يکشنبه ۰۹ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۱ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۶:۱۲
شهید محمد رضا قربانی

یوسف گم گشته باز آید....

رباب! مراقب باش که این مناظر هرگز تو را نگیرد...هیچ وقت به این مناظر دل نده... کار خودت را بکن و توکلت هم بر خدا باشد.
کد خبر : ۷۷۳۴۷
به گزارش سرویس وبلاگ صراط، نویسنده ی وبلاگ شهید محمد رضا قربانی در آخرین به روز رسانی خود نوشت:
 
حافظ و نگهدار من چشمان شماست....

امام موسی ساده می زیست . با تاکسی رفت و آمد می کرد و همیشه در بین مردم بود . می گفت : «جای من اکنون در میان شماست . پایگاه من در قلب های شماست ، قدرت من به دستان شماست . حافظ و نگهدار من چشمان شما هستند ، برنامه های من به دست شما اجرا خواهد شد . هیچ کس و هیچ چیز را در این دنیا بر شما ترجیح نخواهم داد . »

بعدها روزانه چندین نوبت از این سوی لبنان به آن سو می رفت ، لذا مجبور شد با اتومبیل یکی از اهالی لبنان بنام ابوعلی حجازی سفر کند . به ابو علی سپرده بود که « هر گاه دیدید که مردم محبت کرده و به استقبال آمدند ، ماشین را حداقل در فاصله 100 متری آنها متوقف کنید تا بتوانم پیاده شوم ، من هم باید به استقبال آنان بروم و آن گونه که شایسته است ، احترام بگذارم . این مردم ولی نعمت ما هستند . خداوند آنان را دوست دارد . »

دل به این چیزها خوش نکن...

یاد دارم که یک وقت همراه ایشان به جایی رفته بودم. خوب وقتی وارد شدیم، مثل همیشه از ایشان استقبال خیلی گرمی کردند. برادری در یک کناری ایستاده بود، دست‌هایش را بلند کرده بود و با یک حالت مخصوصی دعا و اظهار محبت می‌کرد. از آنجا که رد شدیم، پس از یک فاصله کوتاهی آقای صدر ایستادند، رویشان را به من کردند و گفتند:«رباب! مراقب باش که این مناظر هرگز تو را نگیرد...هیچ وقت به این مناظر دل نده... کار خودت را بکن و توکلت هم بر خدا باشد. دل خودت را به این چیزها خوش نکن ... تو را تحسین کنند یا نکنند، راه خودت را برو.»

«این چیزها برایت مثل نسیمی باشد که صورتت را نوازش می دهد و از کنارت رد می‌شود.»

من هنوز آن صحنه را در جلوی چشمان خود می بینم و صدای ایشان را می شنوم. همیشه می گفتند:«هر کاری می خواهی انجام دهی، اولا خدا راضی باشد، ثانیا جامعه بپسندد و ثالثا خلاف عرف نباشد... بقیه را رها کن

(راوی:خانم رباب صدر، خواهر بزرگوار امام کتاب عزت شیعه)

مردم

ماشین ابوعلی «فولکس» کوچک و جمع و جوری بود که امام موسی با آن قامت کشیده و هیکل رشید به هنگام نشستن دچار زحمت می شدند . روزی راننده به ایشان گفت :« آقا جان ! چرا اصرار دارید از این ماشین کوچک ، که در آن به زحمت می افتید استفاده کنید ؟ » امام گفتند : « برادر ابوعلی ! ما داریم به دیدن مردم فقیر و محروم جنوب می رویم . آنها اگر ببینند که سید موسی با ماشینی شیک و مدل بالا آمده است ، احساس کوچکی و حقارت خواهند کرد . نباید از موضع بالا با مردم برخورد کنیم . آنها آن وقت دیگر احساس راحتی نخواهند کرد . باید با مردم متواضع باشیم . باید مثل خودشان زندگی کنیم و با آنها صمیمی و با محبت باشیم . اینها کسانی هستند که خداوند دوستشان می دارد . ما هم باید اینها را دوست بداریم ما روحانیان باید کاری کنیم که مردم با دل و جان از ما استقبال کنند نه با چشم و زبان

خاطره یک جوان...چقدر زیبا شده ای...

«شب قدر بود...به خانه امام موسی می رفتم تا به همراه بقیه جوانان، مراسم را به همراه ایشان برگزار کنم...برای اولین بار بود که ریش می گذاشتم، ناراحت بودم، انگار نگاه های مردم آزارم میداد، انگار همه مرا نگاه می کردند، این فکر که چهره نامناسبی پیدا کرده ام آزارم می داد...اما همین که امام چشمشان به من افتاد لبخندشان شکوفا شد، فرمودند:"الحمدلله، الحمدلله، ماشاءالله، چه صورت نورانی و زیبایی...چقدر زیبا شده ای؟خیلی عالی است...خیلی عالی است.»

وصیت نامه شهید چمران خطاب به امام موسی صدر

وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است...آری به امام موسی وصیت می کنم …

تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…

تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…

منابع: کتاب عزت شیعه_سایت امام موسی صدر_اوینی_شارح

پی نوشت1:به بهانه این روزها که سالروز ربودن امام موسی صدر است،وقتی طرز فکر و منش و سیاست او را با مسئولین الان مقایسه میکنم...تاسف میخورم....جای امام موسی صدرها خالی است....او با ماشین مدل بالا به پیش مردم نمی رفت که مردم احساس حقارت نکنند...اما بعضی مسئولین ما...دنبال مقام و ماشین های هر روز مدل بالاتر هستند....او به مردم میگفت:حافظ و نگهدار من چشمان شما هستند،اما بعضی مسئولین حافظ و نگهدار خود را فقط به چیزی می بینند که نگهدارنده پست و مقامشان باشد...امام موسی به مردم میگفت:هیچ کس و هیچ چیز را در این دنیا بر شما ترجیح نخواهم داد... اما بعضی مسئولیت هرچیزی که برایشان منفعت داشته باشد را بر مردم و مشکلاتشان ترجیح می دهند...

پی نوشت2: (برای امام موسی صدر) این روزهای تهران تعطیل است...ای کاش که تعطیلی این روزها بخاطر جشن بود...جشن آمدن تو...آن وقت دیگر تهرانی ها به شمال و دریا نمیرفتند....بلکه این شهرستانی ها بودند که برای دیدن تو به تهران می آمدند... می آمدند تا تو را از نزدیک ببینند...همه جا را آذین می بستند...تیتر خبر خبرگزاری ها می شد" بازگشت امام موسی صدر"....هرچند نسبت به عکس ات خیلی پیرتر شده ای...ولی هنوز می شناسیم تو را...چه خوب می شد اگر در کنار ولی مان، اماممان در اجلاس غیرمتعهدها بودی....جایت خالی بود...چه دلگرمی خوبی می شدی برایش.... شاید روزهای اول ورود به ایران برایت غریب باشد ولی باور کن اینجا ایران است...به بی حجابی ها نگاه نکن امام موسی صدر...به بی حیایی دختران نگاه نکن...به طرز لباس پوشیدن پسرانمان نگاه نکن...به شلوارهای رنگی...به روسری های آب رفته...به یقه های باز...به این رابطه های دختر و پسر....نگاه نکن...که ما شرمنده می شویم...ولی هنوز هم خیلی ها چشم به راه تو هستند....باور کن....خیلی از جوان هایی که حتی تو را ندیدند...برایت آمدنت صلوات نذر می کنند...ولی امام موسی دلم روشن است....انگار که آمدنت نزدیک است...برای شاد کردن دل رهبرم بیا که چشم به راه توایم....