دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۳

سوریه محور جنگ سوم جهانی

تحولات سوریه پس از انفجار دفتر سازمان امنیت سوریه وارد مرحله جدیدی شده است. پس از این انفجار فرمانده گارد ریاست‌جمهوری خود مدیریت نیروهای مسلح سوری را در دست گرفت و همزمان عملیات گسترده‌ای را علیه تروریست‌ها در شهر دمشق به اجرا گذاشت.
کد خبر : ۷۳۹۹۱

به گزارش صراط ،سیدفرید موسوی در وطن امروز نوشته است؛ تحولات سوریه پس از انفجار دفتر سازمان امنیت سوریه وارد مرحله جدیدی شده است. پس از این انفجار فرمانده گارد ریاست‌جمهوری خود مدیریت نیروهای مسلح سوری را در دست گرفت و همزمان عملیات گسترده‌ای را علیه تروریست‌ها در شهر دمشق به اجرا گذاشت. موفقیت‌آمیز بودن این عملیات موجب شد نیروهای مسلح سوری برای مقابله با تروریست‌ها پای در حلب گذارند و در حال حاضر این درگیری‌ها در این شهر ادامه دارد. در بعد بین‌المللی نیز با استعفای کوفی عنان نماینده سازمان ملل در امور سوریه، آینده تحولات این کشور مبهم‌تر از گذشته شده است. در این بین کشورهای عربی حامی‌غرب نیز در کنار ترکیه تلاش خود را برای سرنگونی حکومت اسد بیش از گذشته کردند، رزمایش نظامی‌ترک‌ها در مرز با سوریه هر چند جدی به نظر نمی‌رسد ولی پیام‌هایی برای حامیان اسد دارد. «وطن‌امروز» در میزگردی با حضور حسن قشقاوی، معاون پارلمانی وزارت امور خارجه و سعدالله زارعی، کارشناس مسائل سیاسی آخرین تحولات سوریه را بررسی کرده است.


***

برای ورود به بحث شاید بهتر باشد از علت تفاوت‌های مورد سوریه در بین کشورهای حوزه بیداری اسلامی‌آغاز کنیم. در یک سال و نیم اخیر اتفاقاتی در کشورهای عربی رخ داد که در قالب بیداری اسلامی‌تعبیر می‌شود. کشورهای مختلفی دستخوش تغییر شدند مثل یمن، مصر، لیبی و تونس؛ برخی کشورها نیز ملتهب هستند مثل بحرین، عربستان و سوریه. چرا مورد سوریه با دیگر نمونه‌ها تفاوت دارد؟ علت این تفاوت چیست؟

زارعی: درباره سوال شما باید عرض کنم تحولات سوریه هم از نظر محتوا، هم از نظر شکل، هم از نظر عناصر تشکیل‌دهنده و هم از نظر اهداف و رویکرد با آنچه در مصر، تونس، لیبی، یمن و بحرین اتفاق افتاد متفاوت است. از لحاظ شکل در کشورهای عربی ما شاهد جنبش‌های عمیقا مردمی‌ بودیم که در واقع از متن توده‌های مردم مثل محمد بوعزیزی‌ها ایجاد شد و بعدا احزاب سیاسی به دنبال این جریان حرکت کردند و در نهایت در یک فرآیند کاملا درون‌توده‌ای و مربوط به زیرین‌ترین لایه‌های اجتماعی این تحولات به وقوع پیوست و تا الان هم ادامه دارد. این در حالی است که در مورد سوریه از متن و توده مردم هیچ خبری نیست بلکه ماجرا در قالب یک کار سازماندهی شده، با ترکیب خاص سازمانی با رویکرد نظامی- امنیتی به وجود آمده و در این فرآیند تلاش می‌شود با ضربه زدن به امنیت سوریه اهدافی فراهم شود. نکته دیگر درباره تفاوت از لحاظ شکلی این است که در کشورهای عرب ما شاهد تجمعات به شکل خیابانی و حضور در میدان‌ها به صورت راهپیمایی‌هاي خاص بین استانی بودیم که به طور مشخص در لیبی و یمن اتفاق افتاد و به نوعی شاهد حضور فزاینده مردمی ‌در صحنه بودیم اما درباره سوریه شما حتی یک مورد تجمع مردمی‌ یا تظاهرات خیابانی یا تظاهرات جاده‌ای مشاهده نمی‌کنید بلکه آنچه در این صحنه هست، جنگ و گریز و درگیری‌های مسلحانه با ارتش و دولت سوریه است. مساله قابل تامل دیگر از نظر محتوا این است که در انقلاب‌های منطقه عربی یک برنامه‌ریزی داخلی صورت گرفته و سردمداران حرکت نیروهای داخلی هستند که تحت عناوین خاص فعالیت می‌کنند. درحالی که می‌بینیم ستاد تحولات سوریه در خارج از مرزها قرار دارد و نه در داخل سوریه. فعال‌ترین افراد هم در این اتفاقات افرادی مثل وزیر خارجه آمریکا یا پادشاه قطر و مقامات سعودی یا رجب طیب اردوغان هستند. نکته دوم در زمینه محتواي رویکردهاست. درباره دیگر کشورها رویکردهای داخلی مطرح بود، یعنی هدف اسقاط نظام سیاسی و در واقع استقرار یک نظام جدید است. در حالی که در سوریه شاهد هستیم که نیروهای منطقه‌ای و بین‌المللی با شعار تغییر چهره منطقه وارد سوریه شده‌اند؛ یعنی مساله خود سوریه نیست بلکه کل منطقه است و قرار است در این مورد یک فراگرد منطقه‌ای‌- بین‌المللی صورت بگیرد و در واقع یک زورآزمایی خشن با جبهه مقاومت است که بزرگ‌ترین جرمش، ایستادن مقابل آمریکا و اسرائیل است.

