وزیر اطلاعات، از کشف جزوه ای براندازانه از منزل یکی از مشاوران میرحسین موسوی خبر داد.
در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری، وزیر اطلاعات، از کشف جزوه ای براندازانه از منزل یکی از مشاوران میرحسین موسوی خبر داد و پاره ای از گفته های آن را تلاش برای براندازی عنوان کرد.
آنچه که در پی می آید متن کامل این جزوه است.
****
چیست یاران طریقت بعد از این تدیبرما؟!
مباحث خود را در پنج سطح تحلیل ارائه می کنم:
۱- سطح تحلیل نخست: تحلیل پدیده ای که به نام «جنبش سبز»» تجربه کردیم؟
۲- سطح تحلیل دوم: تحلیل پدیده ای که به نام «ضد جنبش سرخ»» درحال تجربه آ ن هستیم؟
در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری، وزیر اطلاعات، از کشف جزوه ای براندازانه از منزل یکی از مشاوران میرحسین موسوی خبر داد و پاره ای از گفته های آن را تلاش برای براندازی عنوان کرد.
آنچه که در پی می آید متن کامل این جزوه است.
****
چیست یاران طریقت بعد از این تدیبرما؟!
مباحث خود را در پنج سطح تحلیل ارائه می کنم:
۱- سطح تحلیل نخست: تحلیل پدیده ای که به نام «جنبش سبز»» تجربه کردیم؟
۲- سطح تحلیل دوم: تحلیل پدیده ای که به نام «ضد جنبش سرخ»» درحال تجربه آ ن هستیم؟
۳- سطح تحلیل سوم: تحلیل مرحله کنش سیاسی - اجتماعی کنونی؟
۴- سطح تحلیل چهارم: تحلیل تدیبرهای ممکن ومطلوب؟
۵-سطح تحلیل پنجم: تدوین و تقریری گفتمانی هژمونیک برای دوران کنونی.
سطح تحلیل نخست
پدیده شگرفی که به نام «جنبش سبز» دراین ایام تجربه کر دیم، بیش از هرچیز، نتیجه وحاصل پدیده دیگری به نام «قیام شرایط » یا « شورش موقعیت» بود.
شورش موقعیت یا قیام شرایط یعنی (حالا وقتشه)؛
حالا وقت تبدیل جشن به جنبش است؛
حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم است؛
حالا وقت خیزش یک ملت فرا سوی ملاحظات و مقتضیات طبقاتی، فرهنگی، قومی، زبانی،نسلی، جنسی، شئونی، دینی، مرامی و سیاسی است؛
حالا وقت ایجاد زنجیره همگونی درمیان هویت های متمایز است؛
حالا وقت اتصال خطوط موازی به یکدیگر در تابلوی جنبش است؛
حالا وقت شورش دانش ها و گفتمان ها و هویت های تحت انتقاد و حذف و طرد شده است؛
حالا وقت جوشیدن قدرت و مقاومت ازریزبدنه های جامعه است؛
حالا وقت فریاد صدا های خاموش است؛
حالا وقت شورش تاریخ علیه خودش است؛
حالا وقت شورش وضع موجود علیه خودش است؛
حالا وقت شورش خودی ها علیه خودی هاست (پرندگان گردن چرخان)؛
حالا وقت شورش گفتن برگفته است؛
حالا وقت شورش امید برنا امیدی واراده برخمودگی وانغعال است؛
- این شورش زمانه، شورشی در خلق عالم ایرانی برپا می کند. شورشی رنگین کمانی که:
همرنگی از جنبش های هابی و لابی با خود دارد؛
همرنگی از جنبش های مدنی واجتماعی جدید؛
هم از جنس جنبش های سنتی و مدون است و هم پسامدرن؛
هم ازنوع جنبش های مبتنی برنافرمانی مدنی است وهم ازنوع جنبش های اکسپرسیونیستی؟
هم رنگی از جنبش های هویتی دارد و هم رنگی از جنبش های فراهویتی؛
هم از جنس جنبش های ریزومی است وهم از جنس جنبش های خود جوش پراکنده؛
این رفتار جمعی مردم ایران، از سوی دیگر، تابعی بود از:
- احساس بی قدرتی(احساس ناتوانی و عجزفرد درتأثیرگذاری برتصمیمات و سیاست ها و بر عرصه سیاسی. توضیح آنکه وقتی فرد دربرابر واقعیت های اجتماعی خود را فاقد هرگونه قدرت ارزیابی کند و واقعیت های اجتماعی را فراترازقدرت خود بداند، آنگاه دچار احساس بی قدرتی می شود)؛
- احساس مهجوری سیاسی (مهجوری سیاسی به طرد قواعد و اهداف سیاسی به علت غیرعادلانه و تحمیلی بودن قواعد بازی گفته می شود)؛
- احساس بی قاعدگی سیاسی (وقتی که فرد احساس کند و چنین استنباط کند که قواعد وقوانینی که باید مناسبات سیاسی را تعیین وهدایت کند ازمیان رفته است. به عبارتی ازمیان رفتن قاعده وقوانین در مناسبات سیاسی، همان بی قاعدگی سیاسی است)؛
- احساس یبگانگی سیاسی (یبگانگی سیاسی، ناتوانی دراثرگذاری بر ساخت اجتماعی - سیاسی وعجزدردخالت درفرایندهای تصمیم گیری و سیاستگذاری ها در عرصه سیاسی است)؛
- احساس بی معنایی سیاسی (نبود الگوی قابل درک و قابل تشخیص برای شخص و غیرقابل پیش بینی بودن نتایج انتخاب های سیاسی). وقتی فرد احساس کند الگوی قابل درکی برای وی در مناسبت سیاسی تعریف نشده است و یا نتایج کنش ها،رفتارها و تصمیمات سیاسی غیرقابل سنجش و پیش بینی است، آن گاه دچاراحساس بی معنایی سیاسی می شود)؛
- احساس بی اعتمادی سیاسی ونا رضامندی سیاسی.
افزون برموارد فوق، این رفتار همچنین ربطی وثیق و تنگانگ با: ( ۱ ) حضور یک نقطه گره سلبی (منفی)؛(۲) بداعت و طراوت فزاینده خود جنبش؛( ۳ ) شخصیت وگفتمان میرحسین (شخصیت وگفتمانی که در پروسه اتنخاباتی درحال شکل گرفتن بود)؛ و(۴) حمایت یکپارچه تمامی مردمان ونخبگانی که با انگیزه ها و انگیخته های مختلف، خواستار«تغییر» بودند، دارد.
سطح تحلیل دوم
اما دیری نپایید که جنبش لبخندها تبدیل به جنبش اشک ها شد؛ امید ها به ناامیدی گراییدند؛ رفتار های جمعی مدنی به خشونت گراییدند؛هویت های متمایز درکنار هم دربرابر هم قرارگرفتند؛ جنگ با شمشیر های برکشیده از نیام جای جنگ با کلام را گرفت.
آنچه به نام «ضدجنبش سرخ» یا بحران سرخی که این روزها تجربه می کنیم،حکایت از تحولات ژرف وگسترده ای است که دراین سالیان زیر پوست جامعه درحال شکل گرفتن بود و دارد، تحولی هم درمیان جامعه مردمان وهم در لایه جامعه نخبگان رسمی،ایجاد می کند. بی تردید براثراین تحولات زیرین،درآ ینده نزدیک شاهد بحران هایی درسطح زیرین جامعه خواهیم بود.
