شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۹
آرش فهیم

نگاهي به فيلم «خوابم مياد»

البته در اين ترديدي نيست كه براي رسيدن به سينماي ملي و به ويژه كمدي ايراني، شاخصه اساسي و الزامي، دستيابي به فرم و ساختار ملي است، اما فيلمساز براي دستيابي به چنين فرمي، ابتدا بايد انديشه و فرهنگ و شاخص هاي فرهنگ ايراني (اسلامي و شيعي) را بشناسد تا بتواند ساختاري را بر پايه آن بنا كند.
کد خبر : ۷۵۶۳۹

فيلم «خوابم مياد» نخستين تجربه كارگرداني فيلم سينمايي توسط رضا عطاران اگرچه فيلمي چندپاره و چند لحني است، اما مي توان سكانس پاياني آن را چكيده اي از كل اين فيلم دانست؛ رضا (با بازي خود عطاران) شخصيت از خودبيگانه اي است كه پس از پشت سرگذاشتن فراز و فرودهايي كه در طول فيلم مي بينيم، درحال اجراي نقشه اي سوداگرانه است كه به درون پرتگاه سقوط مي كند! اين حادثه را مي توان چكيده- يا شايد بهتر باشد بگوييم سمبل- كل فيلم «خوابم مياد» و حتي بخش اعظم آنچه در سينماي ايران فيلم كمدي خوانده مي شود پنداشت؛ سينماي از خودبيگانه اي كه در دايره تنگ و محصور سوداگري و بيزينس، گير افتاده و به جاي هنر و انديشه و فرهنگ، سقوط خود را بازتوليد مي كند.

عطاران را به عنوان يكي از طنزپردازهاي متفاوت و خوش ذوق تلويزيون مي شناختيم كه خاطره هاي شيريني را براي ما به يادگار گذاشته است؛ هنوز هم «سيب خنده» و «مجيد دلبندم» را از ياد نبرده ايم كه نمونه هايي از طنز خلاق و پاكيزه و درعين حال سرشار از روياهاي كودكانه و صميمانه بودند. دنياي فانتزي اين آثار به قدري با ضمير ناخودآگاه بچه ها همراه مي شد كه با گذشت 14 ، 15سال همچنان در يادمان مانده اند. حتي «متهم گريخت» و «خانه به دوش» هم از كمدي هاي درخشان تلويزيوني بودند. اما عطاران سر «بزنگاه» مسير ديگري را در پيش گرفت و هرچه پيش آمد، از آن دنياي فانتزي و كودكانه فاصله گرفت و ديگر در آثارش آن شيريني و صميميت ديده نمي شود..

«خوابم مياد» هم به عنوان تازه ترين فعاليت او درعرصه كمدي و اولين تجربه كارگرداني سينمايي اش در ادامه همين مسير است. يك فيلم آشفته و آلوده و تكه و پاره؛ فيلمي كه با وجود تكيه بر ترفندهاي مرسوم كمدي هاي سخيف و جنسي براي قلقلك دادن پست ترين تمايلات مخاطب، مملو از ادا و اطوارهاي شبه روشنفكرانه هم هست. ديگر سطحي تر از اين نمي توان ژست دانايي و متفاوت نمايي گرفت كه دست شخصيت اصلي فيلم، فلان كتاب مشهور را قرار داد و جلد و نام نويسنده كتاب را طوري در قاب نشاند كه همه بگويند: «عجب، پس معلوم است كارگردان خيلي مي فهمد كه اين كتاب را به رخ ما مي كشد!» شايد هم هدف از اين دوگانگي، جلب رضايت هر دو طيف معمول تماشاگران سينماي اين روزهاي ما بوده است. يعني اين طور به نظر مي رسد كه فيلم هم در پي كسب رضايت سرگرمي طلب ها بوده و هم متظاهران به همه چيز داني و روشنفكري. گويا استراتژي باج دادن به همه طيف ها و جريان ها، از مديريت فرهنگي به هنرمندان هم درحال سرايت است!

اين درحالي است كه «خوابم مياد» نه در خلق فضاها و موقعيت هاي طنزآميز سالم و پاك موفق است و نه جلوه هاي هنري و روايي بديع و جذابي دارد. لحن و سير داستان فيلم هم با دست اندازهاي بسياري مواجه و فاقد يكنواختي لازم و استاندارد در روايت است. چندپارگي حاكم بر فيلم و كليشه اي بودن بسياري از موضوعات و دستاويزها سبب شده اند كه نتوانيم اين فيلم را به عنوان يك كمدي شاخص بپذيريم. عدم شخصيت پردازي و سطحي بودن كاراكترهاي فيلم از يك طرف و تصنعي بودن وقايع داستان، به خصوص در يك سوم پاياني آن، همه به فيلم عطاران لطمه وارد كرده اند.

