"صراط" - هفتهنامه پنجره در شماره 155 خود پروندهای را پیرامون سومین جشنواره عمار تدارک دیده است. آنچه در زیر می خوانید، یادداشتی از «نعمت الله سعیدی» است.
اما بشار اسد که سایه خبیث «شارون» را پشت سرش احساس کرده و میداند قصدش چیست، پیشدستی کرده و برای طفره رفتن از نقشه او، به طرف شیخ دبی و تنی چند از شیوخ دیگر میرود. شارون تیرش به سنگ میخورد. این صحنه را دوربینها ضبط کردهاند و در بسیاری از کشورها دارند بهصورت زنده پخش میکنند. بیمحلی بشار اسد میتواند آبروی اسراییل را به خطر بیندازد. اما چند ثانیه بعد اتفاق دیگری میافتد. شیوخ عرب یکی یکی از اطراف بشار اسد پراکنده شده و بهسمت ارباب «شارون» میروند! شیخ دبی حتی حاضر نمیشود با اسد همکلام شود و… . بشار اسد در جمع سران سیاسی داخل سالن تنها میماند! هیچکس حاضر نیست بشار اسد را به همصحبتی قبول کند.
اما اطراف شارون پر است از رجالههایی که با لبخندهای خاضعانهشان برای اثبات مراتب خوشخدمتی از یکدیگر سبقت میگیرند.
اینها بخش کوتاهی بود از مستند «بشار اسد تنها میماند» که در جشنواره عمار شرکت کرد، اما نه جایزهای آورد و نه تقدیر خاصی شد. اما همین چند ثانیه از فیلم اگر به اندازه ضریب داده میشد و به موقع از رسانههای جهان مخصوصا رسانههای کشورهای اسلامی پخش میگردید و به قدر کفایت تکرار میشد، میتوانست بر سرنوشت فعلی سوریه تأثیرات عجیب و غریبی بگذارد؛ میتوانست از ویرانیها، بیخانمانیها و کشته شدن هزاران کودک بیگناه و زن و مرد جلوگیری کند یا حداقل رقمهایشان را کاهش بدهد؛ میتوانست بسیاری از مخالفان نظام کنونی سوریه را رسوا کند یا دست کم میتوانست در همین کشور خودمان خیلی از بحث و جدلها و شک و شبههها را برطرف کند. سرسپردگی به صهیونیسم و خیانت به آرمان قدس به کنار؛ همین چند ثانیه از فیلم به وضوح نشان میداد که سران ارتجاع عرب حتی عادیترین آداب معاشرت را نیز رعایت نخواهند کرد، اگر ارباب شارون یک ذره اخم کند! چون بشار اسد دشمن عَجَمان نیست…
بروم سراغ اصل مطلب. شیعه هر وقت قیام و جهاد کرد پیروز شد؛ مگر اینکه در جنگ رسانهای و فرهنگی شکست خورده باشد. از ماجرای سقیفه و انکار غدیرخم بگیر تا قرآن به نیزه کردن عمروعاص در صفین تا هراس شیعیان کوفه از شایعه واهی لشکر شام و عهدشکنی و فاجعه کربلا و… تا فتنه انتخابات دهم.
امام راحل در جمع مردم انقلابی حاضر در بهشتزهرا فرمود: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم.» اما جشنواره فیلم فجر قدم به قدم تضاد و ارتباط سینما و فحشا را فراموش کرد. سینما در غرب مهمترین ابزار اشاعه فحشا و ابتذال است؛ غارت کشورهای ضعیف، تولید بیشتر، مصرف بیشتر و خلاصه رسیدن به آرمانی تحت عنوان «رفاه شهروندی» (منظورم فروشگاه رفاه و شهروند نیست!). اما کمی بعد بشر معاصر متوجه شد که مهمترین عامل تهدید «رفاه»، همان اصلیترین محصول «رفاه» است؛ یعنی بهوجود آمدن اوقات فراغت و مصیبت جدیدی تحت عنوان مشکل پر کردن این اوقات (یک دور باطل عجیب و غریب! ) حالا باید فکری به حال این اوقات مثلا فراغت کرد و «سینما» یکی از راهحلهای جدی برخورد با این مشکل بود. اگر سینما نبود، این پوچی اوقات فراغت را فقط مرگ و خودکشی پر میکرد و به دور باطل تولید و مصرف پایان میداد.