بحران هایی نظیر:
- بحران اعتماد؛
- بحران مشروعیت و مقبولیت؛
- بحران وحدت و یگانگی جامعه؛
دراین شرایط، پیش بینی می شود تدیبراستراتژیک گروه حاکم مبتنی خواهد بود بر:
۱- اتکای بیش تربراقلیت معتقد (خودی های باقیمانده )؛
۲- تلاش برای ممانعت ازشکل گیری ۲۲ خردادی دیگر؛
۳- گشایش نسبی درفضای اجتماعی- فرهنگی؛
۴- بستارمندی بیش تردرفضای سیاسی؛
۵- تلاش برای حفظ علقه وعلاقه دهک های پایین جامعه؛
۶- تلاش برای تشدید بیماری «انغعال از درون» ، به ویژه درمیان قشرخاکستری جامعه؛
۷- ایجاد یک جریان اپوزیسیونیستی (چپ) خودی؛
۸- گرایش فزاینده به یک تطام بناپارتیستی ونوبناپارتیستی؛
۹- گرایش فزاینده به یک نظام بحران زاد و بحران زی
سطح تحلیل سوم
اکنون، پرسش های سرنوشت ساز/ سوزی که با آن مواجهیم، عمدتا ناظر بر شناسه ها، مختصات و مقتضیات «مرحله کنشی » بعد از انتخابات هستند.
ما درکدامین مرحله کنش سیاسی - اجتماعی قرارداریم؟ اقتضای نظری وعملی این «مرحله » چیست؟ دراین شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می تواند اصلاح طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک ترگرداند؟ بی تردید، پاسخ به این پرسش ها، گام نخست برای ورود به بحث پیرامون تئوری وعمل، گغتمان و پادگغتمان، استراتژی و تاکتیکی، گسست و پیوست، بایا و نباید، و قدرت و مقاومت، درچارچوب جنبش اصلاحی در شرایط کنونی می باشد؟ وبی تردید، پس از تعیین و تعریف مرحله عمل سیاسی است که می توانیم در پرتو «تحلیلی مشخص از شرایط مشخص ذهنی وعینی، داخلی و خارجی » به پیرایش و آرایش خود همت گماریم وگامی به پیش درجهت تحقق اهداف و آرمان های اصلاحی خود برداریم.
مفهوم مرحله عمل سیاسی، یکی ازمفاهیم حاشیه نشین در متن گفتمانی جریان های سیاسی - مذهبی درسالیان اخیربوده است. به بیان دیگر، در طول این دوران، این جریان ها تصویرشفاف وعمیقی از مراحلی که یک جنبش سیاسی - اجتماعی باید از آن عبور کند تا به سر منزل مقصود برسد، نداشته اند. ازاین رو، درمعرض آفت «از مرحله پرتی » قرارگرفتند ودر«شرایط خاص» آن کردند که نمی باید می کردند و آن نکردند که می باید می کردند و نیزبه همین سبب بود که گاه در مسیر«سکتاریسم » قرارگرفتند وگاه دیگر، ره «ولونتاریسم » را پیمودند؛گاه مردم گرا شدند،گاه نخبه گرا؛ گاه خودی سازشدند وگاه دگر ساز.
بی تردید، فردای بعد از انتخابات فردایی بسیارمتفاوت ازفرداهای دیگر برای جامعه کشور ماست:
- فردایی که در آن باید انتظار تغییر ژرف وگسترده درفروماسیون (آرایش و چینش) سیاسی جامعه را داشت؛
- فردایی که در آن باید انتظار تغییردرکارکردهای حفظ نظم، تداوم و بقای نظام را داشت؛
- فردایی که درآن باید شاهد تعریف و تصویری جدید ازخودی ودگرها بود؛
- فردایی که درآن باید شاهد رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت بود؛
- فردایی که درآن باید شاهد انفعال وخمودگی آموخته شده افزون تربود؛
- فردایی که درآن باید شاهد تعمیق وگسترش شکاف میان حاکمیت ومردم، روحانیت وحاکمیت، روحانیت ومردم، روحانیت وروحانیت، «دین ودین»، از یک سو وشکاف های درون - حکومتی، از سوی دیگربود؛
- فردایی که درآن باید شاهد رادیکالیزه شدن بخشی ازحواریون نظام و تنگ ترشدن حریم خودی ها باشیم؛
- فردایی که در آن باید شاهد محیط فراملی متشنج ترو خصمانه تر باشیم.
سطح تحلیل چهارم
اکنون، یک باردیگربا این پرسش سرنوشت ساز/ سوزمواجهیم «چیست یاران طریقت بعد ازاین تدیبرما؟». دراین شرایط حساس و پیچیده تاریخی، شاید با این گفته مارتین وبولیوارموافق باشید که درهرشرایطی باید کاری را انجام داد که باید از جهت شأن انسانی خود به عنوان مردان و زنان آزاد انجام دهیم، نه انسان هایی که وارد عالم سیاست می شوند. اما پذیرش این اصل اصیل، به معنای فرا زمان وفرامکان و فرا شرایط فرض کردن این «کار»نیست.به بیان دیگر، شأن انسانی ما به ما حکم می کند که جزئی از راه حل مشکلات زمانه، مردمان وجامعه خود باشیم.
اما برکمتراهل تامل و تعمقی پوشیده است که شرایط کنونی، شرایط فقدان تصمیم و تدیبراست؛ زیرا:
- هم باید دغدغه صیانت «سیرت » نظام را داشت، هم باید دل مشغول صیانت «صورت » آن بود.
- هم باید ازانبوهی ازحاملان وعاملان این جنبش (آنانی که در تماس مسیر همراه و همگام ما نیستند) فاصله زدایی کرد و هم فاصله زایی (برای عقب نماندن از قافله)؛
- هم باید دغدغه موج (در اوج نگا ه داشتن موج) داشت و هم دغدغه و گرداب های حایلی که بسامد این موج و موج سواران است؛
- هم باید دل مشغول تاریخ حال بود وهم آ ینده؛
- هم باید کت پوزیسیونیستی پوشید و هم شلواراپوزیسیونیستی؛
- هم باید به تغییر اندیشید و هم به ثبات.
