درآمد کف بینان و فال گیران حرفه ای هیچ کم از جراحان و مهندسان موفق نیست، البته شغل آنان اقتضا می کند که با سر و وضع مناسبی در میان مردم ظاهر نشوند تا درآمدهای کلان آنها برسر زبان ها نیفتد.
در ادیان، به دلیل حضور عناصر ترانس فیزیکی و ابطال ناپذیر، راه برای سوء استفاده اقتصادی و اجتماعی از مفاهیم دینی هموار بوده و تاریخ ادیان شاهد بسیاری از این استثمارها در لوای دین بوده است. در جامعه شناسی دین نیز درباره این پدیده به تفصیل بحث شده است. در مجموع نیز باید بپذیریم که خرافات، صنعت سودآوری است.
اکنون نیز در قرن بیست و یکم، درآمد کف بینان و فال گیران حرفه ای هیچ کم از جراحان و مهندسان موفق نیست، البته شغل آنان اقتضا می کند که با سر و وضع مناسبی در میان مردم ظاهر نشوند تا درآمدهای کلان آنها برسر زبان ها نیفتد. همچنین سالانه بودجه هنگقتی از درآمدهای مردمی و دولتی صرف برنامه هایی می شود که اساس محکمی در دین ندارد و یا نیازی به این همه هزینه ندارند.
سودآوری خرافات؛ منحصر به سودهای مالی نیست. باورهای منحرف، عده ای را که شایستگی ندارند بر صدر می نشاند و امور مهمی را بر عهده آنان می گذارند. بسیاری از نالایقانی که پله های ترقی را طی کرده اند، از دولت باورهای انحرافی در میان مردم است. پهلوی دوم نیز برای تقویت جایگاه نامشروعش در میان مردم ایران، سخن از نظرکردگی خود می گفت و مدعی بود که در خواب دیده است که حضرت عباس(ع)، کمر او را بسته است. برخی نیز ادعای ارتباطات ویژه با حضرت ولی عصر(عج) می کنند و یا زیرکانه چنین شایعاتی را تکذیب نمی کنند.
به گفته مسئولان کشوری، اکنون زندان های ایران شاهد حضور کسانی است که مدعی ارتباط و تشرف اند و از این رهگذر، گروه های بسیاری از مردم را جذب خود کرده اند. برای مردم عادی و عامی، بسیار دشوار است که باور کنند کسی به راحتی آب خوردن دروغ بگوید و برای برخورداری از منافع دنیایی، ادعای عظیم و افترایی نابخشودنی است. به همین دلیل، گاهی این دعاوی نزد برخی مقبول می افتد و مغازه جدید افتتاح می شود.
البته همه خرافه ها سودآور نیستند، اگر شمع روشن کردن یا دخیل بستن با نخ و طناب یا قمه زنی یا عقیده به خوش شناسی و بدشانسی را خرافه بدانیم، مستقیما سودی را برای کسی تولید نمی کنند، اما این نیز مسلم است که پاره ای از باورهای غلط، زمینه را برای سودجویی غیر مستقیم عده ای می گستراند، البته فایده بخشی را هم باید به سودآوری عطف کرد.
در دفتر اول مثنوی داستانی آمده که بسیار نکته آموز و عبرت انگیز است: گویا پادشاهی یهودی، مسیحیان کشورش را می کشته است. روزی وزیر به پادشاه می گوید: تو هر قدر هم که از آنان بکشی، آنان دست از ایمانشان بر نمی دارند، اما تو بدنام تر و منفورتر می شوی.»
پادشاه گفت: پس چاره چیست؟ وزیر پیشنهاد کرد که شاه، او را چندین زخم بزند و از دربار بیرون کند و شایعه سازد که وزیر به دین مسیح گردیده است. شاه چنین کرد و وزیر در میان مسیحیان حرمت و حتی به مقام ریاست یافت و سپس جانشینانی را برای بعد از مرگ خود تعیین و وصیت کرد.
سپس به هر وصی نامه ای داد و در آن نامه، عقایدی متفاوت با آنچه در نامه های دیگر بود، نوشت. مدتی پس از نامه پراکنی و تعیین چندین وصی خود را از همه پنهان می کند. غیبت وزیر همان، شیوع باورهای ناصواب و اختلاف انگیز میان مسیحیان همان. بدین ترتیب ریشه دین مسیحی از سرزمین آن پادشاه یهودی کنده می شود.
