به گزارش صراط به نقل از تابناک، جلالی فخر اینگونه نوشت: (رهاییِ هفتروزه)مرگ تلخ رضا داوودنژاد و مرگ مغزی مردی میانسال در آیسییو و دختر جوانی که چند شب قبل در کمای عمیق به دلیل نامعلوم آورده بودند، درگیری ذهنیام در بارهی مرگ و دنیای پس از مرگ را بیشتر کرده است. و یاد یکی از بیماران قدیمیام افتادم که near death (نزدیکیِ مرگ) را تجربه کرده بود و برای مدتی روح از بدنش خارج شده بود. هرچند برخی دانشمندان نوروساینس، چنین تجاربی را به دلیل فعل و انفعالات مغزی میدانند، و نه خروج روح از بدن، اما برخی شواهد نشان دهد که همهی جزییاتِ چنین تجارب غریبی با پزشکی و فیزیک قابل توجیه نیست؛ و متافیزیک دلیل قانعکنندهتری ست. این خانم سی و چند ساله، سالها پیش مدتی در کمای عمیق بوده است. حرفهایش تشابهات زیادی داشت با توصیفهای کسانی که تجربهی مشابهی داشتهاند و با آنها گفتوگو کردهام، و مدتی قصد داشتم در بارهاش فیلم مستند بسازم و نشد. تقریبا تمام آنها از اشرافِ روح به جسم خود و آزادی حرکت و سبکبالی و تصوری جز مرگ خود سخن میگویند. این خانم محترم، بیست سال پیش در شانزده سالگی، پس از خودکشی، به حداقل ضریب هوشیاری رسیده و یک هفته در کما میماند. تعاریف ایشان را در ادامه، بیکموکاست مینویسم:«خودم را بالای جسمم میدیدم. پدرم یک هفته بالای سرم بود و گریه میکرد. بغلش میکردم و با او حرف میزدم. مادرم به دلیل شوک ناشی از خودکشی من دچار حملهی قلبی شده بود و در بیمارستان دیگری در جای دورتری بود. در آن لحظات، به راحتی بارها به مادرم سر زدم و به او دلداری دادم که من خوبم و البته او نمیشنید. نه فکر میکردم خوابم و نه مردهام. اصلا نمیدانستم در چه وضعی هستم. یک بار مادربزرگم را دیدم که چند سال قبل از کمای من مرده بود. آمده بود کنار جسمم و دستم را گرفته بود و ماساژ میداد و میگفت تو اگر برنگردی، بابات دق میکنه.دوران رهایی عجیبی بود. پس از یک هفته، یک بار که پدرم به هقهق گریه افتاده بود، ناگهان روحم به داخل جسمم کشیده شد و بیدار شدم، انگار از یک خواب عمیق برخاسته بودم»
درگذشت رضا داودنژاد و ماجرای خانمی که به کما رفت
دکتر مصطفی جلالی فخر، منتقد سینما پس از درگذشت رضا داودنژاد، بازیگر سرشناس ایران روایتی عجیب از بیمار خاص خود نوشت که خواندن آن خالی از لطف نیست.