شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۹

طلب آب در اینجا شرمندگی دارد

مِگرَن، روایت ناگوار مردم روستایی است که زنان آن برای تامین آب مسیری ناهموار را قابلمه بر سر به کنار کرخه می‌روند.
کد خبر : ۷۴۹۶۷
فارس : از «دوبه چی» می‌پرسم، شنیده‌ای که چند روستا با نام مِگرَن در این حوالی وجود دارد و با مصائبی مختلف دست و پنجه نرم می‌کنند. دوبه چی طناب را همچون سکان کشتی محکم در دست گرفته، با پوستی آفتاب سوخته و چهره‌ای هراسناک می‌گوید: مگرن، یک و دو و سه ندارد؛ همه مِگرَن‌ها تشنه‌اند.

*همه مِگرَن‌ها تشنه‌اند

روستای مگرن 1 در 50 کیلومتری جاده اهواز – اندیمشک در بخش شاوور از شهرستان شوش دانیال (ع) واقع شده است. فاصله این روستا تا اتوبان اهواز – اندیمشک چهار کیلومتر راه شوسه است. راهی که مجبوری با دست انداز‌های سنگینش آرام و آهسته در آن برانی تا به رودخانه کرخه برسی.

به کرخه که می‌رسی تنها خودت می‌مانی و رودخانه‌ای که رمقی هم از آن نمانده است. هیچ پلی در کار نیست. باید از روی چند آهن پاره چیده شده روی رودخانه عبور کنی. وسیله‌ای موسوم به «دوبه» که برای عبور مسافران و خودروها از آن استفاده می‌شود. وسیله‌ای که اندکی از قوانین ایمنی در ساخت آن رعایت نشده است. سطحی از آهن پاره‌هایی که تنگ هم قرار گرفته‌اند و با طنابی به قرقره‌ای که در دو سر رودخانه بسته شده، خود را نگه داشته است.

*بدون پل

مجموع اهالی روستایی که مجبورند برای رفت و آمد از دوبه استفاده کنند، حدود 8 هزار نفر هستند. حالا ما هم مجبوریم با ماشین از روی دوبه رد شویم تا به رودخانه برسیم. ترس، ما را از خودرو بیرون می‌کشاند؛ پیاده می‌شویم تا مبادا طناب حلقه قطع شود و خودرو و سرنشینانش را به زیر آب ببرد. فاصله مرگ و زندگی اهالی مِگرَن همه روزه به این حلقه و طناب گره خورده است.

دوبه چی در این فاصله کوتاه از خاطراتش روی دوبه می‌گوید؛ از بیماری می‌گوید که باید او را به بیمارستان نظام مافی عمله می‌رساندند اما به دلیل تاخیر در عبور از روی رودخانه، بر سطح دوبه ، میان آب و آسمان جان می‌دهد.

مزد دوبه‌دار را در دستان پینه بسته‌اش می‌گذارم و وارد مگرن 1 می‌شوم. برای ورود به این روستا باید سلانه سلانه از بلندایی بالا بروی که شیب تندی دارد.

برخی از خانه‌های روستا با بلوک ساخته شده‌اند و برخی هم آجری هستند. کوچه‌های باریکی که کف آنها از خاک و کلوخ فرش شده و فاضلاب میانشان جاری است. خانه دهیار در ابتدای روستا است. از او درباره وضعیت روستای مگرن 1 می‌پرسم. دهیار می‌گوید: وضعیت ما همین است که می‌بینید. کمی به چهره روستا نگاه کنید همه چیز دستگیرتان می‌شود. راست می‌گفت؛ و من نمی‌دانم برای چه این سوال را پرسیدم.

دهیار ادامه می‌دهد: نه خانه بهداشت داریم، نه گاز و نه آب. برای درمان بیمارانمان باید 50 کیلومتر مسیر را طی کنیم تا به شهر برسیم. زن باردار یا زنی که تازه بچه به دنیا آورده باشد، تقریبا هر چند روز یک بار خودش یا فرزندش نیاز به مراقبت پزشکی دارند و باید به پزشک مراجعه کنند. اما در این مسیر طولانی واقعا عذاب آور است این رفت و آمد.

*جایی برای کلاس درس

دهیار با چشمانی خیره به کناره‌های کرخه می‌گوید: برای تامین گاز هم باید کپسول بخریم. بچه‌های روستا در یک کانکس درس می‌خوانند؛ درس خواندن در آن، توی این گرما جان‌فرساست.

جالب آنکه روبه‌روی کانکس موسوم به مدرسه، ساختمانی شبیه به مدرسه هم وجود دارد. فرحان از دانش‌آموزان مدرسه دعبل خزاعی است. او می‌گوید: این ساختمان برای استراحت مدیر، ناظم و معلم‌ها است.