با اين حال، اين اثر در حال حاضر پرفروش ترين فيلم جدول اكران است و اگر به لحاظ فرهنگي و محتوايي شكست خورده، اما در گيشه به موفقيتي نسبي رسيده است. دليل موفقيت تجاري فيلم هم به وجود نام عطاران به عنوان كارگردان و بازيگر اصلي فيلم برمي گردد؛ به خاطر همان خاطراتي كه در ابتدا عرض شد. حضور دگرگونه اكبرعبدي در شمايل يك زن سالخورده نيز عامل ديگر بالا رفتن فروش اين فيلم است؛ ترفندي كه البته تازگي ندارد و چندسال پيش نيز داود ميرباقري براي دورزدن برخي ازحريم ها و محدوديت ها در فيلم «آدم برفي» از اكبرعبدي در نقش مونث استفاده كرد. در واقع اين استقبال نسبي از فيلم «خوابم مياد» به دليل اين دو ويژگي بوده، نه شاخص بودن اين فيلم. چون اگر اين دوعامل را از فيلم برداريم، ديگر هيچ انگيزه اي براي تماشاي آن باقي نمي ماند. فرض كنيد همين فيلم، با همين كيفيت و فرم، با بازي يك بازيگر گمنام و كارگرداني شخص ديگري ساخته مي شد و به جاي اكبرعبدي هم يكي از بازيگران زن كهنسال بازي مي كرد، در اين صورت اين فيلم به هيچ موفقيتي در گيشه نمي رسيد.ضمن اينكه «خوابم مياد» فاقد يك موضوع و داستان بديع بوده و همان طور كه در خيلي ديگر از نقدها ذكرشده اقتباسي از فيلم «پول را بردار و فراركن» به كارگرداني «وودي آلن» است. البته اقتباس و الهام گرفتن از آثار ديگران به خودي خود يك ضعف محسوب نمي شود، اما مسئله اي كه درباره اين فيلم به مشكل تبديل شده، ناتواني فيلمساز در بومي گرداني يا ايرانيزه كردن فيلم است. به همين دليل هم «خوابم مياد» را تنها مي توان ورژني ضعيف از يك فيلم هاليوودي دانست.

«خوابم مياد» يك فيلم پوچگرا- به لحاظ ايدئولوژيك- نيست. يعني قصد فيلم ساز از ابتدا اين نبوده كه با تكيه بر اصول و تفكرات نهيليستي فيلم خود را تعريف و ترسيم كند، اما دو موضوع به اين فيلم، حال و هوايي پوچگرا داده اند. اول؛ وجود نشانه هايي است كه از آنها تلقي نهيليسم مي شود. نشانه هايي چون مطالعه كتاب «بيگانه» آلبركامو يا جريان داشتن نوعي تمايل به مرگ و دوري از زندگي در فيلم.

رضا، شخصيت محوري فيلم، هم در ابتدا و هم انتهاي فيلم مي گويد خواب را بر بيداري ترجيح مي دهد. تراكم نوعي حس ملالت بار و غلبه روحيه خستگي و كسالت در فيلم، «خوابم مياد» را ناخواسته با حال و هوايي آميخته با پوچگرايي همراه كرده است. پايان تلخ فيلم كه موجب سقوط رضا به پرتگاه مي شود نيز مزيد بر علت شده است.

«خوابم مياد» مخاطب را دچار نوعي يأس و ملال كرده و هيچ مسير جديدي را پيش روي زندگي او نمي گشايد. به ويژه اينكه اين فيلم هم مانند اغلب آثار سينمايي ما دچار نوعي نسبي گرايي اخلاقي و فكري است كه اين ويژگي نيز آن را به پوچي سوق داده است.

