برچسب ها - شهید محمد حسین محمد خانی
مادربزرگم داشت از سماور چای می ریخت که گفتم «عه! گوشیمو تو ماشین جا گذاشتم» به این بهانه رفتم و کیک را آوردم. یکدفعه جلویش سبز شدم «همسرم روزت مبارک!» محسن را می گویی؛ نزدیک بود سنگکوب کند.
کد خبر: ۴۱۰۸۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۱