در ادیان، به دلیل حضور عناصر ترانس فیزیکی و ابطال ناپذیر، راه برای سوء استفاده اقتصادی و اجتماعی از مفاهیم دینی هموار بوده و تاریخ ادیان شاهد بسیاری از این استثمارها در لوای دین بوده است. در جامعه شناسی دین نیز درباره این پدیده به تفصیل بحث شده است. در مجموع نیز باید بپذیریم که خرافات، صنعت سودآوری است.
اکنون نیز در قرن بیست و یکم، درآمد کف بینان و فال گیران حرفه ای هیچ کم از جراحان و مهندسان موفق نیست، البته شغل آنان اقتضا می کند که با سر و وضع مناسبی در میان مردم ظاهر نشوند تا درآمدهای کلان آنها برسر زبان ها نیفتد. همچنین سالانه بودجه هنگقتی از درآمدهای مردمی و دولتی صرف برنامه هایی می شود که اساس محکمی در دین ندارد و یا نیازی به این همه هزینه ندارند.
سودآوری خرافات؛ منحصر به سودهای مالی نیست. باورهای منحرف، عده ای را که شایستگی ندارند بر صدر می نشاند و امور مهمی را بر عهده آنان می گذارند. بسیاری از نالایقانی که پله های ترقی را طی کرده اند، از دولت باورهای انحرافی در میان مردم است. پهلوی دوم نیز برای تقویت جایگاه نامشروعش در میان مردم ایران، سخن از نظرکردگی خود می گفت و مدعی بود که در خواب دیده است که حضرت عباس(ع)، کمر او را بسته است. برخی نیز ادعای ارتباطات ویژه با حضرت ولی عصر(عج) می کنند و یا زیرکانه چنین شایعاتی را تکذیب نمی کنند.
به گفته مسئولان کشوری، اکنون زندان های ایران شاهد حضور کسانی است که مدعی ارتباط و تشرف اند و از این رهگذر، گروه های بسیاری از مردم را جذب خود کرده اند. برای مردم عادی و عامی، بسیار دشوار است که باور کنند کسی به راحتی آب خوردن دروغ بگوید و برای برخورداری از منافع دنیایی، ادعای عظیم و افترایی نابخشودنی است. به همین دلیل، گاهی این دعاوی نزد برخی مقبول می افتد و مغازه جدید افتتاح می شود.
البته همه خرافه ها سودآور نیستند، اگر شمع روشن کردن یا دخیل بستن با نخ و طناب یا قمه زنی یا عقیده به خوش شناسی و بدشانسی را خرافه بدانیم، مستقیما سودی را برای کسی تولید نمی کنند، اما این نیز مسلم است که پاره ای از باورهای غلط، زمینه را برای سودجویی غیر مستقیم عده ای می گستراند، البته فایده بخشی را هم باید به سودآوری عطف کرد.
در دفتر اول مثنوی داستانی آمده که بسیار نکته آموز و عبرت انگیز است: گویا پادشاهی یهودی، مسیحیان کشورش را می کشته است. روزی وزیر به پادشاه می گوید: تو هر قدر هم که از آنان بکشی، آنان دست از ایمانشان بر نمی دارند، اما تو بدنام تر و منفورتر می شوی.»
پادشاه گفت: پس چاره چیست؟ وزیر پیشنهاد کرد که شاه، او را چندین زخم بزند و از دربار بیرون کند و شایعه سازد که وزیر به دین مسیح گردیده است. شاه چنین کرد و وزیر در میان مسیحیان حرمت و حتی به مقام ریاست یافت و سپس جانشینانی را برای بعد از مرگ خود تعیین و وصیت کرد.
سپس به هر وصی نامه ای داد و در آن نامه، عقایدی متفاوت با آنچه در نامه های دیگر بود، نوشت. مدتی پس از نامه پراکنی و تعیین چندین وصی خود را از همه پنهان می کند. غیبت وزیر همان، شیوع باورهای ناصواب و اختلاف انگیز میان مسیحیان همان. بدین ترتیب ریشه دین مسیحی از سرزمین آن پادشاه یهودی کنده می شود.