حالا این سوال پیش می‌آید که چرا این تفاوت‌ها وجود دارد؟

زارعی: دلیل اصلی این اتفاق آن است که مردم سوریه خواهان تغییر نظام بشار اسد نیستند، اگر خواهان تغییر بودند ما نشانه‌هایی از این خواسته در عرصه خیابان‌ها می‌دیدیم. انتخاباتی که در آبان‌ماه سال گذشته برگزار شد و 57درصد مردم به اصلاحات آقای بشار اسد رای دادند نشان‌دهنده آن است که نظام سوریه در متن اجتماع و جامعه خود دارای یک اکثریت هوادار است. بنابراین مردم تغییراتی که امروز با استفاده از سلاح دنبال می‌شود را نمی‌خواهند. دلیل بعدی این است که در سیستم سیاسی سوریه ساختاری از بدنه قوی مردمی‌ وجود دارد که عبارت است از همان جیش‌الشعبی معروف؛ این سیستم سیاسی با یک سلسله تظاهرات محدود فرو نمی‌پاشد و می‌تواند با همین بدنه اجتماعی واکنش اجتماعی متناسب و متقابلی ایجاد کند. دلیل سوم هم همان طور که اشاره شد این است که یک برنامه خارجی پشت ایجاد تغییرات در سوریه است و برنامه‌ای که از خارج دیکته می‌شود تحولات سوریه را از تحولات مصر، لیبی و یمن متمایز کرده است.

آقای زارعی به بحث تغییر چهره منطقه اشاره کردند. تحلیلگرهای سیاسی هم به ‌این نکته اشاره و اتفاقات سوریه را تعیین‌کننده‌ آینده منطقه عنوان کرده‌اند که در تقسیم‌بندی منطقه در سال‌های آتی نقش ایفا خواهد کرد. آقای قشقاوی! به نظر شما علت این موضوع چیست و چرا سوریه در این برهه ‌اینقدر مهم شده است؟

