به گزارش سرویس وبلاگ صراط، سربداران313 در آخرین به روز رسانی خود نوشت:
کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودند.
ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟»
گفت :«هزار سال.»
خندیدم .
گفت «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته .»
صداش می لرزید.
کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودند.
ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟»
گفت :«هزار سال.»
خندیدم .
گفت «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته .»
صداش می لرزید.