پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۶

روایتی از اولین سخنرانی بازرگان

آقای مهندس بازرگان پشت میکروفون قرار گرفتند و سخنرانی کردند و ضمنا به این نکته اشاره کردند که انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار می خواهند. امام بولدوزر می‌خواهد، ولی من پیکان هستم. من حرکت می کنم، اما پیکان‌وار حرکت می کنم. یعنی از همانجا خواستند که به مردم و به امام بگویند که من یک چنین دولتی هستم، دولت انقلابی که به آن معنا مثل بولدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم، نیستم.
کد خبر : ۹۶۳۶۹
 
روایت مهدوی‌کنی از اولین سخنرانی بازرگان
آقای مهندس بازرگان پشت میکروفون قرار گرفتند و سخنرانی کردند و ضمنا به این نکته اشاره کردند که انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار می خواهند. امام بولدوزر می‌خواهد، ولی من پیکان هستم. من حرکت می کنم، اما پیکان‌وار حرکت می کنم. یعنی از همانجا خواستند که به مردم و به امام بگویند که من یک چنین دولتی هستم، دولت انقلابی که به آن معنا مثل بولدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم، نیستم.
نامه: مهندس بازرگان می‌گفت من پیکان هستم و انقلاب بولدوزر می‌خواهد.
 
حضرت آیت‌الله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس دانشگاه امام صادق(رع) که خود عهده‌دار پست نخست‌وزیری بعد از شهادت شهید باهنر بوده است در خاطرات خود به اولین سخنرانی مهندس بازرگان بعد از دریافت حکم نخست وزیری دولت موقت اشاره می‌کند و می‌گوید: «هنگامی که مهندس بازرگان به حکومت انتخاب شدند، بنا شد که در دانشگاه تهران برای مردم سخنرانی کنند. من حضور داشتم و دانشگاه پر از جمعیت بود، آقای مطهری و حجت الاسلام باهنر هم بودند.
 
آقای مهندس بازرگان پشت میکروفون قرار گرفتند و سخنرانی کردند و ضمنا به این نکته اشاره کردند که انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار می خواهند. امام بولدوزر می‌خواهد، ولی من پیکان هستم. من حرکت می کنم، اما پیکان‌وار حرکت می کنم. یعنی از همانجا خواستند که به مردم و به امام بگویند که من یک چنین دولتی هستم، دولت انقلابی که به آن معنا مثل بولدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم، نیستم.
 
بعد هم به بختیار خطاب کردند که ای بختیار لر، بیا بشو مانند حر و دولت را رها کن. آقای بازرگان با یک چنین روحیه‌ای آمدند و از اول نمی‌خواستند بپذیرند، برای اینکه احساس می‌کردند نمی‌توانند با امام و روحیه امام(ره) که انقلابی و قاطع و با صلابت بود کنار بیایند که آخرش هم همینطور شد.»

منبع: نامه