برچسب ها - استاد محبت
روز آمدن آقا برخی از خیابانهای شهر را برای حفظ امنیت بسته بودند. دنبالم فرستادند که خدمتشان برسم. به شوق دیدارشان مسیر زیادی را پیاده رفتم و البته دیر رسیدم. مرا که دیدند، گفتند: «دیگر دیر شده است. حرفهایت را بنویس و برایم بفرست.» نوشتم و فرستادم.
کد خبر: ۶۴۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۲/۳۰