بنابراین، هر درمان و تدبیری همچون فارماکون افلاطون، هم می توانا حامل و عامل درد باشد و هم درمان، اکنون، یک بار دیگر با این پرسش مواجه می شویم که در این شرایط ناممکنی تصمیم و تدبیر، چه باید کرد وجه نباید کرد؟
اکنون، در یک حصر منطقی چهارراه پیداست:
۱- نخستین راه،راه به ننگ آغشته
الف- راه عافیت طلبی؛
ب - راه پوزش طلبی؛
ج - را ه قدرت طلبی؛
۲- دو دیگر، راه به نام آغشته:
الف- راه خدا پسند؛
ب - راه مردم پسند؛
ج - راه خدا و مردم پسند؛
۳- سه دیگر، راه نیمش ننگ، نیمش نام:
الف - راه پوزیسیونیستی - اپوزیسیونیستی؛
ب - را ه درون وبرون نظام؛
۴- چهاردیگر،راه بی برگشت، بی فرجام:
الف - راه عبور مردم از ما و عبور ما از مردم؛
ب - راه عبور مردم از دین و نظام و عبور ما از این و نظام؛
برای پاسخ به این پرسش، نخست چارچوپ زیررابرای مشخص کردن جغرافیا و حریم «تصمیم و تدبیر» خود پیشنهاد می کنیم:
۱- قانونی (مخالف قانون نبودن»؛
۲- مد نی بودن؛
۳- آوانگارد بودن (پیشتاز کنش ها و واکنش های نظری و علمی - سیاسی - اجتماعی)؛
۴- چندساحتی (اجتماعی،فرهنگی ،سیاسی،حقوقی،اقتصادی)بودن؛
۵- ملی(مستقل و بومی)بودن(با تاکید بر چارچوب های فراخ هویتی«دینی - ایرانی»؛
۶- تشکیلاتی(اما نه لزوما حزبی") بودن؛
۷- مردمی بودن
دراین چارچوپ، چه باید کرد وچه نباید کرد؟
۱ - نباید در صورت و سیرت یک اپوزیسیون رادیکال برون نظام فعالیت کرد / باید از تعریف و تصویر شدن به عنوان پوزیسیون نیز پرهیز کرد؟
۲ - نباید درچرخه گفتمان مسلط و درچرخه قدرت مسلط تعریف شد / باید درچرخه تصمیم ها و تدیبرها حضور داشت؟
۳ - نباید جنبش را در قالب تنگ و باریک حزبی محدود ومحصورکرد/ باید در چرخه تصمیم ها و تدیبرها حضور داشت؟
۴- نباید فعالیت های آتی جنبش را در یک ساخت خاص و واحد (مثلآ اجتماعی و یا فرهنگی و یا سیاسی)، محدود و محصور کرد/ تمام عرصه ها و ساخت های جامعه را جغرافیای فعالیت خود تعریف کرد؟
۵- نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدثولوژیک خاص و واحد، محدود و محصور کرد / باید به گفتمانی فراگیر با حفظ اصول و محکمات عقیدتی - هویتی اندیشید؟
۶- نباید فعالیت های آتی جنبش را درچارچوب تنگ و باریک تفسیرهای رسمی ازاین وقانون، محدود و محصور کرد / باید با بازگشت به دین و قانون، این تفسیرهای رسمی را به چالش کشید؟
۷- نباید فعالیت های آتی جنبش را درجغرافیای کنش ها و واکنش های موردی و روزمره و نقیضی و شخصی، محدود و محصور کرد/ باید با تعریف اهداف و آمال خود، کنش ها و واکنش های استراتژیک را دردستورکارخود قرارداد؛
۸ - نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی (ماکروفیزیک قدرت)، و یا سهیم شدن در قدرت، محدود و محصور کرد /اباید به تسخیرمیکروفیزیک قدرت و تسخیرریزبدنه های جامعه همت گماشت؛
۹- نباید از اندیشه رهبری جنبش خود را رهانید /باید به رهبری جمعی وبا برنامه آن اندیشید؛
۱۰- نباید به تاسیس تک رسانه ها برای انعکاس صدا و پیام خود امید بست /اباید به انبوهی از رسانه های حقیقی ومجازی درسپهرهای مختلف اندیشید؛
۱۱ - نباید ازگفتمان «تغییر»عدول کرد /باید از رهگذردرانداختن جنگ با کلام وجنگ قرائت ها ازاین وقانون وسازوکارهای مدنی بسترهای تغییر را فراهم آورد؛
۱۲- نباید از جمع وجمعیت کردن افراد وشخصیت های مؤثرسراسر کشور(اعم از روحانی وغیر روحانی) غافل شد /باید پیرامون دستورکارهای مختلف و گوناگون (متناسب با سلایق وعلایق و مشی و مشرب ها) بستر این جمع وجمعیت شدگی را فراهم آورد؛
۱۳ -نباید از امکانات ومقدورات انسانی وغیرانسانی خارج ازکشورغافل شد /باید درهر شرایط حفظ استقلال و عدم وابستگی جنبش و رهبران آن دغدغه اصلی باشد؛
۱۴- نباید ازاصلی وفرعی کردن چالش ها (یا آنچه در ادبیات چپ، به اصلی وفرعی کردن تضادها معروف است) غافل شد /باید درهر مواجهه و تقابل و تخالف خود، نقش و منفعت دگررادیکال را محاسبه کرد؛
۱۵- نباید نت استراتژی های تغییر، تلطیف، تحدید و تصحیح خود را در یک دستگاه نواخت /باید از تماس دستگاه ها ونیزازبداهه نوازی وبدیعه نوازی نهایت بهره را برد؛
۱۶- نباید با کارتی که دردست نیست بازی کرد / باید با کارت های اندک دردست، بهینه بازی کرد؛
۱۷- نباید از هدایت اعتراض های مختلف اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،قومی و... در یک مسیرو تجمیع قدرت ها واراده های متکثرغافل شد /باید ازآنارشی نظری وعلمی پرهیز کرد
۱- ایجاد یک ستاد مشترک رهبری، مرکب از نمایندگان خاتمی، موسوی، کروبی، هاشمی و ... (ترجیحا چهار نفرازهرطرف: یک نفراستراتژیست، یک نفر تئوریسین، یک نفراجرایی، یک نفر تبلیغاتی):
الف- کمیته تدبیر شرایط حال
۱ . مرکب از زیرمجموعه های حقوقی،تبلیغاتی و ضد تبلیغاتی،ارتباطات خصوصی و عمومی و...؛
۲- تدبیر آنچه به نام جنبش سبز جاری است و بازخوردهای مثبت و منفی آن
ب- کمیته تدبیر شرایط آینده
۱- مرکب از زیرمجموعه های تخصصی (همچون: کمیته تشکیلات و سازمان دهی؛ کمیته تدوین و استراتژی وگفتمان؛ کمیته تبلیغات و رسانه؛کمیته پشتیبانی و...)؛
۲- با وظیفه واقتدارعالی ترین ارگان تصمیم و تدبیرجنبش
۳- تاسیس رسانه های زنجیره ای (درفضای مجازی وحقیقی)؛
۴- ایجاد تشکیلات منظومه ای وخوشه ای متکثر؛
استراتژی های معین
تاکتیک ها
- ممانعت از گذر رقیب از شرایط گذاربحرانی و تثبیت خود؛
- جنگ مواضع بر سر هر موضوع
سطح تحلیل پنجم
اکنون، باید تکلیف خود را با گفتمانی که استعداد هژمونیک شدن در دوران بعد از انتخابات دهم را دارد، مشخص نماییم.دریک نگاه کلی،شاید بتوان گونه شناسی زیر را دراین عرصه پیشنهاد نمود:
۱ - گفتمان رویزیونیستی / ارتدکسی (نوعی سلفی گری مدرن):
الف - رجعت به ریشه ها و نص (و در انداختن نوعی جنگ مواضع ایدئولوژیک)؛
ب -ارائه قرائتی دموکراتیک از متون اولیه؛
۲- گفتمان رویزیونیستی /غیرارتدکسی:
الف - رجعت به عقل و علم ومنابع برون گفتمانی؛
ب - آمیزش و اختلاط ودر آمیختن گفتمان خودی با سایرگفتمان ها؛
۳ - گفتمان بی قراری (دیسلوکتیو)
الف - ترک حریم گفتمانی گذشته؛
ب - ایجاد مجمع الجزایرگفتمانی؛
۴- گغتمان واساختی (دیکانستراکتیو)
الف - فروپاشی شالوده های قرائت مسلط و رسمی؛
ب - یی ریزی شالوده های قرائتی متفاوت؛
۵- گفتمان تلفیقی / ترکیبی (اختلاطی از گفتمان های فوق)
بی تردید،هر یک ازصورگفتمانی فوق، نیازمند صورت بدنی و مفصل بندی دقیق وعمیق هستند.
