جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۷ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۸
پلاک 8

19 مهر ماه مصادف با 23 ذی القعده روز زیارتی امام رضا علیه السلام

23 ذی القعده روز بسیار شریفی است ، این روز زیارتی مخصوص امام رضا (ع) است و زیارت آن حضرت از دور و نزدیک سنت است.
کد خبر : ۸۲۴۶۸
به گزارش سرویس وبلاگ صراط، پلاک 8 در آخرین به روز رسانی خود نوشت:
 
مرحوم حاج شیخ عباس قمی در وقایع الایام و مفاتیح الجنان می نویسد :

بدان که این ماه اول ماههای حرام است که حق تعالی در قرآن مجید ذکر فرموده (و آنها ذی القعده و ذی الحجه ، محرم و رجب است که در اسلام معظم و مکرم بوده اند) و سید ابن طاووس روایتی نقل کرده که ذی القعده محل اجابت دعاست در وقت شدت  و در روز یکشنبه این ماه نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که مجملش آن است که هر که آنرا به جا آورد تو.به اش مقبول و گناهش آمرزیده شود و خصماء او در روز قیامت از او راضی شوند و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانی گردد و والدینش از او راضی گردند و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان او بیرون شود. ( شرح این نماز پر فیض در مفاتیح الجنان آورده شده)

 

روایت شده که هر که در یکی از ماههای حرام سه روز متوالی که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بگیرد ثواب 900 سال عبادت برای او نوشته شود . اما مناسبت های مهم این ماه عبارتند از:

- 1 ذی القعده ولادت با سعادت حضرت معصومه (س)

- 5 ذی القعده بالا بردن دیوار خانه کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع)

- 6 ذی القعده نامه نوشتن حضرت مسلم در کوفه برای امام حسین (ع)

- 11 ذی القعده ولادت با سعادت امام رضا (ع)

- 23 ذی القعده روز بسیار شریفی است ، این روز زیارتی مخصوص امام رضا (ع) است و زیارت آن حضرت از دور و نزدیک سنت است.

 

 

علامه ی مجلسی می گوید :

زیارت حضرت رضا علیه السلام در روزهای مقدس اسلامی افضل است ؛ خصوصا روزهایی که اختصاص به آن حضرت دارد. مثل روز ولادت (11 ذی القعده) و روز شهادت آن حضرت (مطابق مشهور آخر ماه صفر) سپس از کتاب اقبال مرحوم سید بن طاووس استحباب زیارت آن حضرت را در روز 23 ذی القعده (طبق روایتی روز شهادت آن حضرت) نیز نقل می کند و در پایان می نویسد : استحباب زیارت آن حضرت در ماه رجب گذشت (بحار الانوار جلد 99 صفحات 43 و 44) . مرحوم محدث قمی روز 25 ذی القعده را نیز به این موارد ضمیمه کرده است.

 


مثل روزی که متولد شدم

دور باشی یا نزدیک، امروز روز دیدار است، اما من خیلی دعا کردم که به نزدیک خویش دعوتم کند. غسل طهارت کردم، پاک و حلال ترین لباس را پوشیدم. کسی منتظر من است. باید آرام و آهسته قدم برداشت که در هر قدم ذکری با ثوابی است: سبحان الله ، الحمدلله ...، اما قدم های من آرام نمی شوند. پرواز می کنند. آخر آنجا که به سویش می شتابند، قطعه ای از بهشت است. لحظه ای بزرگ منتظر من است، بزرگتر از لحظه تولدم. آمده ام به قلعه (لا اله الا الله) داخل شوم و اذن دخول می خوانم :« فاذن لی یا مولای فی الدخول افضل ما اذنت لاحد من اولیاءکِ؛ مولای من! به من اجازه بده وارد شوم، همانطور که به یکی از دوستان نزدیکت اجازه می دهی و بلکه بهتر از آن!»

 

 

شک ندارم که اجازه می دهد... و حالا حتماً لحظه خوش آمد گویی است:«بسم الله و بالله و فی سبیل الله ...» سلام میدهم و شک ندارم که زود پاسخ می گوید. سرم را به نشانه احترام پایین انداخته ام و نگاهم را به نشانه شرمندگی.

«... ای خدایی که به یکتایی ات و رسالت پیامبرت اقرار دارم! بر محمد و آل پاکش درود فرست، چنان درودی که هیچ کس جز خودت نتواند بشماردش...»
«... اللهم إلیک صمدت مِن ارضی...؛ خداوندا از سرزمینم خارج شدم و به تو رو کردم، شهرها را زیر پا گذاشتم به امید رحمت تو! پس بی پناهم مکن و دست خالی برم مگردان...»
نماز زیارت خوانده ام، برای فرج دعا کردم و برای همه مؤمنان. حالا نوبت حرف ها و خواهش های خودم است. چه بگویم حالا که میزبان مهربان، منتظر شنیدن است و چگونه بگویم؟ به زبان مادری ام حرف می زنم.

مولای عزیزم! آمده ام مثل همیشه برای وعده هایی که داده ای؛ اما این بار آمده ام ، نه فقط برای هزار حج و هزار عمره مقبولی که هنوز هم نه استطاعت رفتنش را دارم و نه لیاقت مقبول بودنش را.

آمده ام نه فقط برای اینکه به خوابم بیایی و مثلا بگویی فلان حاجت و فلان آرزویت را برآوردم.

حتی نیامده ام فقط برای گرفتن بهشتی که ضمانت کرده ای یا رهایی از آتشی که خودم به پا کرده ام. برای همه اینها آمده ام اما نه فقط همین. این بار آمده ام که خواهش کنم به آن وعده بزرگتر وفا کنی. غسل طهارت کرده ام و آمده ام تا کمکم کنی « دوباره متولد شوم»، پاک و سبک شوم، مثل روزی که از مادر زاده شدم.

آقای عزیز! به دادم برس، من گناه دارم. یک بار بزرگ گناه که با رضایت شما از سنگینی اش رها خواهم شد، شما که شرطی از شروط امان الهی هستی. می ترسم که با این همه زائر شکایت ما را نزد خدا ببری که « خدایا! همین قوم مرا غریب و مهجور نگه داشتند»

آری! غریبی آن نیست که نام و نسبت را نشناسند، این است که حقت را نشناسیم، حق «امام بودن» و اطاعت شدن را، حق « مطیع» داشتن را.

می خوام در غریبی این روزگار، با دیدگان باز به دیدنت بیایم که پس از تولدم در آخرت، سه بار به بازدیدم بیایی و از هول و هراس غریبی و تنهایی نجاتم دهی ... و می دانم که می آیی، آقاتر از این حرف ها هستی امام رئوف!

کمکم کن که پیش از مرگ بمیرم و خدا بیامرزدم، به خاطر گل روی شما...

«اللهم انی اسئلک یا الله الدائم فی مُلکه... خداوندا مجلل تر از آنی که جز از عدالت بترسیم یا جز امید فضل و احسانت را در دل بپروریم، منت بگذار و با ما به فضلت رفتار کن نه با عدالت... یا من یسمی بالغفور الرحیم ...»

 

حافظ ! وظیفه تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش که نشنید یا شنید