشته های خود قرار داد. وی از «درک علمی»‌ نسبت به مقولات مختلف علمی که به آنها پرداخت، به مراتب تصویری بهتر از معاصران خویش دارد و افق های بلندتری را مد نظر قرار داده و بر آن اساس به کار پژوهش و نوشتن پرداخته است. به اجمال می دانیم که وی که در سایه حکومت غزنویان می زیست و مورد حمایت بود، کارهای بزرگی انجام داد که برخی از آنها عبارتند از آثار الباقیه، قانون مسعودی، تحقیق ما للهند، تحدید نهایات الاماکن که به عربی نوشته شده است. فکر می کنم در باره روش علمی کار او فراوان گفته و نوشته شده اما برای نسل جوان سریع خوان ما، بهتر دیدم فقط نگاهی به یکی از این آثار بیندازم.


بیرونی در مقدمه «تحدید نهایات الاماکن» که توسط احمد آرام به فارسی درآمده (تهران، 1352ش)، در آغاز از بی توجهی مردمان روزگار خود به علم و ستایش جهل، گلایه می کند: ««چون در کار مردم این روزگار می نگرم، و می بینم که همگان در همه جای، سیمای نادانی به خود گرفته‌اند، و با اصحاب فضل دشمنی می‌ورزند، و هر کس را که به زیور دانش آراسته است، می‌آزارند، و گونه گونه ستم و بیداد در باره وی می‌کنند، نزدیک است که آنچه اصحاب صناعت احکام نجوم در دَوْرها و تأثیرات کواکب در سده ها و هزاره های آن گفته‌اند، و گردش همه کارهای جهان را از روی آن دانسته‌اند، باور دارم». اشاره اخیر او در واقع، نوعی طعنه زدن در احکام نجومی، یعنی پیشگویی‌هایی است که در علم تنجیم انجام می شد. به واقع گلایه بیرونی از این است که همه مردم در پی دنیا رفته و «یکباره دانشها را ترک گفته‌اند و از خدمتگزاران دانش بیزاری می جویند».
اما چگونه از دانشیان بیزاری می جویند؟‌ این نکته زیبایی است. او می گوید: اینان «دانش» را عین «گمراهی» می‌دانند تا «دشمنی خود را توجیه کنند». زدن انگ بددینی راهی است که به نظر بیرونی اینها انتخاب کرده اند: «به آن رنگ بددینی می زنند تا درِ کوفتن دارندگان دانش را بر خود بگشایند».
بیرونی با تأکید بر ارزش علم می گوید: اینها «از برتری آدمیان بر دیگر جانوران آگاهی ندارند و نمی دانند که این برتری تنها به دانش است که جز بدان بر ایشان حجت نگیرند». یعنی اگر حتی دیندار هم بخواهند باشند، لاجرم باید به علم احترام نهند که آن است که حجت و دلیل درست می کند و با همین باید جواب خدا را بدهند. یک دیندار اگر بخواهد خدا و پیغامبرش را هم بشناسد، از همین راه «علم»‌باید بشناسد. این چیزی است که خدا از «بندگان خردمند»‌خود خواسته تا در زمین و آسمان تفکر کنند. (ص 3)
از نظر بیرونی یکی از اصلی ترین علوم «منطق»‌ است، چیزی که مخالفان دانش، از آن ابراز بیزاری می کنند. بیرونی می گوید: «از کسی در شگفتم که از منطق بیزاری می نماید و چون از دریافت آن ناتوان است، آن را به نامهای عجیب می نامد».