اهداف
۱- تصحیح و تغییر رفتار
۲- بازگشت به امام (ره) وانقلاب
۳- نظام دینی مردمسالارو دموکراتیک
تصویری از دوران کنونی و وضعیت خود و رقیب
«دشمنت را بشناس و همچنین خود را؛ خواهی دید که درهزاران نبرد هم شکست نخواهی خورد» (تزوسان)
اکنون، پرسش های سرنوشت ساز /سوزی که با آ ن مواجهیم، عمدتا ناظر بر شناسه ها، مختصات و مقتضیات «مرحله کنشی » بعد از انتخابات هستند: ما درکدامین مرحله کنش سیاسی -اجتماعی قرارداریم؟ اقتضای نظری وعملی این«مرحله » چیست؟ در این شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می تواند اصلاح طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک ترگرداند؟
بی تردید، دوران بعد از انتخابات مرحله کنشی بسیار متفاوتی از مراحل کنشی دیگر برای جریان اصلاح طلبی است. شناسه های اصلی این دوران عبارتند از:
- گذشت از دوران سیاسی به دوران امنیتی
- به حداقل رسیدن امکان فعالیت سیاسی پارلمانتاریستی و تشکیلانی آشکار با انسداد فضای پالیتی؛
- امنیتی سازی فزاینده امورغیرامنیتی؛
- نشاندن تئوری توهم توطئه درهرنگاه وبیان؛
- تنگ ترشدن حریم خودی ها و گسترده ترشدن حوزه غیرخودی ها؛
- حاکم شدن ترکیبی گنگ وگیج از کهن سیاست srchi- politics (کوشش های هوا داران «زندگی جماعتی »درباره تعریف نوعی فضای اجتماعی همگون با ساختاری اندام وار، نوعی فضای بسته سنتی که هیچ قسم خلأ یا فضای تهی به جای نمی گذارد که در آن رخداد سیاسی سرنوشت سازی امکان وقوع یابد)، پیرا- سیاست para- politics نام می گیرد که کوششی است برای سیاست زدایی از سیاست، یعنی حذف ابعاد سیاسی آن (با هدف تبدیل آن به منطق پلیس)، فرا -سیاست (در قالب پذیرش کامل کشمکش سیاسی، اما به سان نوعی تئاتر سایه بازی که در آن فرایندهایی اجرا می شوند که در حقیقت روی صحنه دیگری به وقوع می پیوندند)؛ابر سیاست ultra- politics (زیرکانه ترین و ریشه ای ترین شکل انگار منطق سیاست راستین، یعنی کوشش درراه حذف کامل ابعاد سیاست،کشمکش از طریق به افراط کشاندن آن با توسل به شیوه های نظامی مستقیم ونظامی کردن عرصه سیاست)؛
- شنا سه های دوران اتحاد شوروی بعد ازافشاگری های خروشچف علیه استالین و استالینیسم، همچون:
نوعی فروپاشی ایدئولوژیک - اخلاقی
عریان شدن چهره مکتبی که مطلقا تابع هدف توجیه و تحلیل حکومت شوروی و یک یک اقداماتش بود؛ چهره قدرت مطلقی که درهرلحظه می توانست اعلام کند، چه چیزی مارکسیسم است وجه چیزنیست (درهر لحظه «مارکسیسم » معنایی جزافاضات رسمی همین قدرت مطلق یعنی شخص استالین نداشت (حقنه کردن به دلیل واحد)؛
از آنجا که کیش شخصیت استالین وقدرت شک ناپذیر او سال ها شالوده ایدئولوژی کمونیسم درسرتاسر جهان بود،ممکن بود این تغییرنگاه(توسط خروشچف)به گیجی ونااطمینانی درمیان اعضای حزب کمونیست بینجامد وبه اختلافات ونقدهای هر روز تندتری از جنبه های مختلف نظام سوسیالیستی ره بسپرد (تا زمانی که گزارش ها واخبارمخالف در مورد استبداد جوامع کمونیستی درنشریات وکتاب های به اصطلاح بورژوایی چاپ می شد، هیچ تأثیری درذهن کمونیست ها نداشت، ولی به محض اینکه همین مسائل را پیامبرکرملین (خروشچف) تأیید و تصدیق کرد، چون رعد وبرقی از خود تأثیربه جای گذاشت. آنچه تا دیروزدروغ های تبلیغاتی نفرت انگیزامپریالیستی خوانده می شد، ناگهان چون حقیقتی تکان دهنده تلقی گرد ید)؛
سقوط اخلاقی کمونیسم برای لحظاتی دست کم کل نظام های قدرت را تکان داد. رژیم استالینیستی نمی توانست بدون ملات ایدئولوژیک که حکومت حزب را توجیه می کرد به حیات خود ادامه دهد و دستگاه های خروجی در آن زمان، سخت نسبت به هرگونه حرکت ایدئولوژیک حساسیت نشان می دادند.
از آنجا که درسوسیالیسم لنینیستی - استالینیستی جهات کل نظام قدرت به ثبات دستگاه حاکم آ ن بسته است، لاجرم ابهام و گیجی و روحیه تضعیف شده بوروکراسی حزب کمونیست شوروی کلیت نظام را به خطر می انداخت. استالین زدایی درعمل چون ویروسی عمل کرد که از آن کمونیسم هرگز نجات پیدا نکرد؟ اگرچه می توانست دست کم ماتی با تغییراتی خود را با شرایط استالین زدا یی شده جامعه وفق دهد؟
نوعی فروپاشی هژمونیک
تمرکززدایی از قدرت و رویش و پیدایش قارچ گونه پادگفتمان ها و هویت های مقاومت؛
تشدید بحران مشروعیت، مقبولیت، اعتماد، کارآمدی، یگانگی و وحدت؛
تعمیق و گسترش شکاف میان دین و دین؛ خودی و خودی؛ روحانیت و روحانیت؛
تلون میان استبداد فردی /استبداد الیگارشی؛ سلطه بناپارتیستی / ننوبناپارتیستی؛ بحران زا /بحران زی؛
تبدیل همان سلاح مرهم آفرین/ مشروعیت و مقبولیت آفرین (زبان پراز شعارها واشارت انسان دوستانه ودموکراتیک)،به سلاح زخم آفرین(سلاحی دردست مخالغین برای به چالش کشیدن حکومت دینی واقعا موجود)،
*اتکای بیشتربراقلیت معتقد و مؤثر(خودی های باقیمانده)؛
* انحصاری ترواختصاصی ترشدن حوزه سیاسی (پالتی)؛
* مهندسی وبازنمایی نظامی شبه دموکراتیک بدون دموکرات؛
* تشدید هراس اخلاقی در عرصه سیاست و تخفیف و تقلیل آن در عرصه اجتماع؛
* تشدید سویه های پوپولیستی نظام و تقلیل سویه های نخبه گرایی؛
* تولد ورشد روشنفکران، دانشگاهیان، نخبگان واپوزیسیون ارگانیک؛
* تعمیق وگسترش استراتژی انفعال از درون به ویژه درمیان قشر خاکستری جامعه؛
* تغییر ژرف وگسترده درفروماسیون (آرایش وچینش) سیاسی جامعه؛
* تغییردرکارکردهای حفظ نظم، تداوم وبقای نظام (رژیم امنیتی)؛
* تعریف و تصویر جدید ازخودی ودگرها؛
* رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت، رادیکالیزه شدن بخشی ازحواریون نظام، تنگ تر شدن حریم خودی ها و نقش آفرینی بیشتراپوزیسیون برون نظام؛
* متشنج ترو خصمانه ترشدن محیط فراملی؛
۴- سطح تحلیل چهارم: تحلیل تدیبرهای ممکن ومطلوب؟
۵-سطح تحلیل پنجم: تدوین و تقریری گفتمانی هژمونیک برای دوران کنونی.