بنابراین ابتدا باید هنر – و به تبع آن سینما – از هرگونه تعهد خالی میشد و متعهد به بیتعهدی؛ (که آماده شود برای ابزار فساد شدن و اشاعه فحشا) سپس جایگزینی میشد برای تخدیر و غفلتزدگی. این شد که مثلا مردم آمریکا بهعنوان شهروندان درجه یک آرمان شهر دنیای جدید شناخته شدند؛ مردمی که روزانه بیش از هشت ساعت پای تلویزیون مینشینند و فیلم میبینند.
انقلاب اسلامی از همان ابتدا بهگونهای خاص با سینما ارتباط یافت. مثلا ماجرای سینما رکس آبادان شد یکی از نقاط عطف قیام مردم یا آتش زدن سر درِ سینماها یکی از اهداف مرسوم گروههای معترض انقلابی هنگام تظاهرات مردمی بود. نگارنده معتقد است که این سینمای فاسد و مبتذل رژیم قبلی بود که بسیاری از احساسات دینی، ارزشی و انقلابی توده مسلمان مردم ایران را تحریک کرد و به آتش انقلاب دامن زد. خلاصه اگر حضرت امام تأکید نمیکرد «ما با فحشا مخالفیم نه سینما»، بسیاری از مردم لزوما تفاوت و تمایز خاصی بین این دو – سینما و فحشا – نمیدیدند. اما این تذکر هوشمندانه پیر انقلاب از همان ابتدا ثابت میکرد که هنر و زیبایی فینفسه مطلوب ذاتی بهشمار میآیند؛ چراکه خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. مگر نه اینکه پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای مکارم اخلاق مبعوث شده بود و اخلاق چیزی نیست غیر از هنر معاشرت و زیبایی در رفتار و کردار و پندار؟! دینی که معجزه جاوید آن یک کتاب است و کتابی که پر است از تمثیل و قصه، چگونه میتواند دین گفتوگو و زیبایی نباشد؟
جشنواره فیلم فجر با همین مقدمات تأسیس شد و خیلی طول نکشید که تبدیل به یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی – هنری انقلاب اسلامی شد. اینجا را داشته باشید که به قول سینماییها، کات بزنیم به اوضاع فعلی.
از ریشهیابیهای فلسفی و اجتماعی و غیره صرفنظر کرده و فقط به ذکر یک مثال بسنده میکنیم. کافیست نگاهی بیندازیم به سینمای برج میلاد؛ یعنی کانون جشنواره فیلم فجر و جایی که اصحاب قلم و رسانه برای دیدن و پوشش خبری فیلمها جمع میشوند. گاهی که تصاویری از افتتاحیه و اختتامیه و برگزاری این جشنواره از تلویزیون پخش میشود، دقت کنید! آرایشهای غلیظ، موهای برون ریخته و نیمه – بلکه چهار پنجم- آویخته بر شانهها، آخرین مد لباسهای تبلیغ شده از ماهواره، غش-غش خندیدن و… یکباره بفرمایید «مزون جشنواره فجر» و راحت! (یا جشنواره فشن فجر) چرا؟ چون خیلی از فیلمها اگر توسط چنین آدمهایی ساخته نشده باشد، برای این آدمها ساخته شده است. شما اگر فیلم ارزشی و انقلابی بسازی و در جشنواره فجر شرکت کنی، بین چنین مخاطبانی و چنین شکل و قیافههایی احساس غربت، امل بودن، سلفیگری، گروه فشار بودن، شوت بودن و خلاصه احساس شرمندگی میکنی. (ماجرای اکران پایاننامه یادتان هست؟) دمِ در نگران هستی که با تروریستهای انتحاری طالبان اشتباه نگیرند. منظورم اتمسفر روانی برگزاری جشنواره فجر است. این حرفها فقط اعتراض به ظواهر نیست؛ بلکه اتفاقا برعکس. دقیقا این باطن جشنواره است که بهتدریج و در طول سالها اینگونه زده است بالا. اینکه آثار جشنواره مختص شده است به چهرههای متعلق به میدان ونک به بالای تهران، سیاهنماییهای اجتماعی و سیاسی، حرکات اروتیک، سکس زیرپوستی، کلیشههای مثلث عشقی و خیانت و… توهین علنی و مستقیم و کاملا شعاری است به ماهیت انقلاب و ارزشهای دینی و فجر و هست و نیست این مردم؛ از ایمان و اعتقاداتشان گرفته تا واضحترین مؤلفههای منافع ملیشان؛ و البته اینها حرفهایی است که بارها و سالهاست میگوییم و میگویند. آن هم نه اینکه خیال کنید کسی با این فیلمها آزادانه به بیان افکار و عقاید خود میپردازد؛ نه! اینها ابزار عقدهگشایی و فحش و شعار است.
