شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۸ تير ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۰
سفرنامه/ خبرنگار صراط در سرزمین وحی – 1

اولین سلام

اینجا مدینه النبی است. شهر پیامبر(ص). جایی که در آن اولین دولت – شهر اسلام متولد شده. مدینه فاضله‌ای که قرن‌هاست به دنبالش می‌گردیم و در آرزویش دولت ها و حکومت ها گذرانده‌ایم.
کد خبر : ۱۸۴۸۳۰
صراط- در پس این سیاهی‌های شب چه خبر است؟ انگار خدا خواسته بود تا زمان رسیدنمان جز روشنایی خانه‌های شهری به ظاهر ساده -مثل همه شهرهای دیگر - چیزی دیده نشود. اما اینجا یک شهر ساده نیست. شهری به غایت رازآلوده است که گویی از همان پشت شیشه‌های اتوبوس هم فریاد ممتد و بی صدای غربت از آن شنیده می شود.

اینجا مدینه النبی است. شهر پیامبر(ص). جایی که در آن اولین دولت – شهر اسلام متولد شده. مدینه فاضله‌ای که قرن‌هاست به دنبالش می‌گردیم و در آرزویش دولت ها و حکومت ها گذرانده‌ایم.

اولین سلام
نمایی از شهر مدینه در شب

تلاش می کنم تا از دل سیاهی این تاریکی غریب، نور آشنا را بیابم. حرم پیامبر. چیزی دستگیرم نمی‌شود. اتوبوس از چند خیابان می گذرد و حالا با اولین سلام به پیامبر(ص) کاملا وارد شهر مدینه شده‌ایم.

انگار نه انگار که همین دیشب دغدغه مان چشم های گریانی بود که برای بدرقه مان به مهرآباد آمده بودند. پا را که روی پله ها گذاشتیم، همه خاطرات را هم گذاشتیم در همان فرودگاه. حتی انتظار و معطلی سه ساعت و نیمه در فرودگاه جده هم دیگر به چشم نمی‌آید. دیگر مهم نیست که مامور سعودی با ما چه رفتاری داشت. انگشت نگاری شدیم. عکسمان را چنان با وسواس در نرم افزار رایانه اش بالا و پایین می کرد که انگار با مجرم و خرابکار سابقه‌دار دوره دیده بین المللی روبرو شده.

اینجا اما داخل اتوبوس اوضاع فرق می کند. بر اساس یک رسم، در پایان سفر 5 ساعته از جده به مدینه، برای راننده پول جمع می کنند. اجباری نیست. اما انگار او یکی از خود ماست. این احساس بیشتر مسافران اتوبوس است. شاید هم دلیلش شیعه بودن راننده مصری است.

حالا دیگر به هتل رسیده ایم. داخل شهر مدینه احساس آرامش و امنیت می کنم. شهر پر است از حس غربت اما احساس غریبگی هرگز. داخل لابی هتل چند دقیقه ای معطل می شویم. هتل چند مسئول عرب دارد ولی عمده کار دست ایرانی هاست. اکثر خدمه نیز اهل پاکستان یا کشورهای آسیای شرقی مانند بنگلادش هستند.

مسئول ایرانی هتل چند دقیقه ای "زائران" را با فضای کلی هتل آشنا می‌کند. "زائر"؛ چه واژه پررمز و رازی؛ به خصوص وقتی می دانی مقصد زیارتت شهر پیامبر خداست. اولین بار در اولین جلسه هماهنگی در تهران چنین حسی به من دست داد. همان جا که مدیر کاروان، اولین کلماتش را با سلام به "زائران" شروع کرد.

حالا نوبت به حاج آقا رسیده؛ روحانی کاروان. از آنجا وقت اذان صبح گذشته، از همه درخواست می‌کند تا نماز را در هتل بخوانند و بلافاصله در لابی جمع شوند تا اولین زیارت پیامبر را دسته جمعی برویم. امروز چهارشنبه است؛ حاج آقا یادآوری می کند که با وجود آنکه زائران حکم مسافر را دارند، اما در شهر مدینه می توانند سه روز متوالی روزه مستحبی بگیرند و بهتر است این سه روز، چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه باشند.

حاج آقا جهت مسجدالنی را نشانمان می دهد. می گوید یک ربع دیگر جلوی در باشیم. لحظه‌های عجیبی است. هرگز در هیچ سفر زیارتی دیگری آن را تجربه نکرده ام. انتظار کم کم به پایان میرسد.

ادامه دارد