سطح تحلیل نخست
پدیده شگرفی که به نام «جنبش سبز» دراین ایام تجربه کر دیم، بیش از هرچیز، نتیجه وحاصل پدیده دیگری به نام «قیام شرایط » یا « شورش موقعیت» بود.
شورش موقعیت یا قیام شرایط یعنی (حالا وقتشه)؛
حالا وقت تبدیل جشن به جنبش است؛
حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم است؛
حالا وقت خیزش یک ملت فرا سوی ملاحظات و مقتضیات طبقاتی، فرهنگی، قومی، زبانی،نسلی، جنسی، شئونی، دینی، مرامی و سیاسی است؛
حالا وقت ایجاد زنجیره همگونی درمیان هویت های متمایز است؛
حالا وقت اتصال خطوط موازی به یکدیگر در تابلوی جنبش است؛
حالا وقت شورش دانش ها و گفتمان ها و هویت های تحت انتقاد و حذف و طرد شده است؛
حالا وقت جوشیدن قدرت و مقاومت ازریزبدنه های جامعه است؛
حالا وقت فریاد صدا های خاموش است؛
حالا وقت شورش تاریخ علیه خودش است؛
حالا وقت شورش وضع موجود علیه خودش است؛
حالا وقت شورش خودی ها علیه خودی هاست (پرندگان گردن چرخان)؛
حالا وقت شورش گفتن برگفته است؛
حالا وقت شورش امید برنا امیدی واراده برخمودگی وانغعال است؛
- این شورش زمانه، شورشی در خلق عالم ایرانی برپا می کند. شورشی رنگین کمانی که:
همرنگی از جنبش های هابی و لابی با خود دارد؛
همرنگی از جنبش های مدنی واجتماعی جدید؛
هم از جنس جنبش های سنتی و مدون است و هم پسامدرن؛
هم ازنوع جنبش های مبتنی برنافرمانی مدنی است وهم ازنوع جنبش های اکسپرسیونیستی؟
هم رنگی از جنبش های هویتی دارد و هم رنگی از جنبش های فراهویتی؛
هم از جنس جنبش های ریزومی است وهم از جنس جنبش های خود جوش پراکنده؛
این رفتار جمعی مردم ایران، از سوی دیگر، تابعی بود از:
- احساس بی قدرتی(احساس ناتوانی و عجزفرد درتأثیرگذاری برتصمیمات و سیاست ها و بر عرصه سیاسی. توضیح آنکه وقتی فرد دربرابر واقعیت های اجتماعی خود را فاقد هرگونه قدرت ارزیابی کند و واقعیت های اجتماعی را فراترازقدرت خود بداند، آنگاه دچار احساس بی قدرتی می شود)؛
- احساس مهجوری سیاسی (مهجوری سیاسی به طرد قواعد و اهداف سیاسی به علت غیرعادلانه و تحمیلی بودن قواعد بازی گفته می شود)؛
- احساس بی قاعدگی سیاسی (وقتی که فرد احساس کند و چنین استنباط کند که قواعد وقوانینی که باید مناسبات سیاسی را تعیین وهدایت کند ازمیان رفته است. به عبارتی ازمیان رفتن قاعده وقوانین در مناسبات سیاسی، همان بی قاعدگی سیاسی است)؛
- احساس یبگانگی سیاسی (یبگانگی سیاسی، ناتوانی دراثرگذاری بر ساخت اجتماعی - سیاسی وعجزدردخالت درفرایندهای تصمیم گیری و سیاستگذاری ها در عرصه سیاسی است)؛
- احساس بی معنایی سیاسی (نبود الگوی قابل درک و قابل تشخیص برای شخص و غیرقابل پیش بینی بودن نتایج انتخاب های سیاسی). وقتی فرد احساس کند الگوی قابل درکی برای وی در مناسبت سیاسی تعریف نشده است و یا نتایج کنش ها،رفتارها و تصمیمات سیاسی غیرقابل سنجش و پیش بینی است، آن گاه دچاراحساس بی معنایی سیاسی می شود)؛
- احساس بی اعتمادی سیاسی ونا رضامندی سیاسی.
افزون برموارد فوق، این رفتار همچنین ربطی وثیق و تنگانگ با: ( ۱ ) حضور یک نقطه گره سلبی (منفی)؛(۲) بداعت و طراوت فزاینده خود جنبش؛( ۳ ) شخصیت وگفتمان میرحسین (شخصیت وگفتمانی که در پروسه اتنخاباتی درحال شکل گرفتن بود)؛ و(۴) حمایت یکپارچه تمامی مردمان ونخبگانی که با انگیزه ها و انگیخته های مختلف، خواستار«تغییر» بودند، دارد.
سطح تحلیل دوم
اما دیری نپایید که جنبش لبخندها تبدیل به جنبش اشک ها شد؛ امید ها به ناامیدی گراییدند؛ رفتار های جمعی مدنی به خشونت گراییدند؛هویت های متمایز درکنار هم دربرابر هم قرارگرفتند؛ جنگ با شمشیر های برکشیده از نیام جای جنگ با کلام را گرفت.
آنچه به نام «ضدجنبش سرخ» یا بحران سرخی که این روزها تجربه می کنیم،حکایت از تحولات ژرف وگسترده ای است که دراین سالیان زیر پوست جامعه درحال شکل گرفتن بود و دارد، تحولی هم درمیان جامعه مردمان وهم در لایه جامعه نخبگان رسمی،ایجاد می کند. بی تردید براثراین تحولات زیرین،درآ ینده نزدیک شاهد بحران هایی درسطح زیرین جامعه خواهیم بود.
بحران هایی نظیر:
- بحران اعتماد؛
- بحران مشروعیت و مقبولیت؛
- بحران وحدت و یگانگی جامعه؛
دراین شرایط، پیش بینی می شود تدیبراستراتژیک گروه حاکم مبتنی خواهد بود بر:
۱- اتکای بیش تربراقلیت معتقد (خودی های باقیمانده )؛
۲- تلاش برای ممانعت ازشکل گیری ۲۲ خردادی دیگر؛
۳- گشایش نسبی درفضای اجتماعی- فرهنگی؛
۴- بستارمندی بیش تردرفضای سیاسی؛
۵- تلاش برای حفظ علقه وعلاقه دهک های پایین جامعه؛
۶- تلاش برای تشدید بیماری «انغعال از درون» ، به ویژه درمیان قشرخاکستری جامعه؛
۷- ایجاد یک جریان اپوزیسیونیستی (چپ) خودی؛
۸- گرایش فزاینده به یک تطام بناپارتیستی ونوبناپارتیستی؛
۹- گرایش فزاینده به یک نظام بحران زاد و بحران زی
سطح تحلیل سوم
اکنون، پرسش های سرنوشت ساز/ سوزی که با آن مواجهیم، عمدتا ناظر بر شناسه ها، مختصات و مقتضیات «مرحله کنشی » بعد از انتخابات هستند.