به ندرت خبری از تحلیل فکری و این حرفها در اینگونه فیلمها دیده میشود که اگر اتفاقا بیان افکار بود – نه بروز امیال و اغراض – میتوانست حداقل به رونق بحث و نظریهپردازی و خردورزی جمعی کمک کند. اما نکته اینجاست که آیا هدف از برگزاری جشنواره عمار هم این است که به سبک سایر جشنوارهها یک روز در یکی از سالنهای بزرگ تهران مراسم باشکوهی برگزار شده و به برندگان جایزه بدهند یا اینکه بچه مذهبیها پیشقدم شوند و در شهرستانها اکران مردمی راه بیندازند یا کمی در طراحی موضوعات مسابقه دقت شود که مثلا جنگ نرم و بیداری اسلامی هم لیاقت محوریت برای فیلمسازی و ارائه آثار را داشته باشد. «از بیست به دویست و سپس به هفتصد فیلم» آن هم فقط بهخاطر یک فراخوان! یعنی فیلمسازهایی که قبلا خودشان برای این محورها و موضوعات فیلم ساختهاند و جایی نبوده است که عرضه شود.
گفتمان انقلاب اسلامی به اندازه خود هنرمند و فیلمساز هم دارد. اگر جشنواره فیلم فجر عنوان «فجر» را یدک نمیکشید، میشد اسم جشنواره فیلم عمار را جشنواره فجر گذاشت. اجازه بدهید ادامه این مطلب را موکول کنیم به ذکر و نقد و بررسی چند نمونه از آثار ارسال شده به جشنواره عمار! آن وقت از نوع نگاه بگیر تا کثرت سوژهها، ادبیات انتقادی و… به بهانه این آثار قابل طرح و تجزیه و تحلیل است. آیا لزوما توجه به محتوا با ارائه فرم جذاب و فنون هنری و ساختاری در سینما در تضاد است؟ یا برعکس
***
در یک اجلاس جهانی «بشار اسد» را میبینیم که با یکی از شیوخ مرتجع عرب در حال گفتوگو است. اطراف او پر است از شیخ و رییسجمهوری و پادشاه و غیره که در سالنی ایستادهاند و گپ میزنند. «شارون» اسراییلی پشت سر بشار اسد ایستاده و دارد با رییسجمهوری ترکیه خوش و بش میکند. ناگهان رو به طرفی که اسد ایستاده است، راه میافتد و به بهانه احوالپرسی کردن از «مبارک» (فرعون مخلوع مصر) میخواهد اسد را غافلگیر کرده و جلوی دوربینهای تلویزیونی و خبرنگاران با او دست بدهد و… بله! یعنی آهای افکار عمومی جهان! ببینید که بشار اسد هم دستش توی دست ماست…اما بشار اسد که سایه خبیث «شارون» را پشت سرش احساس کرده و میداند قصدش چیست، پیشدستی کرده و برای طفره رفتن از نقشه او، به طرف شیخ دبی و تنی چند از شیوخ دیگر میرود. شارون تیرش به سنگ میخورد. این صحنه را دوربینها ضبط کردهاند و در بسیاری از کشورها دارند بهصورت زنده پخش میکنند. بیمحلی بشار اسد میتواند آبروی اسراییل را به خطر بیندازد. اما چند ثانیه بعد اتفاق دیگری میافتد. شیوخ عرب یکی یکی از اطراف بشار اسد پراکنده شده و بهسمت ارباب «شارون» میروند! شیخ دبی حتی حاضر نمیشود با اسد همکلام شود و… . بشار اسد در جمع سران سیاسی داخل سالن تنها میماند! هیچکس حاضر نیست بشار اسد را به همصحبتی قبول کند.
اما اطراف شارون پر است از رجالههایی که با لبخندهای خاضعانهشان برای اثبات مراتب خوشخدمتی از یکدیگر سبقت میگیرند.