از سخنان وی چنین بر می آید که دشمنی با تفکر یونانی و از جمله منطق، به بهانه بیگانه بودن الفاظ آن، پدیده ای رایج در روزگار بیرونی بوده است. او در اهمیت منطق برای درک درست حقائق سخن گفته و با اشاره به دشمنی‌های روزگارش با ارسطو و علم منطق می گوید: «از آنجا که منطق منسوب به ارسطاطالیس است، و در اندیشه ها و باورهای او چیزهایی دیده‌اند که با اسلام موافق نیست، و این بدان جهت است که در زمان وی، یونانیان و رومیان ستاره و بت می‌پرستیدند، و او هرچه گفته بنا بر دید و اندیشه خود نه بنابر دینی گفته است، کسانی که در زمان ما سخت تعصب می ورزند، و به خاطر ارسطاطالیس هر کس را که نامش به حرف سین پایان می پذیرد به کفر و بیدینی منسوب می کنند». وی این رویه را برخلاف آیت قرآنی می داند که از مردم خواسته است سخنان را بشنوند و بهترین را انتخاب کنند. او تأیید می کند که منطق به الفاظی نوشته شده که همانند الفاظ یونانیان است، و همین سبب رویگردانی عده ای از آن شده است». این رد حالی است که به گفته بیرونی «اکنون می بینیم که در جدل و اصول علم کلام و اصول علم فقه همین منطق را با الفاظ متداول خود بکار می برند و هیچ نسبت به آن بیزاری نمی‌نمایند». (ص 8)

همین مقدار کافی است تا نشان دهد، ابوریحان، نگاهی عالمانه و تحلیل گرانه نسبت به تحولات مربوط به علم دارد. شگفت آن که وقتی در همین کتاب تحدید نهایات الاماکن، به تحلیل چگونگی پیدایش زمین در مراحل تاریخی می پردازد، دقیقا مانند یک عالم تجربی امروزی، به شواهدی که می بیند، استناد کرده و آنها را تاریخگذاری می‌کند. وی با اشاره به آنچه از کوه‌های افراخته بر روی زمین یا پاره سنگهای صاف رنگارنگ که گل و ریگ سنگ شده آنها را به یکدیگر پیوسته، آشکار است می‌گوید:‌«همه این حالات ناگزیر نیازمند زمانهای درازی بوده است که اندازه آن بر ما شناخته نیست و با دگرگونی‌هایی همراه بوده است که از چگونگی آن آگاهی نداریم. به همین جهت است که آبادانی سرزمین‌ها به تناوب صورت گرفته، ... به همین جهت است که فاصله زمین‌های مختلف از مرکز زمین، بر یک اندازه نمی ماند، و چون برآمدگی زمین در جایی زیاد شود و اطراف خود را پر کند، آبها کم می شود، و چشمه ها گود می افتد و دره ها ژرف می‌شود و آبادانی دشواری پیدا می کند، پس مردمان از آنجا به جای دیگر کوچ می کنند... و چنین است که با گذشت زمان، دریا به خشکی و خشکی به دریا تبدیل می شود و اگر این کار پیش از بودن مردمان در جهان بوده باشد، دانسته نیست و اگر پس از آن بوده باشد، گزارشی از آن برجای نمانده است... این بیابان عربستان که می بینم نخست دریا بوده و سپس پر شده است و نشانه های آن هنگام کندن چاهها و حوضها آشکار می شود، چه در آن چینه هایی از خاک و ریگ و قلوه سنگ دیده می شود...». (ص 20)
. وی جای دیگری به وجود فسیل های دریایی در میان سنگهایی که در خشکی و در حاشیه دریاهاست اشاره کرده و می نویسد: «و چنین سنگی را که در میان آن گوش ماهی است در بیابان شنی میان جرجان و خوارزم نیز می بینیم. این بیابان در گذشته همچون دریاچه ای بوده است، چه گذرگاه جیحون یعنی نهر بلخ بر آن بوده و از کنار شهری به نام بلخان می گذشته»‌است. (ص 21).
«و نیز از مشاهده آشکار شده است که جای نهاده شدن خاک به طبع زیر آب است، به این دلیل که خاک در آب ته نشین می شود، و فرو رفتن آب در خاک یا زمین به سبب وجود شکافهایی در خاک است که از هوا پر شده و آب میل آن دارد که از این هوای موجود میان شکافها فروتر رود...». (ص 25)
تاکید وی بر مشاهده و حدسهای عالمانه همراه نگاه وی به علم و دانش بدون آن که در چارچوب های باوری باشد، نشانگر شخصیت استثنایی بیرونی است. البته این روش ناشناخته نبوده و آثار ارسطو راهنمای مهمی برای هدایت دانشمندانی مانند بیرونی بوده است، اما یک تفاوت مهم هست و آن این که در این روزگار، خلط شدن روش های مختلف فلسفی و دینی و تجربی با یکدیگر همراه با برخی از مقدس نمایی ها و کشاندن پای برخی از معتقدات به جهانشناسی، دشواری های زیادی برای کسانی مانند بیرونی فراهم می کرد که کمترین آنها انگ بددینی یا حتی بی دینی بود. در چنین فضایی کار علمی کردن و در آوردن آن از زیر سلطه فشارهایی که می توانست عامه مردم را نیز علیه دانش و دانشیان بسیج کند، کار دشواری است که ابوریحان طی کرده و در درجه نخست، ذهن خود را از این فشارها رهانیده است.