قشقاوی: اگر ما این موضوع را بپذیریم که از آغاز جعل رژیم صهیونیستی در منطقه راهبرد اساسی غرب و مهندسی سیاست خارجی آنها به کمک عوامل داخل منطقه‌ای‌شان حفظ موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی است، بعد هم بپذیریم که عملا بسیاری از حوزه‌های مجاور این رژیم در قالب پیمان‌هایی مثل کمپ دیوید به نوعی دست از مقاومت کشیدند یا عملا با سکوت خودشان مواجهه با صهیونیسم و مقاومت را از بین بردند؛ در این میان فقط و فقط سوریه و حامیان سوریه اعم از مقاومت لبنانی و فلسطینی مقابل رژیم صهیونیستی ایستادند؛ پس کاملا روشن می‌شود که چرا سوریه اهمیت دارد. در واقع پاسخ به سوال شما اینگونه خواهد بود که چون تغییر در سوریه در راهبرد اساسی غرب نسبت به منطقه تغییر ایجاد خواهد کرد پس اهمیت دارد. جناب سیدحسن نصرالله را جهان عرب و غرب به صدق در قول و فعل می‌شناسند. اخیرا هم شاهد بودید که‌ ایشان در نطق‌شان به صراحت اعلام کردند سوریه و دولت بشار اسد در جنگ 33 روزه حزب‌الله را حمایت کرد. از سوی دیگر حماس به عنوان مهم‌ترین بازیگر جنگ 22 روزه پایگاه اصلی‌اش در دمشق است و مورد حمایت سوریه بوده است. این دو مورد نشان می‌دهد در آخرین جنگ‌های گرم منطقه ما علیه رژیم صهیونیستی، سوریه نقش ایفا کرده است. نکته دوم اینکه در سال‌های اخیر ارتش سوریه در کنار نهاد امنیتی آن تحولات کیفی یافته‌ و ارتقای کیفی پیدا کرده‌اند، هم به لحاظ سطح سلاح‌های کلاسیک، روحیه، توان آموزشی و حتی دستیابی به سلاح‌های متعارف. این نکته مهمی‌است که نهادهای امنیتی و اطلاعاتی غرب از این ارتقای کیفی ساختار ارتش سوریه در کنار ساختار امنیتی آن اطلاع داشتند و مترصد بودند تا این قدرت را مثل سایر قدرت‌های بالقوه و بالفعل خطرساز برای برتری نظامی‌اسرائیل تضعيف كنند. آنها در سال‌های اخیر مترصد چنین فضایی بودند تا بهانه‌ای را پیدا کرده و یک ارتش قوی را در جبهه داخلی درگیر کنند. طبیعتا نتیجه تضعیف چنین ارتشی تقویت رژیم صهیونیستی خواهد بود.

آقای زارعی! تحلیل شما از علت مهم بودن سوریه در منطقه چیست؟

زارعی: در واقع اگر ما به تاریخ و جغرافیای این منطقه نگاه کنیم می‌بینیم که سوریه حلقه وصل کانون مقاومت منطقه‌ای یعنی ایران و مهم‌ترین انگیزه مقاومت یعنی فلسطین است. انصافاً در طول 33 سال گذشته به‌رغم اینکه منطقه فراز و نشیب‌های فراوانی را طی کرده و سوریه هم تحت تاثیر این تغییرات بوده است اما این کشور هیچگاه از ایفای نقش کلیدی خودش به عنوان رابط میان کانون مقاومت و انگیزه منطقه طفره نرفته و همواره در این مسیر استوار بوده است. این در حالی است که دیگر کشورها در این مسیر گاهی حضور داشته‌اند و گاهی نه. لیبیایی‌ها زمانی موضعی داشتند و تغییر دادند، یمنی‌ها موضعی داشتند و تغییر دادند، همچنین الجزایر، مصر و... . این کشورها که زمانی در جبهه فلسطین بودند بعداً یا در جبهه مقابل قرار گرفتند مثل رژیم سادات و مبارک یا اینکه از حالت فعال به حالت منفعل درآمدند و سراغی از فلسطین نمی‌گرفتند. در این میان سوریه تنها کشور عرب بود که در طول این دوران و حتی قبل از این دوران پای پرونده فلسطین محكم ایستاد و هیچ حادثه‌ای نتوانست موضع سوریه را نسبت به فلسطین تغییر دهد. این نکته‌ای است که باعث شده آمریکا و رژیم صهیونیستی سعی در از بین بردن این محور از مقاومت داشته باشند.

