به گزارش صراط به نقل از فارس ، نگاهی تحقیقی و مستند به درون جنگ تمام عیار اطلاعاتی آلمان علیه علم و دانش ایرانی
بخش اول: روایت جاسوسان - زندگی در پناه سایهها، مرگ در انتهای مسیرهنوز جهان در بُهت حملات 11 سپتامبر است. در ایران، دانشمندی به نام محمد ن. در سایهها نقش دیگری بازی میکند. او تنها یک دانشمند برجسته در فنآوری موشکی نبود؛ محمد ن. یک جاسوس بود. جاسوسی که سریترین اطلاعات مربوط به برنامههای موشکی و هستهای ایران را آرام و بیصدا در اختیار سرویس اطلاعاتی آلمان (BND) قرار میداد. ن. فهرستی از اطلاعات محرمانه و سری را در اختیار BND قرار میدهد، اطلاعات مربوط به «جزییات کلاهک انفجاری»، «وزن نهایی موشک» و نیز «مرحلة پرواز بالستیکی» را و همچنین اطلاعاتی را دربارة پارامترهای مربوط به ورود مجدد به اتمسفر.هر بار که ن. برای شرکت در کنفرانسهای علمی به خارج از کشور پرواز میکند، برای آلمانیها یک سوغاتی دارد: مثلاً نسخههایی از طرحهای مربوط به چاشنیهای انفجاری و یا حتی دیاگرامهای فنی مربوط به برنامة اتمی ایران که وی به طریقی آنها را کسب کرده بود. از نظر BND این گزارشها چنان حساسیت و ارزشی دارند که آنها را در اختیار سرویس مخفی آمریکایی سیا و سپس سرویس مخفی موساد اسراییل قرار میدهد. ن. می داند که از حسن نیت مقامات تهران در اجازه به وی برای خروج از کشور، سوءاستفاده کرده است. ولی، این تنها خیانت او به حساب نمی آید. مأموران اطلاعاتی آمریکا نام رمزی برای او انتخاب کردهاند: «دلفین». دلفینی که در آبهای ایران برای آلمانیها میرقصد. دلفین البته میداند فرصت او زیاد نیست و باید دیر و زود از ایران خارج شود، اما ترس مداومی از یک سرنوشت شوم، لحظهای رهایش
نمیکند. ن. در ایران جایگاهی ممتاز دارد؛ یک دانشمند با زندگی مرفه و احترام ویژه در سازمانی مهم. اما همه این امتیازات هم نمیتواند شعلههای اشتیاقش برای زندگی در غرب را خاموش کند. تصورات گنگ و خیالی از یک زندگی ایده آل در غرب، او را بر گرد آتشی نشانده که او نمی تواند در ورای شعله های سرکش آن، پرسه حیوانات گرسنه را در تاریکی احساس کند. ن. به شوق فروغ آتش، به طرف آن گرائیده بود، ولی آغوش آتش، جز نابودی ندارد.همه چیز طبق برنامه پیش میرفت، اما در سال 2004، یک اتفاق همه چیز را به هم ریخت؛ زمانی که دلفین میخواست برای همیشه ناپدید شود. ایرانیها، آنطور که مأموران اطلاعاتی غربی میگویند، از مدتی قبل سایهوار او را زیر نظر داشتند. در آخرین لحظات، همسر و دو فرزندش با تلاش بسیار از چنگال این تعقیب فرار میکنند و راهی استانبول میشوند. آنجا، به کنسولگری آمریکا میرسند و لپتاپ دلفین – گنجینهای از اسرار – را به دست مأموران سیا میسپارند. در پس پردهی یک جدل پیچیده، مقامات دو سرویس اطلاعاتی امریکا و آلمان درگیر بودند؛ بحثی بیپایان درباره چگونگی استفاده ابزاری از اطلاعات ساختگی لپتاپ ادعایی که از ابتدا اطلاعات آن در هالهای از ابهام قرار داشت. در میان این کشمکشها، آلمانیها به یاد رسوایی پیشین خودشان در زمینه تجهیزات رمزنگاری افتادند، زمانی که پی بردند آمریکاییها قابل اعتماد نیستند. در این شرایط بحرانی، سیا تصمیم میگیرد جلسهای فوری با صدراعظم آلمان ترتیب دهد. اما در آن سوی میز، فرانک والتر اشتاینمایر، رئیس دفتر صدراعظم گرهارد شرودر، و ارنست اوهرلائو، هماهنگکننده اطلاعاتی او، در اعتماد به امریکاییها دچار تردید بودند.
