"چگونگی سنجش ظرفیت های جایگزینی رژیم مستقر" عنوان فکاهی نامه ای است که سایت رادیو زمانه در آن به چگونگی تغییر رژیم جمهوری اسلامی پرداخته و گزینه های احتمالی جانشینی این رفرم را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد!
آخر چگونه ممکن است که بتوان در میان تمام اپوزیسیونیسم های نظام، فرد یا جریانی را پیدا کرد که حداقل یکی از این ویژگی های نامبرده را داشته باشد؟! چراکه اگر واجد چنین ویژگی هایی بودند که دیگر نامشان اپوزیسیون جمهوری اسلامی نبود!
نویسنده پس از ارائه توضیحات هفتاد منی(!) در تشریح این ویژگی ها، تلویحاً اظهار می دارد: «هر نیرویی که در رسانهها و یا فضای مجازی خود را "آلترناتیو" رژیم معرفی میکند، لزوماً نمیتواند برخوردار از چنین ظرفیتی پنداشته شده و جدی تلقی شود. به عبارت دیگر موضوع آن قدر هم بی ضابطه، فاقد شاخص و بی حساب و کتاب نیست که عدهای شاید تصور میکنند.»
اما حاشیه این نوشته از متنش جالبتر است، آنجاکه یکی از مخاطبان این تحلیل! در قسمت نظرات چنین می نویسد: «متأسفانه باید گفت که خلأ بزرگی در شخصیتهای بدون کاریزمای اپوزیسیون ایرانی است، از شاهزاده شیک و براق که استعداد جلب اعتماد و اطمینان از دیگران را ندارد، مجاهدین خلق که پس از سالها موضع گیری تند و افراطی با رهبر امام گونه ای در مخفیگاه به کاسه لیسی آمریکا و اسرائیل افتاده است، ملیون و دمکراتها که در پشت عکس مصدق پنهان شده اند، رسانههای سیاسی پروپاگاندای جنگ روانی که آش شلم شوربایی به مخاطبین خود عرضه می کنند از جمله تلویزیون اندیشه!، چپ سنتی که با شعار سوسیالیسم مُرد، زنده باد سوسیالیسم، یک شبه سوسیال دمکرات شده است و... امیدی به این جریانات از درون پاشیده و ویران نیست.»
چندی پیش نوشته ای با تیتر "مُدل آمریکایی یا کانادایی؛ کدام نوع فدرالیسم برای آینده ایران مناسب تر است؟" در سایت رادیو زمانه منتشر شد، که این مقاله را نیز می توان در راستای همان نغزنامه ها ارزیابی کرد!
نویسنده این نوشته با تأکید بر لزوم ترویج تسامح و پلورالیسم قومیتی و نیز اشاعه فرهنگ رواداری و لیبرالیسم، اینگونه می نویسد: «در شرایط وجود بسیاری بخشهای خاکستری و در شرایط ضعف فرهنگ رواداری و تسامح به نظر میرسد مرزبندی بخشهای کشور بر اساس تمایزات قومی میتواند تنها باعث تنش بیشتر در کشور شود تا ارتقای دموکراسی و حقوق بشر. به تعبیر دیگر بدون شکل گیری بستر لیبرال دموکراتیک قدرتمند در فرهنگ سیاسی عمومی و رواج رواداری و حقوق فردی به عنوان ارزشهای سیاسی پایه در میان گروههای قومی/ملی در ایران چه اکثریت و چه اقلیت، نمیتوان مطمئن بود که فدرالیسم قومی به ارتقا و نه کاهش آزادیها در یک منطقه قومی در دوران پسا جمهوری اسلامی بینجامد. نگارنده بیم آن دارد که بازترسیم مناطق کشور به طوری که در آنها ترک زبانان یا کردزبانان، یا بختیاریها و اعراب و فارسها و بلوچی، به منظور خودمختاری کاملا از هم جدا شوند، در فقدان بستر لیبرال دموکراتیک به درگیری قومی و نقض آزادیهای فردی بینجامد.»
این امر نشان دهنده مطامع شوم جبهه غرب در جهت تجزیه میهن عزیزمان است که متأسفانه عده ای وطن فروش خودباخته نیز با ارائه چنین طرح هایی آب به آسیاب دشمن ریخته و بی شرمانه سخن از فدرالیزه کردن ایران به میان می آورند.
به نظر می رسد سرمایه گذاران هلندی این رسانه وقت خود را صرف پرورش گل و گیاه و یا تاسیس گاوداری متمرکز نمایند نتیجه بهتری از پولهای خود بگیرند .
من موافق صددرصد جمهوری اسلامی هستم
با تجزیه مخالفم ولی با پیوستن افغانستان به ایران 100% موافقم