در این میان به نظر می‌رسد 2 کشور از خارج منطقه خاورمیانه بشدت به مسائل سوریه نظر دارند و با قدرت از این کشور حمایت می‌کنند، یکی روسیه و دوم چین. بسیاری از تحلیلگران این 2 بازیگر را به عنوان کشورهای منفعت‌طلب و معامله‌گر معرفی می‌کنند که برای به دست آوردن منافشان وارد معامله می‌شوند و به محض اینکه منافعشان در خطر باشد یا تامین نشود از معامله خارج می‌شوند. با این حال به نظر می‌رسد در عرصه سوریه اتفاقات طور دیگری رقم خورده و این دو کشور با قدرت در مسائل سوریه وارد شده‌اند، روسیه غرب را تهدید می‌کند، چین قطعنامه علیه سوریه را وتو می‌کند و... . این اقدامات خیلی با روند متعارف رفتارهای این 2 کشور همخوانی ندارد. علت این مساله را چه می‌بینید؟

زارعی: تحولات سوریه عملا جهان را به

2 بخش تقسیم کرد، بخشی که در چارچوب سیاست‌های آمریکا مایلند تا تغییراتی در سوریه مطابق با منافع آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها اتفاق بیفتد که اگر بخواهیم تعداد آنها را با یک استناد قابل قبول بدانیم می‌توانیم به آخرین اقدام آمریکا در اجلاس پاریس اشاره کنیم. در واقع 90 کشور و 10 سازمان بین‌المللی حاضر در اجلاس پاریس حداکثر ظرفیتی بود که در جبهه آمریکایی علیه سوریه وارد عمل شدند. معنای دیگر از حرف این است که حدود یکصد کشور دیگر هم در جبهه دیگری قرار داشتند که مایل نبودند در چارچوب سیاست‌های آمریکایی- اسرائیلی عمل کنند، از آن میان می‌توان به روسیه، چین، ایران، برخی کشورهای عربی، بعضی کشورهای حوزه خلیج‌فارس، تقریبا همه کشورهای عرب آفریقایی، بسیاری از کشورهای مسلمان آسیای میانه، کشورهای آسیای جنوب‌شرقی و عراق و لبنان که اطراف سوریه هستند، اشاره کرد. این نشان می‌دهد به میزان کشورهایی که با محوریت آمریکا تغییر در سوریه را طلب می‌کنند، کشورهای دیگری هستند که روی حفظ منطقه با چهره مقاومت تاکید دارند. با این حال در دنیا روی

3 کشور بیشتر مانور می‌شود: ایران، چین و روسیه و عمدتا روی ایران و روسیه. با این حال این جبهه یکصد کشور دارد و از مجموعه کشورهای عربی نیمی ‌را در اختیار دارد. با این حال به دلیل ملاحظات یا کم‌کاری یا هر دلیل دیگری این صد کشور هنوز در یک سازمان مشابه کنفرانس ژنو یا پاریس سازمان نیافته‌اند و فراخوانی در این باره داده نشده است. این کار اگر صورت بگیرد مشخص می‌شود که نظام سوریه آنقدر هم که وانمود می‌شود در عرصه بین‌المللی تنها نیست. این نکته مهمی‌است و ما باید در نظر داشته باشیم که آنطور که آمریکایی‌ها عنوان می‌کنند، جامعه جهانی اين نیست که جهان یک طرف باشد و سوریه یک طرف! جامعه جهانی اگر به معنای اکثریت کشورها باشد حداقل نیمی‌از این کشورها در جبهه موافق سوریه قرار دارند. از سوی دیگر در همان اجلاس پاریس و در میان همان صد کشور هم، همه پای برگه تغییر در سوریه را امضا نکردند. کشوری مثل کویت در آن اجلاس با صراحت گفت که ما با مداخله خارجی در مساله سوریه مخالفیم. الان مصری‌ها با مداخله خارجی بشدت مخالفت می‌کنند. اینکه روس‌ها در ماجرای سوریه محکم ایستاده‌اند به‌این دلیل است که به هر حال روس‌ها منافع خود را در جبهه‌ای می‌بینند که با جبهه آمریکایی متناقض است. از سوی دیگر می‌دانند که ماجرا به سوریه ختم نمی‌شود، هرچند اگر به سوریه هم ختم می‌شد، روس‌ها به سوریه و حفظ سوریه در یک جبهه ضدآمریکایی تاکید دارند. روس‌ها یقین دارند اگر پرونده سوریه بسته شود و پرونده ‌ایران هم به شکلی بسته شود، تازه ماجرا در اطراف روسیه و حداقل 20 جمهوری خودمختار این کشور آغاز خواهد شد. این جمهوری‌های خودمختار به صورت بالقوه می‌توانند کانون چالش با محوریت غربی‌ها شوند. علاوه بر این جمهوری‌های خودمختار، جمهوری‌هایی که از شوروی سابق جدا شدند عمدتاً در حوزه روسیه تعریف می‌شوند. اگر پروژه غرب در سوریه نتیجه بدهد یکی از پیامدهای آن شروع ماجرای مشابه در اطراف روسیه خواهد بود. لذا از این رو است که روسیه در ماجرای سوریه از خود ثبات قدم نشان می‌دهد.

