چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۸ آذر ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۷

این خواسته‌ها تو را به این خلافکاری‌ها می‌کشاند!

شرح حدیثی برای فکر و فرهنگ برگزیده از درس‌های آیت الله آقا مجتبی تهرانی
کد خبر : ۶۸۲۰۰۱

روایتی در کتاب بحارالانوار، جلد 75 ، صفحه 113 آمده است که ( امام حسن علیه السلام) می‌فرمایند:

عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (علیه السلام) قِیلَ لِلْحَسَنِ‌بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) فَقِیلَ لَهُ کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟صل؟ قَالَ أَصْبَحْتُ‌ وَ لِی‌ رَبٌ‌ فَوْقِی‌ وَ النَّارُ أَمَامِی وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُنِی وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِی- لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ وَ الْأُمُورُ بِیَدِ غَیْرِی فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِی وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّی فَأَیُّ فَقِیرٍ أَفْقَرُ مِنِّی

ای پسر رسول خدا! شب را چگونه به صبح آورده‌ای (حال تو چگونه است)؟فرمودند: صبح کرده‌ام در حالی که پروردگارم بر فراز سرم و دوزخ پیش رویم و مرگ در جستجوی من است و پس دادن حساب مرا در برگرفته است و من گروگان کردار خویشم. آنچه را دوست می‌دارم نمی‌یابم و آنچه را خوش ندارم نمی‌توانم از خود برانم و کارها به دست کس دیگری است که اگر خواهد شکنجه‌ام می‌کند و اگر خواهد می‌بخشدم. پس کدام فقیری از من فقیرتر است‌؟

شرح این حدیث را بر اساس درس‌های آیت الله آقامجتبی تهرانی در زیر بخوانید:

این خواسته‌ها تو را به این خلافکاری‌ها می‌کشاند!

اَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ. بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ

دارد عرض شد به امام‌حسن صلوات الله علیه، «کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ به قول ما «کَیْفَ أَصْبَحْتَ»، این احوال‌پرسی است، حال شما چطور است؛ «قَالَ‌ أَصْبَحْتُ‌ وَ لِیَ‌ رَبٌ‌ فَوْقِی»؛ می‌دانی حالم چطوری است؟ دارند به ما یاد می‌دهند، که ما باید این‌طوری باشیم، شب را به روز آوردم در حالی که یک پروردگاری دارم که احاطه به من دارد، «وَ لِیَ رَبٌ‌ فَوْقِی‌ وَ النَّارُ أَمَامِی»؛ نعوذ بالله آتش در پیش‌رو دارم، بحث قیامت است معصوم است نمی‌گوید می‌روم توی آتش. «وَ النَّارُ أَمَامِی» مسلّم است جهنّم، «وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُنِی»؛ مرگ مرا طلب می‌کند توی دنیا ماندنی نیستم، رفتنی هستم. «وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی»؛ یک پروردگاری دارم که به همه چیز من احاطه دارد. همه شراشر وجودی من، سیری می‌کنم که یک شاخه منتهی‌الیه او چیست؟ جهنّم است، یک احتمال است دیگر. مرگ هم حتمی است و او این است به اینکه اینطور نیست که بتوانم جلوگیر باشم از سیرم، این هم نیست، حتمی است، و از آن طرف. «وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی»؛ حساب هم حدقه کرده به من، حلقه‌وار دور من است، بی‌برو برگرد هست نمی‌توانم از او خارج بشوم اصلاً، باید حساب پس بدهم. «وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِی»؛ من گروگان اعمال خود هستم. «لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ»؛ آن قدر هم عاجز هستم که آنچه که دوست دارم توی دنیا، نمی‌توانم هر چه دوست دارم چه کار کنم به دست بیاورم، جلب منفعت خودم منهای الله تعالی، هیچ نمی‌توانم بکنم. «وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ»؛ نمی‌توانم از خودم دفع ضرر هم بکنم، آن چیزهای که خوشم نمی‌آید از خودم دفع بکنم، چه بسا اشاره به این باشد که این انسان دلش می‌خواهد جاودانه در دنیا بماند و مرگ را از خودش دور کند که دوست ندارد، می‌خواهد این را بفرماید، یک اشاره هم به این است، نمی‌توانم بمانم در دنیا، نمی‌توانم مرگ را هم از خودم دفع کنم که دوسش ندارم، «وَ الْأُمُورُ بِیَدِ غَیْرِی» تمام کارها بدست یکی دیگر است بدست من نیستش دیگر، «فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِی وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّی»؛ آخر کارم این است، مشیَّت اوست، مشیَّتش تعلّق بگیرد نعوذ بالله من را عذاب می‌کند و اگر مشیَّتش تعلّق بگیرد چشم‌پوشی می‌کند و عفو می‌کند از من. «فَأَیُّ فَقِیرٍ أَفْقَرُ مِنِّی»؛ فقیری فقیرتر از من نیست دیگر. خوب اینجا یک اشاره زیباست به آن چیزی که در صدر آن روایت اوّل بود که خواندیم و او این است که بابا خودت که هیچ نداری که، این‌ها را باورت بیاید. هیچ چیز خودمان نداریم هر چه هست در دست خداست؛ بنابراین امیدت را به غیر خدای می‌بندی بعد اعمالت را خراب می‌کنی توی دنیا چرا؟ بهتر این نیست که آدم چه کار کند، برود سراغ خدا که همه کاره هست تنها امیدش او و هر چه گفت چشم. و همه چیز هم است توی آن روایت هم داشت مستجاب الدعوه شما خوب دقت کنید اینها همه روابط دارد با همدیگر تو چیز می‌خواهی؟ این خواسته‌ها تو را می‌کشاند به این خلافکاری‌ها دیگر، غیر از این است؟ خواسته‌های توست، این‌ها که بیکاره هستند، برو پیش همه کاره، امید تو او، هر چه گفت چشم و تو هم هر چه گفتی چشم من نمی‌خواهم وارد بشوم دیگر در آن روایتی که دارد که خطاب می‌کند عبد تو اطاعت من را بکنم من هم مطیع تو می‌شوم نعوذ بالله واقعاً من اصلاً نمی‌دانم این را، من گاهی می‌دیدم، این تعبیرات، تعبیرات عجیبی است. ای بنده من، تو مطیع من بشو من هم می‌شوم مطیع تو، نعوذ بالله، این همین معناست، کجا می‌روی بیا پیش من، از کی می‌خواهی از من بخواه، همه چیز هم دست من است چرا خلاف‌کاری.