جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۱

ماجرای مردی که «توران» و «آذر» را پیدا کرد

ماجرای مردی که «توران» و «آذر» را پیدا کرد
«صدا از سمت بیشه می‌آمد، یک جور وق‌وق،‌ نمی‌توانستم تشخیص بدهم، صدا بی‌وقفه شنیده می‌شد، نگران شدم نکند حیوانی از پشت نیزارها بیاید و به من حمله کند،‌ از طرفی نمی‌خواستم کارم را رها کنم، برگشتم سوار ماشین شدم و کمی با ماشین سروصدا راه انداختم که اگر حیوانی وحشی در آن اطراف است،‌ فراری شود.»
کد خبر : ۶۱۶۰۶۲

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از خبر آنلاین، در سالی که گذشت، در حوزه محیط زیست جانوری، بی‌تردید خبرهای یوزپلنگ‌ها مهم‌ترین اخبار این حوزه بودند،‌ از زایمان «ایران» و تولد و مرگ «پیروز» تا پیدا شدن دو توله یوز که هنوز هم خبرهایشان از سوی مخاطبان پیگیری می‌شود.


اواسط آذر بود که خبری کوتاه منتشر و پربازدید شد: پیدا شدن دو توله‌یوز در پارک ملی توران. خبرهای اولیه می‌گفت چوپانی در این منطقه دو توله یوز را پیدا کرده و بعد هم تحویل اداره محیط‌زیست سمنان داده است. همان زمان خبرآنلاین با پیگیری زیاد توانست با مردی که توله‌یوزها را پیدا کرده، گفت‌وگو کند. این گفت‌وگو و فیلمی که از لحظات پیدا شدن این توله‌ها برای اولین بار منتشر شد، بازتاب‌های زیادی داشت.

اما ماجرا چه بود؟
روز پنج‌شنبه، ده آذر می‌توانست برای اکبر نیک‌فرجام مثل همه آخر هفته‌ها باشد،‌ کارمند ۵۴ ساله اداره گاز مهدی‌شهر واقع در استان سمنان، یا همان سنگسر. کارمند اداره گازی که نسل در نسل دامدار بوده‌اند و او هم مثل اجدادش سال‌هاست که در منطقه خارتوران در ۵۰۰ کیلومتری شهر سمنان، هزار راس گوسفند دارد.


آقای نیک‌فرجام که در طول هفته در اداره گاز مشغول به کار است،‌آخر هر هفته سراغ دام‌هایش می‌رود و کار دامپروری انجام می‌دهد. پنجشنبه‌ ده آذر ۱۴۰۱، ساعت حدود ۹ صبح او برای سر زدن و رسیدگی به آبشخورهای منطقه، در دل کویر و پارک توران، رفت، آبشخورهایی که بعد از بارندگی باید مراقب‌شان بود تا آب‌های جمع‌شده در آن، تشنگی دام‌ها را برطرف کند.


هنوز کارش را شروع نکرده بود که صدایی می‌شنود، صدای مثل صدای پرندگان یا حیوانی که به گوش او خیلی آشنا نبود.


« صدا از سمت بیشه می‌آمد، یک جور وق‌وق،‌ نمی‌توانستم تشخیص بدهم، صدا بی‌وقفه شنیده می‌شد، نگران شدم نکند حیوانی از پشت نیزارها بیاید و به من حمله کند،‌ از طرفی نمی‌خواستم کارم را رها کنم، برگشتم سوار ماشین شدم و کمی با ماشین سروصدا راه انداختم که اگر حیوانی وحشی در آن اطراف است،‌ فراری شود.»

آقای نیک‌فرجام از ماشین پیاده می‌شود تا به کارش برسد،‌ اما صدا همچنان ادامه دارد، دل به دریا می‌زند و می‌رود سمت بیشه: «انتظارش را نداشتم، دو توله یوزپلنگ کنار هم،‌ از صدایشان می‌شد تشخیص داد که گرسنه هستند، و این سوال به ذهنم رسید که پس مادرشان کجاست؟»


به فکرش می‌رسد که دوربینی را که داخل ماشین دارد، بیاورد و برای یافتن مادر توله‌ها تا جای ممکن اطراف منطقه را رصد کند، علاوه بر این کار، همان اطراف را می‌چرخد که ببیند ردپایی از یوزپلنگ مادر پیدا می‌شود یا نه.


هیچ کدام از این کارها فایده‌ای ندارد،‌ از آنجایی که ردپای روباه هم دیده بود، و صدای توله‌ها که گرسنه بودند، بلندتر هم شده بود، نگران می‌شود که یوزپلنگ مادر نیاید و توله‌ها هم شکار حیوانات دیگر شوند.


