شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۷
مبتکر روش های نوین گدایی:

روز ختم مادر ظریف 250 هزار تومان کاسب شدم

پرسیدم: امروز تا الان كه هنوز نيم ساعت از ختم مانده چقدر درآمد داشته اي و بيشترین درآمدی که در مراسم اخير داشته اي كدام بوده و...؟ با خنده گفت : "اگر سوالات شما قطع شود كاسبي خوبي خواهم داشت" و ادامه داد: امروز تا الان هشتاد هزار تومان كاسبي كرده ام.
کد خبر : ۱۵۹۷۴۵
صراط: براي شركت در مراسم ختم برادر دوستم به يكي از مساجد معروف تهران كه اكثر ختم هاي اعضاء خانواده مسئولين کشوری و لشکری در آن جا برگزار مي شود رفته بودم.

بعد از پایان مراسم، به رسم معمول برای گپ و گفتی با دوستان قدیم، جلوي درب مسجد ایستاده بودیم. مشغول صحبت بودیم که فردي میان سال، چاق و با لباس های نسبتا مرتب، به سراغمان آمد، در ابتدا شيرين زبانی‌اش، توجهمان را جلب کرد بدون اینکه بدانیم چه منظوری دارد و دقیقا چه می خواهد.
با صدای بلند، نام دوستم را به زبان آورد و گفت: " مجید! دو تومن پول به من بده" .

مجید متعجب مانده بود که او که تا به حال یکبار هم ندیده بوده اش، چطور اینقدر صمیمی از وی طلب پول می کند. فرد جالبي بود. با خود گفتم حتماً دوستان مشترک ديگرمان او را فرستادند تا بلکه سر به سر ما بگذارد. به اطراف نگاه كردم؛ حدسم  درست بود. آن طرف خيابان ساير دوستان مشغول خنده بودند و به علامت دوربين مخفي دست تكان مي دادند!

همراه اين فرد به جمع دوستان رفتيم و متوجه شدیم اين آقاي محترم، اولين بار به عنوان غريبه سراغ یکی از دوستان رفته و با همین ترفند، دو هزار تومان از وی دریافت کرده است. "عباس" دوست عزیزم که در اولین برخورد با این فرد، مبلغی را از سر اجبار به وی داده بود، می خواست به نوعی ما را نیز در غم خود شریک کند!

این موضوع برایم خیلی جالب بود که چطور این فرد، با انجام این کار از این و ان پول می گیرد؟ به سراغش رفتم و سر صحبت را با او باز كردم. خيلي حرف براي گفتن داشت. از حضور در مراسم ختم مادر ظریف، وزیر امور خارجه گرفته تا شیوه های نوین تکدی گری که خود مبدئش بوده است!
صحبتش را با خنده آغاز كرد و گفت :من به همراه مادرم در مارليك كرج زندگي مي كنيم ، كارم در خطوط اتوبوس بي آرتي است و از این محل ماهانه حدود 500 هزار تومان درآمد دارم. در مواقع فراغت از کار، با اطلاع قبلي از طريق دوستان به دو يا سه مسجدي كه ختم اعضای خانواده هاي معروف در آنجا برگزار مي شود مي روم. كنار درب مسجد مي ايستم و به دقت افراد را زیر نظر دارم. اسمشان را یاد می گیرم و به آنها مراجعه می کنم و در دو سه جمله تقاضای خود را مطرح می کنم: "مادرم مريض است ، ناراحت قلبي دارد و بايد عمل شود" اصلاً هم دروغ نمي گويم.

او جزئیات شیوه درآمدش را این گونه توصیف می کند: " بيشتر سراغ افراد كت و شلواري كه با هم از مسجد خارج مي شوند مي روم و معمولاً يكي دو نفري در جمع آدمهاي كت شلوار پوش چند هزار تومان مي دهند. من معمولا سراغ آقايان شيك پوش كه معلوم است، وضع مالي خوبي دارند. مي روم همان 3 جمله را تكرار و پول دريافت مي كنم ، آنها وقتی در جمع هستند ، در مضیقه قرار می گیرند و بهتر دست به جیب می شوند!"

در اینجا ، صحبتش را قطع كرد و خواست کرد برايش آب ميوه از مسجد بياورم. به او گفتم: "چرا خودت نمي روي ؟"
گفت:مسئولين مسجد جلويم را مي گيرند و نمي گذارند داخل بروم ؛ انها دوربين ورود من را كنترل مي كنند."

گفتم:" عجب آدم سرشناسي هستي كه ورود و خروجت را  تحت كنترل دارند!"
بعد از كلي خنده ، با افتخار گفت: "ما اينيم!"

بی ان که آب میوه برایش ببرم ، به حرفهايش ادامه داد و گفت: بعضي مواقع  ، سراغ رانندگان ماشين هاي اطراف مي روم و مي گويم مواظب ماشين شما بوده ام و آنها هم چندين هزار توماني مي گيرم؛ دروغ نمي گويم چون مسجد راهم نمي دهند آن جا مي چرخم تا ختم تمام شود و مردم كه ماشين را پارك مي كنند قبل از رفتن به مسجد من را مي بينند و بدون هيچ گونه معطلي پول خوبي مي دهند.

پرسیدم: امروز تا الان كه هنوز نيم ساعت از ختم مانده چقدر درآمد داشته اي و بيشترین درآمدی که در مراسم اخير داشته اي كدام بوده و...؟
با خنده گفت : "اگر سوالات شما قطع شود كاسبي خوبي خواهم داشت" و ادامه داد: امروز تا الان هشتاد هزار تومان كاسبي كرده ام؛ اما بيشترين درآمدم در زمان برگزاري مراسم ختم مادر آقاي ظريف وزير امور خارجه بود كه 250 هزار تومان نصيبم شد . خدا مادرش را بيامرزد و به خودش سلامتي بده كه تو خارج خوب حرف زد تا جنس ها گرون تر نشه و شايد ارزون هم بشه.
من اكثراً افراد را نمي شناسم و فقط از لباس و افراد همراهش مي فهمم كه كاره اي است. روز ختم مادر آقاي ظريف يك كت و شلواري كه آمد و يكي دو نفر همراهش بودند ايستادند و با هم صحبت مي كردند يكي دو نفري از مردم عادي هم سراغش رفتند و باهاش صحبت كردند . فهميدم كاره اي است رفتم سراغش و از او كمك خواستم دستي در جيب برد و تراول پنجاه هزار توماني داد. كلي خوشحال شدم و دعايش كردم ؛ آخرش نفهميدم كي بود اما حدس مي زدم نماينده مجلس بود.

این ها را که گفت ، با عجله از ما خداحافظی کرد تا به کار و کاسبی اش (!) برسد ؛ از دور ديدم در يك جمع چهار نفري مشغول كار است و همه آنها به صحبت هايش گوش مي دهند دو نفر پولي به او دادند و او با شادماني و پول در دست براي ما دست تكان داد و جمعیت را زیر نظر گرفت.