ما درکدامین مرحله کنش سیاسی - اجتماعی قرارداریم؟ اقتضای نظری وعملی این «مرحله » چیست؟ دراین شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می تواند اصلاح طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک ترگرداند؟ بی تردید، پاسخ به این پرسش ها، گام نخست برای ورود به بحث پیرامون تئوری وعمل، گغتمان و پادگغتمان، استراتژی و تاکتیکی، گسست و پیوست، بایا و نباید، و قدرت و مقاومت، درچارچوب جنبش اصلاحی در شرایط کنونی می باشد؟ وبی تردید، پس از تعیین و تعریف مرحله عمل سیاسی است که می توانیم در پرتو «تحلیلی مشخص از شرایط مشخص ذهنی وعینی، داخلی و خارجی » به پیرایش و آرایش خود همت گماریم وگامی به پیش درجهت تحقق اهداف و آرمان های اصلاحی خود برداریم.
مفهوم مرحله عمل سیاسی، یکی ازمفاهیم حاشیه نشین در متن گفتمانی جریان های سیاسی - مذهبی درسالیان اخیربوده است. به بیان دیگر، در طول این دوران، این جریان ها تصویرشفاف وعمیقی از مراحلی که یک جنبش سیاسی - اجتماعی باید از آن عبور کند تا به سر منزل مقصود برسد، نداشته اند. ازاین رو، درمعرض آفت «از مرحله پرتی » قرارگرفتند ودر«شرایط خاص» آن کردند که نمی باید می کردند و آن نکردند که می باید می کردند و نیزبه همین سبب بود که گاه در مسیر«سکتاریسم » قرارگرفتند وگاه دیگر، ره «ولونتاریسم » را پیمودند؛گاه مردم گرا شدند،گاه نخبه گرا؛ گاه خودی سازشدند وگاه دگر ساز.
بی تردید، فردای بعد از انتخابات فردایی بسیارمتفاوت ازفرداهای دیگر برای جامعه کشور ماست:
- فردایی که در آن باید انتظار تغییر ژرف وگسترده درفروماسیون (آرایش و چینش) سیاسی جامعه را داشت؛
- فردایی که در آن باید انتظار تغییردرکارکردهای حفظ نظم، تداوم و بقای نظام را داشت؛
- فردایی که درآن باید شاهد تعریف و تصویری جدید ازخودی ودگرها بود؛
- فردایی که درآن باید شاهد رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت بود؛
- فردایی که درآن باید شاهد انفعال وخمودگی آموخته شده افزون تربود؛
- فردایی که درآن باید شاهد تعمیق وگسترش شکاف میان حاکمیت ومردم، روحانیت وحاکمیت، روحانیت ومردم، روحانیت وروحانیت، «دین ودین»، از یک سو وشکاف های درون - حکومتی، از سوی دیگربود؛
- فردایی که درآن باید شاهد رادیکالیزه شدن بخشی ازحواریون نظام و تنگ ترشدن حریم خودی ها باشیم؛
- فردایی که در آن باید شاهد محیط فراملی متشنج ترو خصمانه تر باشیم.
سطح تحلیل چهارم
اکنون، یک باردیگربا این پرسش سرنوشت ساز/ سوزمواجهیم «چیست یاران طریقت بعد ازاین تدیبرما؟». دراین شرایط حساس و پیچیده تاریخی، شاید با این گفته مارتین وبولیوارموافق باشید که درهرشرایطی باید کاری را انجام داد که باید از جهت شأن انسانی خود به عنوان مردان و زنان آزاد انجام دهیم، نه انسان هایی که وارد عالم سیاست می شوند. اما پذیرش این اصل اصیل، به معنای فرا زمان وفرامکان و فرا شرایط فرض کردن این «کار»نیست.به بیان دیگر، شأن انسانی ما به ما حکم می کند که جزئی از راه حل مشکلات زمانه، مردمان وجامعه خود باشیم.
اما برکمتراهل تامل و تعمقی پوشیده است که شرایط کنونی، شرایط فقدان تصمیم و تدیبراست؛ زیرا:
- هم باید دغدغه صیانت «سیرت » نظام را داشت، هم باید دل مشغول صیانت «صورت » آن بود.
- هم باید ازانبوهی ازحاملان وعاملان این جنبش (آنانی که در تماس مسیر همراه و همگام ما نیستند) فاصله زدایی کرد و هم فاصله زایی (برای عقب نماندن از قافله)؛
- هم باید دغدغه موج (در اوج نگا ه داشتن موج) داشت و هم دغدغه و گرداب های حایلی که بسامد این موج و موج سواران است؛
- هم باید دل مشغول تاریخ حال بود وهم آ ینده؛
- هم باید کت پوزیسیونیستی پوشید و هم شلواراپوزیسیونیستی؛
- هم باید به تغییر اندیشید و هم به ثبات.