اینها بخش کوتاهی بود از مستند «بشار اسد تنها میماند» که در جشنواره عمار شرکت کرد، اما نه جایزهای آورد و نه تقدیر خاصی شد. اما همین چند ثانیه از فیلم اگر به اندازه ضریب داده میشد و به موقع از رسانههای جهان مخصوصا رسانههای کشورهای اسلامی پخش میگردید و به قدر کفایت تکرار میشد، میتوانست بر سرنوشت فعلی سوریه تأثیرات عجیب و غریبی بگذارد؛ میتوانست از ویرانیها، بیخانمانیها و کشته شدن هزاران کودک بیگناه و زن و مرد جلوگیری کند یا حداقل رقمهایشان را کاهش بدهد؛ میتوانست بسیاری از مخالفان نظام کنونی سوریه را رسوا کند یا دست کم میتوانست در همین کشور خودمان خیلی از بحث و جدلها و شک و شبههها را برطرف کند. سرسپردگی به صهیونیسم و خیانت به آرمان قدس به کنار؛ همین چند ثانیه از فیلم به وضوح نشان میداد که سران ارتجاع عرب حتی عادیترین آداب معاشرت را نیز رعایت نخواهند کرد، اگر ارباب شارون یک ذره اخم کند! چون بشار اسد دشمن عَجَمان نیست…
بروم سراغ اصل مطلب. شیعه هر وقت قیام و جهاد کرد پیروز شد؛ مگر اینکه در جنگ رسانهای و فرهنگی شکست خورده باشد. از ماجرای سقیفه و انکار غدیرخم بگیر تا قرآن به نیزه کردن عمروعاص در صفین تا هراس شیعیان کوفه از شایعه واهی لشکر شام و عهدشکنی و فاجعه کربلا و… تا فتنه انتخابات دهم.
امام راحل در جمع مردم انقلابی حاضر در بهشتزهرا فرمود: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم.» اما جشنواره فیلم فجر قدم به قدم تضاد و ارتباط سینما و فحشا را فراموش کرد. سینما در غرب مهمترین ابزار اشاعه فحشا و ابتذال است؛ غارت کشورهای ضعیف، تولید بیشتر، مصرف بیشتر و خلاصه رسیدن به آرمانی تحت عنوان «رفاه شهروندی» (منظورم فروشگاه رفاه و شهروند نیست!). اما کمی بعد بشر معاصر متوجه شد که مهمترین عامل تهدید «رفاه»، همان اصلیترین محصول «رفاه» است؛ یعنی بهوجود آمدن اوقات فراغت و مصیبت جدیدی تحت عنوان مشکل پر کردن این اوقات (یک دور باطل عجیب و غریب! ) حالا باید فکری به حال این اوقات مثلا فراغت کرد و «سینما» یکی از راهحلهای جدی برخورد با این مشکل بود. اگر سینما نبود، این پوچی اوقات فراغت را فقط مرگ و خودکشی پر میکرد و به دور باطل تولید و مصرف پایان میداد.
بنابراین ابتدا باید هنر – و به تبع آن سینما – از هرگونه تعهد خالی میشد و متعهد به بیتعهدی؛ (که آماده شود برای ابزار فساد شدن و اشاعه فحشا) سپس جایگزینی میشد برای تخدیر و غفلتزدگی. این شد که مثلا مردم آمریکا بهعنوان شهروندان درجه یک آرمان شهر دنیای جدید شناخته شدند؛ مردمی که روزانه بیش از هشت ساعت پای تلویزیون مینشینند و فیلم میبینند.
انقلاب اسلامی از همان ابتدا بهگونهای خاص با سینما ارتباط یافت. مثلا ماجرای سینما رکس آبادان شد یکی از نقاط عطف قیام مردم یا آتش زدن سر درِ سینماها یکی از اهداف مرسوم گروههای معترض انقلابی هنگام تظاهرات مردمی بود. نگارنده معتقد است که این سینمای فاسد و مبتذل رژیم قبلی بود که بسیاری از احساسات دینی، ارزشی و انقلابی توده مسلمان مردم ایران را تحریک کرد و به آتش انقلاب دامن زد. خلاصه اگر حضرت امام تأکید نمیکرد «ما با فحشا مخالفیم نه سینما»، بسیاری از مردم لزوما تفاوت و تمایز خاصی بین این دو – سینما و فحشا – نمیدیدند. اما این تذکر هوشمندانه پیر انقلاب از همان ابتدا ثابت میکرد که هنر و زیبایی فینفسه مطلوب ذاتی بهشمار میآیند؛ چراکه خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. مگر نه اینکه پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای مکارم اخلاق مبعوث شده بود و اخلاق چیزی نیست غیر از هنر معاشرت و زیبایی در رفتار و کردار و پندار؟! دینی که معجزه جاوید آن یک کتاب است و کتابی که پر است از تمثیل و قصه، چگونه میتواند دین گفتوگو و زیبایی نباشد؟
جشنواره فیلم فجر با همین مقدمات تأسیس شد و خیلی طول نکشید که تبدیل به یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی – هنری انقلاب اسلامی شد. اینجا را داشته باشید که به قول سینماییها، کات بزنیم به اوضاع فعلی.
