جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۲
صفای خلوت خاطر

از اول مهر تا اول جنگ

شوهرم میگه :12 سالم بود که جنگ شد . یه روز میرفتیم مدرسه یک هفته تعطیل بودیم انقدر زور زدیم تا راهنمایی را تمام کردیم...
کد خبر : ۸۰۳۲۲

به گزارش سرویس وبلاگ صراط، نویسنده وبلاگ صفای خلوت خاطر در آخرین پست وبلاگ خود نوشت:

 
سلام باز هم اول مهر ،باز هم خوشحالی بچه ها ،باز هم بوی کتاب و دفتر ... و باز هم خوشحالی مادر ها از دست شیطنت بچه ها حالا که بزرگ شدیم حسرت اون روزها را می خوریم .الان که دارم این مطلب را می نویسم صدای گریه پسر همسایمان از پنجره ی اتاقم میاد که ناله میزنه مامان تورو خدا دیگه نذار برم مدرسه!شاید ما هم اون موقع همین طوری بودیم الان افسوس می خوریم .بچه ها به ما میگن :شما که اینقدر میگید درس بخونید چرا خودتان به مراحل عالی تحصیلات نرسیدید؟ شوهرم برای اینکه کم نیاره میگه: اگه موقع ما هم اینقدر دفتر های قشنگ و لوازم التحریرای خوب بود من هم درس می خوندم ما اون موقع دور کتابهامون کش می بستیم ، تو بارون اونا را زیر لباس میذاشتیم تا خیس نشه ، یک مداد را از وسط نصف می کردیم تا خواهرمون هم مداد داشته باشه ،اگه یه موقع درس بلد نبودیم چنان کتکی می خوردیم تا یک هفته جاش درد میکرد تازه جرات نمی کردیم به خانواده هامون هم بگیم چون اگه می گفتیم از اونا هم یه فصل کتک می خوردیم.

شوهرم میگه :12 سالم بود که جنگ شد . یه روز میرفتیم مدرسه یک هفته تعطیل  بودیم انقدر زور زدیم تا راهنمایی را تمام کردیم تازه 16 یا 17 ساله که شدم رفتم جبهه بعدش سربازی دوباره بعدش جبهه آنقدر بودم تا دو ماه بعد از جنگ اومدم خونه . دیگه اون موقع به فکر کار بودیم ...

واقعا اون موقع جنگ چقدر مسیر زندگی بعضی ها را عوض کرد . چقدر یک عده فداکاری کردن تا الان ما راحت بتونیم زندگی کنیم .سهم ما از این دفاع مقدس چقدر است؟