ساعت حدود چهار می‌شود که آقای نیک‌فرجام تصمیم خودش را می‌گیرد:« به شدت نگران توله‌ها بودم، آن منطقه هم آنتن ندارد و امکان تماس با هیچ‌کسی را نداشتم. از یک طرف می‌دانستم که اگر توله‌ها را با خودم ببرم، شاید دیگر مادرشان سراغ‌شان نیاید، از طرفی حدس می‌زدم یوزپلنگ مادر با خطری مواجه شده و تصمیم گرفته جای توله‌ها را عوض کند و شاید همین حین دچار حادثه شده باشد و اصلا برنگردد، اگر توله‌ها را همان‌جا رها می‌کردم احتمال برگشتن مادرشان از اینکه از گرسنگی بمیرند و یا طعمه حیوانی شوند، کمتر بود، پس تصمیمم را گرفتم و توله‌ها را با بدون اینکه دستم به آنها بخورد، با یک گونی برداشتم.»


حالا دیگر هوا رو به تاریکی گذاشته و آقای نیک‌فرجام با ماشینش به همراه دو توله‌یوز کوچک به سمت دامداری‌اش در حرکت است.
یکی از گوسفندانش تازه زایمان کرده و شیرش خوراک یوزهاست، به هر کدام حدود چند سی‌سی شیر می‌دهد، اما نگرانیش برای یوزپلنگ مادر و اینکه تصمیم درستی گرفته یا نه، همچنان سرجایش هست.


صبح جمعه، ۱۱ آذر، آفتاب نزده، دوباره برمی‌گردد سمت بیشه،‌ باز هم اطراف را می‌گردد تا شاید ردپایی از یوزپلنگ مادر ببیند، خبری نمی‌شود، خودش را می رساند به «احمدآباد» اولین جایی که تلفن همراهش آنتن می‌دهد، یعنی ۱۰-۱۲ کیلومتری همان‌جایی که توله‌ها پیدا شده‌اند. به دوستی که در اداره محیط‌زیست کار می‌کند، زنگ می‌زد. ماجرا را تعریف می‌کند و یکی دو ساعت بعد کارشناسان محیط‌زیست و محیط‌بانان خودشان را می رسانند به آقای نیک‌فرجام و توله‌یوزها، آنها هم همان کاری را انجام می‌دهند که او انجام داده، توله‌ها را به همان بیشه‌زار می‌برند و دوربین‌ها را روشن می‌کنند و منتظر می‌مانند که شاید یوزپلنگ مادر برگردد، جمعه به ساعت‌های پایانی‌اش می‌رسد اما از مادر یوزها خبری نمی‌شود.

توران و آذر کجا هستند؟

ماجرای پیدا شدن این دو یوزپلنگ اما همین‌جا تمام نشد، این یوزپلنگ‌ها که به اسم‌های آذر و توران نامگذاری شدند، ابتدا به اداره محیط زیست سمنان منتقل شدند.


درواقع این دو یوزپلنگ به پروژه احیای یوزپلنگ ایرانی پیوستند و حتی قرار بود در همین راستا برای آینده مقدمات جفت‌گیری پیروز و این یوزها فراهم شود که با مرگ پیروز،‌ فعلا این موضوع منتفی شده است. آخرین خبرها اما گویای این است که این بچه یوزها به سایت نگهداری در خارتوران شاهرود منتقل شدند.


به گفته مسئولان محیط زیست، آذر و توران احتمالا تا پایان عمر خود در سایت نگهداری یوزها در منطقه حفاظت شده توران شاهرود می‌مانند تا با زندگی خود به بقای یوزها کمک کنند.


یوزپلنگ آسیایی یکی از کمیاب‌ترین گربه‌سانان جهان است که زمانی سراسر آسیای غربی و میانه زیستگاه او بود؛ حالا اما بیش از دو دهه است که وضعیت خوبی ندارد و به‌دلیل عوامل مختلف انسانی و زیست‌محیطی، در معرض خطر جدی انقراض قرار گرفته، ایران آخرین پناهگاه این نوع یوزپلنگ در دنیا به حساب می‌آید و به همین دلیل یوزپلنگ آسیایی، به یوزپلنگ ایرانی نیز شهرت دارد.


سازمان حفاظت محیط‌زیست در تلاش برای حفظ یوز ایرانی است و از سال ۱۳۹۰ برنامه‌ حفاظتی‌ خود را برای‌ نگهداری‌ نسل‌ این‌گونه آغاز کرده و گفته می‌شود در ایران کمتر از ۳۰ فرد از آن باقی‌مانده است.