هر از چندگاهی در رسانه ها یک غوغایی به پا میشود بر سر پولهای میلیاردی که فوتبالیستها میگیرند. دردش وقتی بیشتر است که باید فکر کنیم به اینکه فوتبال ما برخلاف پولهایی که اینها در اروپا یا جاهای دیگر میگیرند دولتی است و رسماً لاغر شدن جیب ملت، یک عده را از چاقی منفجر میکند. اگر حمایتهای دولت و دغدغه مدیران و مسئولین مملکتی نبود که هر از چندگاهی با افتخار از تزریق بودجههای چند میلیاردیشان به تیمهای بزرگ بگویند میشد بنشینیم بحث کنیم این هزینههای گزاف به کجای فرهنگ این مملکت و جلو رفت انقلاب کمک کرده ولی الآن بحث چیز دیگری است .
اپیزود دوم: سینمای دولتی ضدفرهنگ
برایمان طبیعی شده ببینیم یکدفعه یک پروژه چند میلیاردی در سینما رو میشود که طوفانش تمام رسانههای ما را در مینوردد. یک چیزی شبیه آن مستند آستان قدس یا آن پروژه لاله که با حمایت دولت دارد ساخته میشود. اصلا این یکی دو مورد به کنار. کلی سر و صدا رخ میدهد فارغ از اینکه کل سینمایی که ما به فضای فیلمهایش نقد داریم و اینکه هیچ جایش بویی از دغدغههای اصلی انقلاب و مردم نیست و همهاش متعلق به یک سبک زندگی و یک طبقه از جامعه است دارد با پول میلیاردی دولت و دغدغههای مدیران ساخته میشود. یعنی سینمای ما برخلاف خیلی جاهای دنیا رسما دولتی است. حالا این هزینه های گزاف کجا به فرهنگسازی و رشد فکری مردم و پیشرفت انقلاب کمک میکند هیچ، وضع در فرهنگ و هزینه از جیب مردم قطعاً از فوتبال دولتی بدتر است. چقدر تاحالا همینها ذائقهسازی معکوس کردهاند و روابط دختر و پسر ترویج شده و ارزشها را تمسخر کردهاند و غیره هم بماند.
اپیزود سوم: ورزشکاران محروم غیر فوتبالی
چند وقت یکبار یک خبری رسانه ای می شود که یک ورزشکار در رشته ای غیر از فوتبال به مشکل برخورد کرده است. آن وقت ها قبل یا بعد از المپیک آتن علیرضا حیدری قهرمان کشتی تهدید به کناره گیری از اردوی تیم ملی بخاطر حقوق کم و ضرر سنگینی که از کنار گذاشتن کارش می کند کرده بود. علی مظاهری نخبه بوکس مان را گفتند می خواهد به دلیل مشکلات مالی ورزش را کنار بگذارد دارد مسافر کشی می کند. اخیرا هم مثلا سعید عبدولی کشتی گیر فرنگی کار که حق اش را در المپیک خوردند و قبل از المپیک گفته بود با دو تا بچه دیگر خرج خودم را هم نمی توانم در بیاورم. کلی تا حالا کمپین تشکیل شده و در اعتراض به آن مستند و آن فیلم و هزینه هایش غوغا به پا شده است. دغدغه ها خیلی خیلی خیلی زیاد که بالا بزند می گوییم این پولهای میلیاردی چرا باید به فوتبال برسد و بقیه افتخار آفرینان در یک چنین وضعی باشند و به ورزش های دیگر هم بدهید…
اپیزود چهارم: تعطیلات در میان مکتوبات انقلاب
با اختلاف سلیقههای نشریات و روزنامههای جبهه انقلاب (از نه دی گرفته تا کیهان و راه و داستان و بقیه) کاری ندارم. ولی دلم برای یالثارات و اخباری که اخیرا به گوش میرسد میسوزد. چرا که چون مثل روزنامههای چپ و راست به صدتا باند اقتصادی و ارگان و نهاد رسمی و غیررسمی وصل نیست و کسی برای دغدغههای فرهنگی و سیاسیاش کمک میلیاردی نمیکند. آن هم با این وضع کاغذ که هر روز نبضاش تندتر از دیروز میزند. زود با بالا و پایین شدنی نفسهای جسم نحیفاش علی رغم آن روح بزرگ به شماره افتاده و دارد تعطیل میشود. یاد صبح و نیستان و حریم و کمان و فردای آقای توکلی به خیر. یالثارات را هم احتمالا نسل ما باید به لیست این قربانیان گفتمان انقلاب زیر بار مشکلات مالی اضافه کند. انگار نه انگار سی و چند سال است انقلاب کردهایم. تعطیل کردن حرفهای انقلاب بخاطر مشکلات مالی دیگر خیلی خندهدار است. بارها نوشتهام برخی فوتبالیستهایی که هنرشان علاوه بر پارتیهای شبانه و ماشینهای میلیاردی وارداتی چندوقت یکبار به انقلاب جفتک انداختن هم هست، یا روشنفکرها و سینماییهای که یک شبه تحلیلگر مسایل سیاسی میشوند، به نظرم میلیاردرهاییند که خودشان از همه بیشتر دولتیند و دستشان بیشتر از همه در جیب ملت است ولی دولتی بودن و حکومتی بودن را برچسب کردند تا به قول آن ضرب المثل معروف اسمش بد شود که دست توش زیاد نشود.
اپیزود آخر: مسافرکشی قهرمانان عرصه فرهنگ در سکوت
از صبح خبری شنیده ام که داشتم فکر می کردم الآن باید گریبان بدرم گریه کنم بخندم سردرد بگیرم زانوهایم سست شود یا … یکی از معروفترین چهرههای جبهه فرهنگی انقلاب که عمری است با قلمش انس گرفتهایم، بعد از خداحافظی از یک مجموعه الآن دارد مسافر کشی میکند. قطعاً فکر کردنش هم خیلی خجالت دارد که آدمیزاد در خطی که ایشان دارد مسافرکشی میکند برود و سوار تاکسی شود. بعد دست آخر روی شانه این استاد و نویسنده جبهه انقلاب بزند و چشم تو چشم شود و بگوید خب چقدر شد؟ او که با قلمش با ادبیات اسلام ناب خمینی آشنا شدیم و به چهرههایی که بین هزاران چهره و نویسنده ضد انقلاب به خودمان فخر فروختهایم… نمیدانم در رسانه ها برای ایشان هم طوفانی به پا میشود یا نه؟ نمیدانم کمپینی به راه خواهد افتاد یا نه؟
نمیدانم مشکل اینهاست که بلد نیستند مثل قبلیها برای شوت زدن ناز کنند و جیغ بنفش بکشند و رسانهها را به هم بریزند یا مشکل اولویتهای ماست که بدجوری جابجا شده و هیچ کس به فکر برگرداندنشان به سرجاهای اصلی نیست. حکومتی شدن آنهم بعد از انقلاب اسلامی ایران یعنی انقلابی شدن بد هست یا نه را هم نمیدانم ولی دارم فکر میکنم شاخصهای ما برای خدماتی که هر کس به انقلاب کرده و میکند چیست و با کدام معیار چه کسی را باید از کجا پیدا کنیم تا از اینها حمایت کند؟