بنابراین، هر درمان و تدبیری همچون فارماکون افلاطون، هم می توانا حامل و عامل درد باشد و هم درمان، اکنون، یک بار دیگر با این پرسش مواجه می شویم که در این شرایط ناممکنی تصمیم و تدبیر، چه باید کرد وجه نباید کرد؟
اکنون، در یک حصر منطقی چهارراه پیداست:
۱- نخستین راه،راه به ننگ آغشته
الف- راه عافیت طلبی؛
ب - راه پوزش طلبی؛
ج - را ه قدرت طلبی؛
۲- دو دیگر، راه به نام آغشته:
الف- راه خدا پسند؛
ب - راه مردم پسند؛
ج - راه خدا و مردم پسند؛
۳- سه دیگر، راه نیمش ننگ، نیمش نام:
الف - راه پوزیسیونیستی - اپوزیسیونیستی؛
ب - را ه درون وبرون نظام؛
۴- چهاردیگر،راه بی برگشت، بی فرجام:
الف - راه عبور مردم از ما و عبور ما از مردم؛
ب - راه عبور مردم از دین و نظام و عبور ما از این و نظام؛
برای پاسخ به این پرسش، نخست چارچوپ زیررابرای مشخص کردن جغرافیا و حریم «تصمیم و تدبیر» خود پیشنهاد می کنیم:
۱- قانونی (مخالف قانون نبودن»؛
۲- مد نی بودن؛
۳- آوانگارد بودن (پیشتاز کنش ها و واکنش های نظری و علمی - سیاسی - اجتماعی)؛
۴- چندساحتی (اجتماعی،فرهنگی ،سیاسی،حقوقی،اقتصادی)بودن؛
۵- ملی(مستقل و بومی)بودن(با تاکید بر چارچوب های فراخ هویتی«دینی - ایرانی»؛
۶- تشکیلاتی(اما نه لزوما حزبی") بودن؛
۷- مردمی بودن
دراین چارچوپ، چه باید کرد وچه نباید کرد؟
۱ - نباید در صورت و سیرت یک اپوزیسیون رادیکال برون نظام فعالیت کرد / باید از تعریف و تصویر شدن به عنوان پوزیسیون نیز پرهیز کرد؟
۲ - نباید درچرخه گفتمان مسلط و درچرخه قدرت مسلط تعریف شد / باید درچرخه تصمیم ها و تدیبرها حضور داشت؟
۳ - نباید جنبش را در قالب تنگ و باریک حزبی محدود ومحصورکرد/ باید در چرخه تصمیم ها و تدیبرها حضور داشت؟
۴- نباید فعالیت های آتی جنبش را در یک ساخت خاص و واحد (مثلآ اجتماعی و یا فرهنگی و یا سیاسی)، محدود و محصور کرد/ تمام عرصه ها و ساخت های جامعه را جغرافیای فعالیت خود تعریف کرد؟
۵- نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدثولوژیک خاص و واحد، محدود و محصور کرد / باید به گفتمانی فراگیر با حفظ اصول و محکمات عقیدتی - هویتی اندیشید؟
۶- نباید فعالیت های آتی جنبش را درچارچوب تنگ و باریک تفسیرهای رسمی ازاین وقانون، محدود و محصور کرد / باید با بازگشت به دین و قانون، این تفسیرهای رسمی را به چالش کشید؟
۷- نباید فعالیت های آتی جنبش را درجغرافیای کنش ها و واکنش های موردی و روزمره و نقیضی و شخصی، محدود و محصور کرد/ باید با تعریف اهداف و آمال خود، کنش ها و واکنش های استراتژیک را دردستورکارخود قرارداد؛
۸ - نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی (ماکروفیزیک قدرت)، و یا سهیم شدن در قدرت، محدود و محصور کرد /اباید به تسخیرمیکروفیزیک قدرت و تسخیرریزبدنه های جامعه همت گماشت؛
۹- نباید از اندیشه رهبری جنبش خود را رهانید /باید به رهبری جمعی وبا برنامه آن اندیشید؛
۱۰- نباید به تاسیس تک رسانه ها برای انعکاس صدا و پیام خود امید بست /اباید به انبوهی از رسانه های حقیقی ومجازی درسپهرهای مختلف اندیشید؛
۱۱ - نباید ازگفتمان «تغییر»عدول کرد /باید از رهگذردرانداختن جنگ با کلام وجنگ قرائت ها ازاین وقانون وسازوکارهای مدنی بسترهای تغییر را فراهم آورد؛
۱۲- نباید از جمع وجمعیت کردن افراد وشخصیت های مؤثرسراسر کشور(اعم از روحانی وغیر روحانی) غافل شد /باید پیرامون دستورکارهای مختلف و گوناگون (متناسب با سلایق وعلایق و مشی و مشرب ها) بستر این جمع وجمعیت شدگی را فراهم آورد؛
۱۳ -نباید از امکانات ومقدورات انسانی وغیرانسانی خارج ازکشورغافل شد /باید درهر شرایط حفظ استقلال و عدم وابستگی جنبش و رهبران آن دغدغه اصلی باشد؛
۱۴- نباید ازاصلی وفرعی کردن چالش ها (یا آنچه در ادبیات چپ، به اصلی وفرعی کردن تضادها معروف است) غافل شد /باید درهر مواجهه و تقابل و تخالف خود، نقش و منفعت دگررادیکال را محاسبه کرد؛
۱۵- نباید نت استراتژی های تغییر، تلطیف، تحدید و تصحیح خود را در یک دستگاه نواخت /باید از تماس دستگاه ها ونیزازبداهه نوازی وبدیعه نوازی نهایت بهره را برد؛
۱۶- نباید با کارتی که دردست نیست بازی کرد / باید با کارت های اندک دردست، بهینه بازی کرد؛
۱۷- نباید از هدایت اعتراض های مختلف اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،قومی و... در یک مسیرو تجمیع قدرت ها واراده های متکثرغافل شد /باید ازآنارشی نظری وعلمی پرهیز کرد
۱- ایجاد یک ستاد مشترک رهبری، مرکب از نمایندگان خاتمی، موسوی، کروبی، هاشمی و ... (ترجیحا چهار نفرازهرطرف: یک نفراستراتژیست، یک نفر تئوریسین، یک نفراجرایی، یک نفر تبلیغاتی):
الف- کمیته تدبیر شرایط حال
۱ . مرکب از زیرمجموعه های حقوقی،تبلیغاتی و ضد تبلیغاتی،ارتباطات خصوصی و عمومی و...؛
۲- تدبیر آنچه به نام جنبش سبز جاری است و بازخوردهای مثبت و منفی آن
ب- کمیته تدبیر شرایط آینده
۱- مرکب از زیرمجموعه های تخصصی (همچون: کمیته تشکیلات و سازمان دهی؛ کمیته تدوین و استراتژی وگفتمان؛ کمیته تبلیغات و رسانه؛کمیته پشتیبانی و...)؛
۲- با وظیفه واقتدارعالی ترین ارگان تصمیم و تدبیرجنبش
۳- تاسیس رسانه های زنجیره ای (درفضای مجازی وحقیقی)؛
۴- ایجاد تشکیلات منظومه ای وخوشه ای متکثر؛
استراتژی های معین
تاکتیک ها
- ممانعت از گذر رقیب از شرایط گذاربحرانی و تثبیت خود؛
- جنگ مواضع بر سر هر موضوع
سطح تحلیل پنجم
اکنون، باید تکلیف خود را با گفتمانی که استعداد هژمونیک شدن در دوران بعد از انتخابات دهم را دارد، مشخص نماییم.دریک نگاه کلی،شاید بتوان گونه شناسی زیر را دراین عرصه پیشنهاد نمود:
۱ - گفتمان رویزیونیستی / ارتدکسی (نوعی سلفی گری مدرن):
الف - رجعت به ریشه ها و نص (و در انداختن نوعی جنگ مواضع ایدئولوژیک)؛
ب -ارائه قرائتی دموکراتیک از متون اولیه؛
۲- گفتمان رویزیونیستی /غیرارتدکسی:
الف - رجعت به عقل و علم ومنابع برون گفتمانی؛
ب - آمیزش و اختلاط ودر آمیختن گفتمان خودی با سایرگفتمان ها؛
۳ - گفتمان بی قراری (دیسلوکتیو)
الف - ترک حریم گفتمانی گذشته؛
ب - ایجاد مجمع الجزایرگفتمانی؛
۴- گغتمان واساختی (دیکانستراکتیو)
الف - فروپاشی شالوده های قرائت مسلط و رسمی؛
ب - یی ریزی شالوده های قرائتی متفاوت؛
۵- گفتمان تلفیقی / ترکیبی (اختلاطی از گفتمان های فوق)
بی تردید،هر یک ازصورگفتمانی فوق، نیازمند صورت بدنی و مفصل بندی دقیق وعمیق هستند.