آلمانها به خوبی میدانستند که اسناد ارائهشده توسط آمریکاییها، چیزی جز جعلیات بیپایه و اساس نیست. در این میان، آمریکاییها قصد داشتند اسناد مجعول را به کسی بسپارند که بتواند بهتر از همه در این بازی پیچیده برقصد. آمریکاییها میدانستند که برای رسیدن به هدفشان به فردی بیش از جیمز باند نیاز دارند؛ اولی هاینونن معاون آژانس از جمله نام های مطرح بود. دست و پا زدن های او و جاه طلبی های شخصی اش را مستند کرده بودند، کت و شلوارهای مجلسی میپوشید و کراواتهایی با سایه روشنهای واضح زرد و خاکستری میبست. برای معاون آژانس بینالمللی انرژی اتمی، که قبلاً دست کم گرفته شده بود، اینک پرونده ایران در آژانس فرصتی بی بدیل برای بلندپروازی های شخصی اش فراهم می کرد، ولو اینکه ملتی را به سایه بازیهای سیاسی بغلتاند. فنلاندیها این ویژگی های شخصیتی را سیسو (sisu) مینامند: سرسختی و انگیزه. انگیزه در مخالفت با ایران، و شخصیتی سرسخت و بلندپرواز.وین، به عنوان مکانی شناخته شده در دنیای جاسوسی و معروف به «المپیک جاسوسها»، محل تلاقی سرویسهای اطلاعاتی کشورهای مختلف است. هر کشوری بهترین جاسوس خود را روانه این شهر میکند. «سگ دیوانه» نیز برای پیشبرد بحرانآفرینی علیه ایران، بهترین مامورش را به وین فرستاده است. در یک روز گرم ماه مه 2004، هاینونن، معاون آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تماسی دریافت کرد که شاید بیآنکه خودش بخواهد، سرنوشتش را تغییر میداد. صدای زنی از آن سوی خط آمده بود که به طرز شگفتآوری در مسائل هستهای مسلط بود.
او، مامور سازمان اطلاعات آمریکا، در واقع در پی طراحی یک بحران بینالمللی برای ایران بود. این بحران، که با همکاری سرویسهای اطلاعاتی غربی و آلمان در حال شکلگیری بود، به دقت مراحل شکل گیری و تدوین راهبردهای خود را میپیمود. آن زن، با قدمهایی محتاط، به کافهای در ساختمان میلینیوم وین قدم میگذارد، جایی که معمولاً در ساعات ناهار خلوت و آرام است. ملاقات آنها از قبل برنامهریزی شده و هاینونن که دیگر از ماهیت این دیدار آگاه است، دقیقاً میداند که این زن یک مامور سیا است. شواهد کاملاً آشکار است: نشانههایی که هیچ شکی باقی نمیگذارند، از جمله اینکه او از طرف مامور ارشد اطلاعاتی آمریکا با اسم رمز «سگ دیوانه»، رئیس امریکایی عملیات جاسوسی ضد ایران، فرستاده شده است. مامور سیا یک سری ملاقات بین هاینونن و یک خانواده سوئیسی در هتل اینترکانتیننتال وین و کنار دریاچه کنستانس ترتیب می دهد. او همچنین به آژانس بین المللی انرژی اتمی دسترسی به یک هارد دیسک حاوی اطلاعات مجعول در مورد برنامه هسته ای ایران می دهد که با نام ادعایی «لپ تاپ مرگ» شناخته میشود. این هارد دیسک حاوی اسنادی است که هاینونن در آیندهای نزدیک از آنها در دیدارهای پشت درهای بسته با دیپلماتهای مختلف در وین علیه ایران استفاده خواهد کرد. فوریه 2008، وین. هاینونن، معاون آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در یک جلسه رسمی در حالی که صدای کلیک کردن ماوس در سالن کاملا ساکت میپیچید، پاورپوینتی را برای شورای حکام ارائه میدهد. نمودار سازمانی که او به نمایش میگذاشت، ساختار برنامه هستهای ایران را به شکلی پیچیده و مبهم تصویر میکرد، با نام شهید فخریزاده در مرکز آن، به عنوان یک چهره کلیدی که غرب او را تهدیدی جدی میدید.