شكل گيري شوخي ها و موقعيت هاي كميك فيلم نيز براساس همين رويكرد نسبيت گرا اتفاق افتاده است، چرا كه بار كمدي فيلم، بيشتر بر دوش شوخي هايي است كه بدون تعارف بايد گفت نوعي توهين به مردم محسوب مي شوند. مثل اتفاقاتي كه در سرويس بهداشتي رخ مي دهد يا برخي ماجراها كه به دليل غيراخلاقي بودن نمي توان چندان روي آنها دقيق شد و جزئيات شان را بيان كرد. شايد اين گونه مزه پراني ها در سينماي غرب بلااشكال و بلكه يك عرف باشد، اما از آنجايي كه سينماي ايران براي خود رسالتي را متصور است و يكي از شعارهايش، تأمين امنيت خانواده ها است، طنز اين فيلم را بايد مردود شده دانست. چون نوعي كمدي غريزي به حساب مي آيد و روشش اغوا و فريب تماشاگر و هدفش خنده گرفتن از مخاطب به هر وسيله اي است. اين درحالي است كه اساسا شوخي و طنز در سينما، خودش وسيله اي است براي القاي حرف هاي بزرگ در قالبي كوچك و قابل درك و لمس براي مخاطب عام سينما، اما ابتذال از آنجايي شروع مي شود كه مواردي چون طنز و گيشه و سرگرم سازي براي يك فيلم تبديل به هدف مي شود. بدون شك اگر اين گونه موضوعات در سينما هدف شوند، آن وقت وسايلي براي برآوردن آنها به كار مي روند كه نتيجه اش مي شود از بين رفتن روح متعالي و مترقي در سينما و غلبه لودگي و بي مايگي و ابتذال؛ اتفاقي كه تا حد زيادي براي فيلم «خوابم مياد» نيز رخ داده است.

فيلم «خوابم مياد» نيز بخشي از جريان سينماي وارداتي و بي هويتي است كه سال ها است در عرصه هنر هفتم ما غالب شده است. سينمايي كه داراي روح واحد، اما اجسام- بخوانيد اجساد- متفاوت و مختلفي است. اين روح پوچگرا، نسبيت خواه و افسرده، گاه در قالب طنز سخيف و گاه در كالبد شعارها و ژست هاي روشنفكري در مي آيد. فيلم هايي كه مسئله اي را حل نمي كنند و كاركردي در پر كردن خلأهاي فرهنگي جامعه امروز ما ندارند.

رضا عطاران مي تواند و بايد كارگرداني كند و فيلم بسازد؛ او استعداد تبديل شدن به يك كمدي ساز خوب را دارد، اما نبايد به تعريف و تمجيدهاي برخي از سينمايي نويسان كه او را در حد يك كارگردان گيشه اي و عامل سرگرمي و جلادهنده اطوارهاي شبه روشنفكرانه خود مي خواهند دل خوش كند و لازم است بيشتر در پي طنزي باشد كه دستاوردي هم براي مخاطب سينما داشته باشد. يكي از معضلات كمدي هاي سال هاي اخير اين بوده كه تنها سرگرم سازي و خالي كردن جيب مخاطب را هدف مي گيرند. اين درحالي است كه كمدي ايراني بايد از اين تنگنا خارج شده و افقي نو و تازه را پيش روي علاقه مندان به سينما بگشايد. ماندن و در جا زدن در باتلاق هايي چون فيلم فارسي و سينماي شبه روشنفكري، كاركرد سينما را در حد افيون و مخدر محدود مي كند. عطاران نيز مانند بقيه همكارانش تنها زماني مي تواند مرهم زخم ها و درمان دردهاي فرهنگي باشد كه ابتدا خودش از بيماري بيگانگي و پوچي عبور كند و اين ميسر نمي شود مگر با دستيابي به سينماي ملي و بومي.

البته در اين ترديدي نيست كه براي رسيدن به سينماي ملي و به ويژه كمدي ايراني، شاخصه اساسي و الزامي، دستيابي به فرم و ساختار ملي است، اما فيلمساز براي دستيابي به چنين فرمي، ابتدا بايد انديشه و فرهنگ و شاخص هاي فرهنگ ايراني (اسلامي و شيعي) را بشناسد تا بتواند ساختاري را بر پايه آن بنا كند.

اين هدف محقق نمي شود مگر اينكه فيلمسازان و هنرمندان به جاي نظريه ها و افكار پوسيده و تاريخ مصرف گذشته غربي و شرقي به خويشتن خويش بازگردند. ناديده گرفتن ده ها اثر جاودانه و زندگي بخش در پهنه وسيع و درخشان فرهنگ ايراني و رجوع به آثار سياه و مملو از مرگ همچون نوشته هاي كافكا و كامو، همان حكايت آب در كوزه و تشنگي سينماي ماست!