اهداف
۱- تصحیح و تغییر رفتار
۲- بازگشت به امام (ره) وانقلاب
۳- نظام دینی مردمسالارو دموکراتیک
تصویری از دوران کنونی و وضعیت خود و رقیب
«دشمنت را بشناس و همچنین خود را؛ خواهی دید که درهزاران نبرد هم شکست نخواهی خورد» (تزوسان)
اکنون، پرسش های سرنوشت ساز /سوزی که با آ ن مواجهیم، عمدتا ناظر بر شناسه ها، مختصات و مقتضیات «مرحله کنشی » بعد از انتخابات هستند: ما درکدامین مرحله کنش سیاسی -اجتماعی قرارداریم؟ اقتضای نظری وعملی این«مرحله » چیست؟ در این شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می تواند اصلاح طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک ترگرداند؟
بی تردید، دوران بعد از انتخابات مرحله کنشی بسیار متفاوتی از مراحل کنشی دیگر برای جریان اصلاح طلبی است. شناسه های اصلی این دوران عبارتند از:
- گذشت از دوران سیاسی به دوران امنیتی
- به حداقل رسیدن امکان فعالیت سیاسی پارلمانتاریستی و تشکیلانی آشکار با انسداد فضای پالیتی؛
- امنیتی سازی فزاینده امورغیرامنیتی؛
- نشاندن تئوری توهم توطئه درهرنگاه وبیان؛
- تنگ ترشدن حریم خودی ها و گسترده ترشدن حوزه غیرخودی ها؛
- حاکم شدن ترکیبی گنگ وگیج از کهن سیاست srchi- politics (کوشش های هوا داران «زندگی جماعتی »درباره تعریف نوعی فضای اجتماعی همگون با ساختاری اندام وار، نوعی فضای بسته سنتی که هیچ قسم خلأ یا فضای تهی به جای نمی گذارد که در آن رخداد سیاسی سرنوشت سازی امکان وقوع یابد)، پیرا- سیاست para- politics نام می گیرد که کوششی است برای سیاست زدایی از سیاست، یعنی حذف ابعاد سیاسی آن (با هدف تبدیل آن به منطق پلیس)، فرا -سیاست (در قالب پذیرش کامل کشمکش سیاسی، اما به سان نوعی تئاتر سایه بازی که در آن فرایندهایی اجرا می شوند که در حقیقت روی صحنه دیگری به وقوع می پیوندند)؛ابر سیاست ultra- politics (زیرکانه ترین و ریشه ای ترین شکل انگار منطق سیاست راستین، یعنی کوشش درراه حذف کامل ابعاد سیاست،کشمکش از طریق به افراط کشاندن آن با توسل به شیوه های نظامی مستقیم ونظامی کردن عرصه سیاست)؛
- شنا سه های دوران اتحاد شوروی بعد ازافشاگری های خروشچف علیه استالین و استالینیسم، همچون:
نوعی فروپاشی ایدئولوژیک - اخلاقی
عریان شدن چهره مکتبی که مطلقا تابع هدف توجیه و تحلیل حکومت شوروی و یک یک اقداماتش بود؛ چهره قدرت مطلقی که درهرلحظه می توانست اعلام کند، چه چیزی مارکسیسم است وجه چیزنیست (درهر لحظه «مارکسیسم » معنایی جزافاضات رسمی همین قدرت مطلق یعنی شخص استالین نداشت (حقنه کردن به دلیل واحد)؛
از آنجا که کیش شخصیت استالین وقدرت شک ناپذیر او سال ها شالوده ایدئولوژی کمونیسم درسرتاسر جهان بود،ممکن بود این تغییرنگاه(توسط خروشچف)به گیجی ونااطمینانی درمیان اعضای حزب کمونیست بینجامد وبه اختلافات ونقدهای هر روز تندتری از جنبه های مختلف نظام سوسیالیستی ره بسپرد (تا زمانی که گزارش ها واخبارمخالف در مورد استبداد جوامع کمونیستی درنشریات وکتاب های به اصطلاح بورژوایی چاپ می شد، هیچ تأثیری درذهن کمونیست ها نداشت، ولی به محض اینکه همین مسائل را پیامبرکرملین (خروشچف) تأیید و تصدیق کرد، چون رعد وبرقی از خود تأثیربه جای گذاشت. آنچه تا دیروزدروغ های تبلیغاتی نفرت انگیزامپریالیستی خوانده می شد، ناگهان چون حقیقتی تکان دهنده تلقی گرد ید)؛
سقوط اخلاقی کمونیسم برای لحظاتی دست کم کل نظام های قدرت را تکان داد. رژیم استالینیستی نمی توانست بدون ملات ایدئولوژیک که حکومت حزب را توجیه می کرد به حیات خود ادامه دهد و دستگاه های خروجی در آن زمان، سخت نسبت به هرگونه حرکت ایدئولوژیک حساسیت نشان می دادند.
از آنجا که درسوسیالیسم لنینیستی - استالینیستی جهات کل نظام قدرت به ثبات دستگاه حاکم آ ن بسته است، لاجرم ابهام و گیجی و روحیه تضعیف شده بوروکراسی حزب کمونیست شوروی کلیت نظام را به خطر می انداخت. استالین زدایی درعمل چون ویروسی عمل کرد که از آن کمونیسم هرگز نجات پیدا نکرد؟ اگرچه می توانست دست کم ماتی با تغییراتی خود را با شرایط استالین زدا یی شده جامعه وفق دهد؟
نوعی فروپاشی هژمونیک
تمرکززدایی از قدرت و رویش و پیدایش قارچ گونه پادگفتمان ها و هویت های مقاومت؛
تشدید بحران مشروعیت، مقبولیت، اعتماد، کارآمدی، یگانگی و وحدت؛
تعمیق و گسترش شکاف میان دین و دین؛ خودی و خودی؛ روحانیت و روحانیت؛
تلون میان استبداد فردی /استبداد الیگارشی؛ سلطه بناپارتیستی / ننوبناپارتیستی؛ بحران زا /بحران زی؛
تبدیل همان سلاح مرهم آفرین/ مشروعیت و مقبولیت آفرین (زبان پراز شعارها واشارت انسان دوستانه ودموکراتیک)،به سلاح زخم آفرین(سلاحی دردست مخالغین برای به چالش کشیدن حکومت دینی واقعا موجود)،
*اتکای بیشتربراقلیت معتقد و مؤثر(خودی های باقیمانده)؛
* انحصاری ترواختصاصی ترشدن حوزه سیاسی (پالتی)؛
* مهندسی وبازنمایی نظامی شبه دموکراتیک بدون دموکرات؛
* تشدید هراس اخلاقی در عرصه سیاست و تخفیف و تقلیل آن در عرصه اجتماع؛
* تشدید سویه های پوپولیستی نظام و تقلیل سویه های نخبه گرایی؛
* تولد ورشد روشنفکران، دانشگاهیان، نخبگان واپوزیسیون ارگانیک؛
* تعمیق وگسترش استراتژی انفعال از درون به ویژه درمیان قشر خاکستری جامعه؛
* تغییر ژرف وگسترده درفروماسیون (آرایش وچینش) سیاسی جامعه؛
* تغییردرکارکردهای حفظ نظم، تداوم وبقای نظام (رژیم امنیتی)؛
* تعریف و تصویر جدید ازخودی ودگرها؛
* رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت، رادیکالیزه شدن بخشی ازحواریون نظام، تنگ تر شدن حریم خودی ها و نقش آفرینی بیشتراپوزیسیون برون نظام؛
* متشنج ترو خصمانه ترشدن محیط فراملی؛