هر کلمهای که از دهان هاینونن خارج میشد، به مانند گامی دیگر در تقویت پروندهسازی امنیتی علیه ایران بود. هاینون، که اطلاعات مورد نیاز خود را از آمریکاییها گرفته بود، حالا در مسیر راهبرد از پیش طراحیشده گام به گام جلو میرفت اما حالا به نقطهای رسیده بود که اظهاراتش کمی معماگونه به نظر میرسید. آنچه که آمریکاییها به او داده بودند، در واقع چیزی بیشتر از اطلاعات ساده بود؛ آنها برای انتقال آنچه که در حقیقت آلمانیها به طور پنهانی در اختیارشان گذاشته بودند، منابع اولیه را آلوده کرده بودند. اما اتفاقات دیگری رقم خورد. محمد ن. دیگر آن فرد ارزشمندی که روزگاری در این بازیها نقشآفرینی میکرد، نبود. او که زمانی یکی از بازیگران اصلی این درام پیچیده بود، اکنون در معرض تهدیدی جدی قرار داشت. سرنوشت تلخ و غمانگیزی در انتظار دولفین بود؛ محمد ن. دستگیر شد و سرانجام به شکلی تراژیک اعدام گردید. در درون BND ، صداهایی بلند شدند که انگشت اتهام را به سوی سیا می گرفتند. «سیا مسئول مرگ دولفین است»، این جملهای بود که در گوشه و کنار دفترهای سرویس شنیده میشد. یکی از اعضای BND که در آن زمان در این عملیات حساس حضور داشت، امروز همچنان در حالی که در چشمانش علامتهای تردید و پشیمانی نمایان است، میگوید: «اشتباهات سیا به قیمت جان آدم ما تمام شد». وانگهی، محمد ن. تنها جاسوسی نبود که سرویس اطلاعاتی آلمان زندگی او را تباه کرد. در 11 اکتبر ۲۰۰۸، ماموران اطلاعاتی BND پس از ساعاتی انتظار در هوای سرد و بارانی فرانکفورت، با تمرکز و بیوقفه، در حال آمادهسازی برای فرود هواپیمای ایرانی بودند که قرار بود نقطه پایان یک دهه جاسوسی برای آلمان باشد.
در نهایت، هواپیمای حامل این ایرانی که در سرویس اطلاعاتی BND به نام رمز «سندباد» شناخته میشد، بر زمین نشست.لحظهای شوم که در آن مردی که سالها به کشور خود پشت کرده بود، سرنوشتش تغییر میکرد. سندباد در فرودگاه فرانکفورت به ظن حمایت از برنامههای پیشرفته علمی ایران توسط ماموران آلمان دستگیر شد. این مرد 61 ساله که برای سرویس اطلاعاتی آلمان یک منبع حیاتی به شمار میآمد، در واقع بخشی از جنگی اطلاعاتی و صنعتی بود که هدفش محروم ساختن ایران از فناوریهای پیشرفته بود. سرویس اطلاعاتی BND، بیآنکه هیچ قید و محدودیتی در برابر قدرتش داشته باشد، به نوعی بر دیوانسالاری آلمان تسلط یافته بود و فرمانروایی پادشاهگونهای را برای خودش درست کرده بود. این اشتیاق سرویس اطلاعاتی غربیها، به ویژه BND، برای مقابله با ایران از عملکرد آنها در تعقیب و بازداشت کسانی که حتی برای خودشان جاسوسی میکنند، به چشم میخورد. آنها با شهوتی بیپایان هر ایرانی را که ممکن بود در مسیر منافعشان مانع ایجاد کند، به سلاخی میکشیدند.