جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ آبان ۱۳۹۱ - ۱۷:۵۸
اشک نوشت (3)

رقیه(س)، فرشته ای سه ساله ...

و فرشته ای سه ساله کنج خرابه را آب جارو می کند . امشب خرابه میهمان دارد و تنها اوست که خبر آمدنش را می داند . خرابه نشینان ، که زخم خوردگان دوران غربتند ، بی خبر از همه جا ، محو جنب و جوش فرشته اند و با تعجب از هم علتش را می پرسند.
کد خبر : ۸۷۱۶۵
"صراط" - و فرشته ای سه ساله کنج خرابه را آب جارو می کند . امشب خرابه میهمان دارد و تنها اوست که خبر آمدنش را می داند . خرابه نشینان ، که زخم خوردگان دوران غربتند ، بی خبر از همه جا ، محو جنب و جوش فرشته اند و با تعجب از هم علتش را می پرسند .

چه شده و چه کسی قرار است به خلوت خرابه پا گذارد ؟ چگونه است که تنهای تنها ، فرشته ی سه ساله صدای قدمهایش را شنیده ؟ همان که پرسوخته ترین بوده و در میان امواج متلاطم روزگار ، آشفته ترین ساحل را تجربه کرده .



اما او ، بی توجه به اطرافیان و نگاه پر از تعجبشان ، سرگرم چیدن بساط میهمانی است و می داند که چه می کند . فرشته ، دلش حال و هوای آسمان گرفته و می خواهد چنان به استقبال میهمانش برود تا دیگر توان دل کندن از او را نداشته باشد و با یارش تا آسمانها پر باز کند . این شاید آخرین فرصت پرواز برای پرشکسته ترین فرشته باشد و او باید قدر این فرصت گرانبها را بداند ؛ که می داند .

در کنج خرابه برای شستشوی رویش آبی می طلبد و هنگام رویت آب ، می رود در دل خاطرات آن ظهر حزن انگیز ، عمو ، عطش ، ...

از آب دست می کشد و مخفیانه ، نیم نگاهی به لباسش می کند ! ای کاش برای چنین میهمانی بزرگی ، بهترین لباسها را به همراه داشتم ، اما ...

اندکی به فکر فرو می رود ؛ آری ، برای خوش آمدگویی چه زیباست با آنچه میهمان قبلا برایش هدیه آورده ، خود را بیاراید . اما نه ؛ هدیه ی میهمانش مفقود شده ، به غارت ، گوشواره اش ...

گاهی آسمان دیدگانش ابری و بارانی می شود و گاهی حال و هوای لبانش سرشار از شادمانی . می گرید از اینکه در کنج خرابه نمی تواند آنگونه که شایسته ی اوست پذیرای میهمانش باشد و می خندد چون می داند که امشب شب پرواز است ...

خورشید به غربی ترین نقطه رسیده و آسمان ، غم غروبش را به دل خرابه نشینان جاری نموده . غروب خرابه مرگ آور است و خراباتیان زانو در بغل ، آنچه بر سرشان آمده را برای چندمین بار مرور می کنند .

اما ، فرشته امشب شادمان است و بی آنکه دست به دیوار شود و پر شکسته اش را بر شانه ی دیگران بگذارد ، به همه سرکشی می کند و بشارت می دهد : به دلم برات شده ...

شب از نیمه گذشت و میهمانی به آخر رسید و فرشته ای دیگر ، پر پرواز گرفت و با میهمانش رفت تا آسمانها ؛ تا خدا ...

آری ؛ فرشته یک منتظِر بود و آیین چشم انتظاری را می دانست . او چنان در پی دلدارش ، کوچه به کوچه ، مجلس به مجلس ، خرابه به خرابه ، راه پیمود تا منتظَرش را نه با پا ، بلکه با سر به دیدارش کشاند . او می دانست که طی طریق انتظار با خمیدگی و خمودگی ممکن نیست ؛ در جاده ی انتظار باید ایستاده ماند ...
نظرات بینندگان
مریم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۹ - ۲۷ آبان ۱۳۹۱
۳
۰
و سلام خداوند بر زهرای سه ساله
راد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۵ - ۲۸ آبان ۱۳۹۱
۱
۰
قافله رفته بودو تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی،تشنگی،تب بالا
سد راه رسیدنم بودند
قافله رفته بودو می دیدم
می رسد یك غریبه ازآن دور
دیدمش-سایه ای هلالی شكل
چهره اش محو هاله ای از نور
ازنفس های تندو بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود
دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شكست وگفت:
دخترم،مادر تو زهرایم
یا رقیه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۷ - ۲۸ آبان ۱۳۹۱
۲
۰
دست از صورت زخمی و دلم بردارید

دوست دارم به همین چهره به زهرا برسم
lمهدی موسی شعار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۹ - ۲۸ آبان ۱۳۹۱
۰
۰
خرابه مهد خرید و فروش عشق و صفاست
سه ساله مشتری بوسه لب باباست
به مرگ خویش رقیه نوشت در تاریخ
که بوسه لب بابا گران ترین کالاست
به فرزند شهیدی که صدایش هنوز در عالم طنین انداز است و امسال زائری ندارد و به قول حاج منصور ارضی هر آنکه صدای او را شنید رفت ...
كلب الرقيه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۳ - ۲۸ آبان ۱۳۹۱
۰
۰
الهم مرزقنا شفاعت الرقيه يوم الورود. خانم بيا منم ببر خانم.خسته شدم از اين دنياي پر نيرنگ. السلام عليك يا بنت خير الناس