ساختمان نوساز مدرسه از فاصله دور گمراه کننده است. بنایی آجری و مرتب که دفتر معلمان است و کلاس‌های کانتینری که از سال 73 دایر شده‌اند؛ سهم بچه‌هاست. بچه‌ها می‌‌گویند: توی دیوارهای دو جداره کلاس‌ها موش‌ها لانه کرده‌اند. به دلیل نبودن دبیرستان، اغلب کودکان حداکثر تا مقطع راهنمایی تحصیل می‌کنند. در این روستاها از میان 8 هزار نفر به جز دو دهیار این منطقه هیچکس مدرک دیپلم ندارد؛ چرا که در این حوالی، دبیرستان وجود ندارد.

*شرم از تشنگی

همانطور که ادامه راه، مرا به دنبال خودش می‌کشاند؛ تشنگی روی لب و دهانم چنگ می‌کشد. عطش میان لب‌های ترک خورده‌ام می‌نشیند. شاید درخواست لیوان آبی در شهر، هنوز مثل درخواست نان غیرطبیعی نشده باشد. اما در روستای مِگرَن حتی از تشنگی‌ات شرمساری؛ شرم داری طلب آب کنی. زنان این روستا برای تامین آب شرب، قابلمه بر سر به کنار کرخه می‌روند تا قابلمه‌های خود را پر از آب کنند و آن را دوباره بر سر بگذارند و به خانه ببرند. برخی از اهالی هم که کمی وضعشان بهتر است پمپ دارند و لوله‌های پمپ را از رودخانه تا خانه کشانده‌اند.

عباس یکی از اهالی روستاست. او می‌گوید: مدتی پیش یکی از دخترهای این روستا به دلیل اتصالی برق یکی از پمپ‌ها در کنار رودخانه فوت کرد. همانطور که عباس این فاجعه را تعریف می‌کرد بچه‌های روستا در کنار این پمپ‌ها بدون توجه به کابل‌های برق در حال آب تنی بودند؛ دریغ از اینکه لحظه‌ای اتصالی برق می‌توانست جان همه را بگیرد.

سکینه یکی از دختران روستایی نیز می‌گوید: پدرم و بسیاری از اهالی روستا بارها درخواست کشیدن آب لوله کشی داده‌اند اما هیچ نتیجه‌ای عایدشان نشد.

شهرستان شوش 219 روستا دارد. 155 روستای این شهرستان آب دارند. 83 درصد روستاها از آب شرب و بهداشتی بهره‌مند هستند.

در حال حاضر از 4 هزار و 15 روستای خوزستان یک هزار و 118 روستا فاقد آب هستند و 302 روستا به وسیله تانکر آبرسانی می‌شوند.

میهمانان چای نمی‌نوشند

مگرن 1 را که رد کنی، در همان مسیر از کنار مگرن 2 هم می‌گذری. مقصدم مگرن 3 است. ابتدای مگرن 3 «عَبّاره»‌ای نیمه خشک شده وجود دارد. زنان و بچه‌هایی را می‌بینم که در کنار عباره چمبره زده و خیره به آب هستند. یکی از زنان روستایی که به گمانش از طرف ارگان خاصی آمده‌ایم فریاد می‌زند: مگر ما مسلمان نیستیم. دلتان به حالمان نمی‌سوزد؟

جلوتر می‌آید. از صورت آفتاب سوخته‌اش پیداست که زندگی در این شرایط رمقی برایش باقی نگذاشته. عرق جبینش را خشک می‌کند. با قابلمه خالی بر سر، پیش می‌آید و می‌گوید: این مسیر را می‌بینی؟ باید این مسیر طولانی را پیاده برم تا آب بیارم. حتی مهمان که می‌آید خجالت می‌کشیم برایش چای و آب بگذاریم. میهمانانمان چای ما را نمی‌خوردند.

این زن روستایی می‌گوید: از موقعی که سد کرخه ساخته شده، سطح آب پایین اومده. آب رودخانه به ما که می‌رسد بسیار کیفیتش پایین است؛ چون موقع گذشتن از شهرهایی که در طول مسیرش قرار گرفته‌ است؛ بیش از پیش به آلودگی‌هاش اضافه می‌شود. به طوری که کیفیت آب آشامیدنی و سالم واقعا نگران کننده شده است.

*سراب در خواب

مگرن یک، دو و سه، ابوسلیه، شیخ راشد و 59 روستای دیگر شهرستان شوش تنها نمونه‌ای از روستاهای تشنه‌ای هستند که در کنار آب‌های جاری گلویشان خشک مانده است. روستاهای شوش پیش چشم کرخه، سراب "احداث مجتمع آبرسانی" را در خواب و بیداری می‌بینند. مجتمعی که ساختش به کندی پیش می‌رود؛ قرار است 30 روستا را آب دهد...