از ریشهیابیهای فلسفی و اجتماعی و غیره صرفنظر کرده و فقط به ذکر یک مثال بسنده میکنیم. کافیست نگاهی بیندازیم به سینمای برج میلاد؛ یعنی کانون جشنواره فیلم فجر و جایی که اصحاب قلم و رسانه برای دیدن و پوشش خبری فیلمها جمع میشوند. گاهی که تصاویری از افتتاحیه و اختتامیه و برگزاری این جشنواره از تلویزیون پخش میشود، دقت کنید! آرایشهای غلیظ، موهای برون ریخته و نیمه – بلکه چهار پنجم- آویخته بر شانهها، آخرین مد لباسهای تبلیغ شده از ماهواره، غش-غش خندیدن و… یکباره بفرمایید «مزون جشنواره فجر» و راحت! (یا جشنواره فشن فجر) چرا؟ چون خیلی از فیلمها اگر توسط چنین آدمهایی ساخته نشده باشد، برای این آدمها ساخته شده است. شما اگر فیلم ارزشی و انقلابی بسازی و در جشنواره فجر شرکت کنی، بین چنین مخاطبانی و چنین شکل و قیافههایی احساس غربت، امل بودن، سلفیگری، گروه فشار بودن، شوت بودن و خلاصه احساس شرمندگی میکنی. (ماجرای اکران پایاننامه یادتان هست؟) دمِ در نگران هستی که با تروریستهای انتحاری طالبان اشتباه نگیرند. منظورم اتمسفر روانی برگزاری جشنواره فجر است. این حرفها فقط اعتراض به ظواهر نیست؛ بلکه اتفاقا برعکس. دقیقا این باطن جشنواره است که بهتدریج و در طول سالها اینگونه زده است بالا. اینکه آثار جشنواره مختص شده است به چهرههای متعلق به میدان ونک به بالای تهران، سیاهنماییهای اجتماعی و سیاسی، حرکات اروتیک، سکس زیرپوستی، کلیشههای مثلث عشقی و خیانت و… توهین علنی و مستقیم و کاملا شعاری است به ماهیت انقلاب و ارزشهای دینی و فجر و هست و نیست این مردم؛ از ایمان و اعتقاداتشان گرفته تا واضحترین مؤلفههای منافع ملیشان؛ و البته اینها حرفهایی است که بارها و سالهاست میگوییم و میگویند. آن هم نه اینکه خیال کنید کسی با این فیلمها آزادانه به بیان افکار و عقاید خود میپردازد؛ نه! اینها ابزار عقدهگشایی و فحش و شعار است.
به ندرت خبری از تحلیل فکری و این حرفها در اینگونه فیلمها دیده میشود که اگر اتفاقا بیان افکار بود – نه بروز امیال و اغراض – میتوانست حداقل به رونق بحث و نظریهپردازی و خردورزی جمعی کمک کند. اما نکته اینجاست که آیا هدف از برگزاری جشنواره عمار هم این است که به سبک سایر جشنوارهها یک روز در یکی از سالنهای بزرگ تهران مراسم باشکوهی برگزار شده و به برندگان جایزه بدهند یا اینکه بچه مذهبیها پیشقدم شوند و در شهرستانها اکران مردمی راه بیندازند یا کمی در طراحی موضوعات مسابقه دقت شود که مثلا جنگ نرم و بیداری اسلامی هم لیاقت محوریت برای فیلمسازی و ارائه آثار را داشته باشد. «از بیست به دویست و سپس به هفتصد فیلم» آن هم فقط بهخاطر یک فراخوان! یعنی فیلمسازهایی که قبلا خودشان برای این محورها و موضوعات فیلم ساختهاند و جایی نبوده است که عرضه شود.
گفتمان انقلاب اسلامی به اندازه خود هنرمند و فیلمساز هم دارد. اگر جشنواره فیلم فجر عنوان «فجر» را یدک نمیکشید، میشد اسم جشنواره فیلم عمار را جشنواره فجر گذاشت. اجازه بدهید ادامه این مطلب را موکول کنیم به ذکر و نقد و بررسی چند نمونه از آثار ارسال شده به جشنواره عمار! آن وقت از نوع نگاه بگیر تا کثرت سوژهها، ادبیات انتقادی و… به بهانه این آثار قابل طرح و تجزیه و تحلیل است. آیا لزوما توجه به محتوا با ارائه فرم جذاب و فنون هنری و ساختاری در سینما در تضاد است؟ یا برعکس