سوریه در روند التهابات مسیری را طی کرده است. این مسیر با توجه به حضور نیروهای سیاسی- اجتماعی چگونه طی شد که درباره دیگر کشورها متمایز شد و حتی تقدیر کارشناسان منصف بین‌المللی و رهبرانی مثل سیدحسن نصرالله را در پی داشت.

زارعی: واقع امر این است که سوریه در معرض یک جنگ بزرگ جهانی قرار گرفته است، حتی تعبیر جنگ جهانی را برخی تحلیلگران غربی هم به کار برده و عنوان کرده‌اند که ما در حال ورود به جنگ جهانی هستیم. واقع امر این است که ‌این یک جنگ جهانی است که تقریبا همه کشورهای دنیا در قالب همان دسته موافق و مخالفی که عرض شد با این موضوع درگیر هستند. در این بین بسیاری از کشورها با محوریت آمریکا در صحنه امنیتی سوریه ورود پیدا کرده‌اند و نزدیک 17 ماه است که انواع فشارها به ارتش و دولت و مردم سوریه وارد می‌شود تا بتوانند این موجودیت را متلاشی کنند که ‌این اتفاق تاکنون رخ نداده است. این مساله واقعا جای تقدیر دارد. شما در نظر بگیرید که آمریکا به عنوان یک ابرقدرت با وجود اینکه سازوکارهای حقوقی، امنیتی، نظامی‌ مثل ناتو و شورای امنیت از یک سو و کشورهایی که حاضرند بی‌محابا هزینه‌های یک جنگ بزرگ علیه سوریه را پرداخت کنند نظیر عربستان و قطر را از سوی دیگر وارد عمل کرده است، تاکنون قادر نشده کار مهمی‌در سوریه انجام دهد. این جز یک شکست فاحش برای آمریکایی‌ها، یک پیروزی بزرگ هم برای آن سیستمی ‌است که در برابر این فشارها مقاومت کرده و ایستاده است.

خب! چرا این اتفاق نیفتاده است؟ چرا این اتفاق در لیبی افتاد؟

زارعی: به خاطر اینکه ماهیت نظام، مردم و پرونده سوریه کاملا با مورد لیبی، یمن و ... متفاوت است. در لیبی دولت قذافی اولا از جانب مردم تهدید می‌شد. یعنی مردم پای کار بودند هرچند بعدا یگان‌هایی از ناتو هم وارد شدند که به عقیده برخی کارشناسان نقش مهمی‌ در سقوط قذافی نداشت؛ وقتی انقلابیون توانسته بودند به غیر از طرابلس و سرت و بن جوات بر لیبی مسلط شوند، تسلط بر بقیه لیبی کار سختی نبود. حتی برخی از کارشناسان قائل به‌این هستند که ورود ناتو سبب تاخیر در پیروزی انقلابیون لیبی شد. در سوریه داستان برعکس است و شما اصلا از مردمی‌ که مخالفت جدی خیابانی با نظام سیاسی کنند اثری نمی‌بینید. هرچه می‌بینید نیروی نظامی‌ مسلح هستند که سعی دارند نقش مردم را بازی کنند. مردم چگونه باید باور کنند کسی اسلحه آمریکایی در دست و پول سعودی در جیب دارد، ساختمان‌ها را تخریب می‌کند و مردم و ارتش را می‌کشد اما شعار آزادی می‌دهد؟ اگرچه در ماه‌های اخیر صحنه امنیتی غلیظ و غلیظ‌تر شده و اکنون هم در نقطه اوج خود قرار دارد اما با این حال ندای مثبتی از جانب مردم به ‌این جریان مشاهده نشده است.