پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۵
شیخا

رمز مظلومیت جاودانه علی علیه السلام

علی-سلام الله علیه-به آیت زیبایی و رسول ملاحتی می ماند که در وادی کوران برانگیخته شده باشد. به نغمه سرای خوش الحانی می ماند، که دست هیچ قلبی برای دریافت آوای او گشوده نباشد.
کد خبر : ۷۴۷۰۸

به گزارش سرویس وبلاگ صراط؛یکی از نویسندگان وبلاگ شیخا در آخرین به روز رسانی این وبلاگ نوشته است:

شهادت علی علیه السلام گرچه مظلومانه است و فرق شکافته او اگر چه جگر سوز، اما اساس مظلومیت علی(ع)، نه در شهادت علی(ع) است و اوج مظلومیت او، نه در فرق شکافته او.

مظلومیت علی نه بر پایه سکوت علی(ع) استوار است و نه بر مبنای صبرعلی(ع) که صبر و سکوت تنها دو شاخه اند از راز درخت ستبر و تنومند مظلومیت علی(ع).
مظلومیت علی(ع)تنها در خانه نشینی و غصب خلافت علی(ع)نیست، که غصب خلافت جلوه ای از تجلیات ظاهری مظلومیت علی(ع)است.
اگر سر مظلومیت علی(ع) منحصر به دوران"فَصَبرتُ و فی العَین قَذیً و فِی الحَقِ شَجاً أری تُراثی نَهبا"{پس خار در چشم و استخوان در گلو و میراث غارت رفته صبر کردم} بود،بی شک در زمانه" مُجتَمِعینَ حَولی کَربیِضَهِ الغَنَم" از حصار مظلومیت در می آمد.


اگر دوران مظلومیت علی(ع) محدود به آن بیست و سه سال دردآلود بود، در آن پنج سال دیگر قاعدتا علی(ع) مظلوم نمی بود.


واگر تنها حیات علی(ع) حیات مظلومانه بود، بی تردید علی(ع) هنگام شهادت با مظلومیت وداع کرده بود. پس چیست، رمز مظلومیت جاودانه علی(ع)؟!


*بیشترین مظلومیت و بالاترین عذاب یک گوهر، ناشناخته و مهجور ماندن آن است.


راز مظلومیت خورشید را یا در ابرهای سیاه متراکم جست و جو بایدکرد یا در نابینایی آدمیان.
و رمز مظلومیت علی(ع) در ناشناخته ماندن آن روز علی(ع)است؛ در ناشناخته ماندن هنوز علی(ع) و در ناشناخته ماندن همیشه و هر روز علی(ع)
رَبِ إنَ قَومِ اتَخَذوا هذا القُرآنَ مَهجورا" (سوره فرقان آیه30)
علی-سلام الله علیه-به آیت زیبایی و رسول ملاحتی می ماند که در وادی کوران برانگیخته شده باشد.
به نغمه سرای خوش الحانی می ماند، که دست هیچ قلبی برای دریافت آوای او گشوده نباشد.
جهان و آنچه در آن است، کمتر از آن است که به شناختی شایسته از علی(ع)دست یابد.بلند پروازترین پرنده های اندیشه در اوج ترین پروازهای معرفت، محال است که به پایین ترین سطح از شناخت علی(ع)پر بتوانند سایید.
از سویی محدودیت ظرف ادراک آدمی، نیل به این شناخت را ناممکن می سازد که "فما اوتیتم من العلم الا قلیلا" و از سوی دیگر عظمت دست نیافتنی مقوله،انسان را به وادی عجز می کشاند.
اولی دست آن خورشید را در شرح وجود خود می بندد و دومی بال اندیشه و معرفت بشری را می سوزاند. اما این همه ، نه مسیر بی انتهای معرفت آن عزیز را سد می کند و نه توقف در ابتدای آن مسیر را توجیه.
آنچه همه اش دست نیافتنی است، اندکش از کف دادنی نیست."مالا یدرک کله، لا یترک کله" که این اندک در مقایسه با آن عظمت، اندک است و برای ما بسیار.
آب دریا را اگر نتوان کشید-هم به قدر تشنگی باید چشید
به نسیمی که هر گاه یا مدام از سوی آن باغستان وزیدن می گیرد، دل و جان باید سپرد و شامه معرفت خویش را در مسیر و معرض آن رایحه های دل انگیز قرار باید داد...
و هرکدام از خطبه ها و نامه ها و حکمت های ارزشمند کتاب شریف و گوهربار نهج البلاغه یکی از آن نسیم های مسیح آسایی است.