پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۸

مردی که دختر بیمار و همسرش را با کلنگ کشت

مردی که دختر بیمار و همسرش را با کلنگ کشت
من همسر و دختر بیمارم را نکشتم فقط به خاطر ترس از روزنامه خراسان، قتل دو عضو خانواده ام را پذیرفتم.
کد خبر : ۶۰۷۷۶۸

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از باشگاه خبرنگاران،  مردی که در روند رسیدگی قضایی به پرونده قتل هولناک دختر و همسرش چند انگیزه مختلف را بازگو می‌کرد، پس از تشریح جزئیات و چگونگی این جنایت تکان دهنده، در ادعای عجیب دیگری گفت: من همسر و دختر بیمارم را نکشتم فقط به خاطر ترس از روزنامه خراسان، قتل دو عضو خانواده ام را پذیرفتم.

یازدهم تیر سال ۹۶ مرد ۳۵ ساله‌ای با مراجعه به پلیس آگاهی خراسان رضوی گفت: دختر ۹ ساله و همسر ۳۲ ساله ام از روز قبل گم شده اند و جست وجو‌های من و خانواده مادر زنم برای یافتن آن‌ها بی نتیجه بود.

او ادعا کرد: صبح دهم تیر همسرم (طاهره) دختر ۹ ساله ام را به مرکز بهداشت منطقه خواجه ربیع برد و من هم به ناچار پسر پنج ساله ام را به منزل مادرزنم بردم تا تنها نباشد، اما وقتی از سرکار به خانه بازگشتم از همسر و دخترم خبری نبود! و پاسخ تلفن هایش را هم نمی‌داد...

در پی اعلام این گزارش، گروهی از کارآگاهان تحقیقات ردیابی را در حالی آغاز کردند که عباس (مرد ۳۵ ساله) مدام پیگیر پرونده بود.

در همین حال رصد‌های اطلاعاتی کارآگاهان اداره جنایی بر سیگنال‌های تلفن همراه «عباس» متمرکز شد و به نقطه‌ای مشکوک رسید چرا که بررسی‌ها نشان می‌داد مرد ۳۵ ساله صبح روزی که همسر و دخترش گم شده اند در محل کارش حضور نداشته و به سمت سدکارده مشهد رفته است.

همین سرنخ مشکوک به این ماجرا رنگ و بوی جنایی داد وبدین ترتیب گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ سلطانیان (رئیس وقت دایره قتل عمد آگاهی) تحقیقات غیرمحسوس را ادامه می‌دادند که ناگهان نهم مرداد خبر کشف بقایای اجساد و استخوان‌های انسان در نزدیکی پاسگاه انتظامی سدکارده در بی سیم‌های پلیس پیچید.

بقایای دو جسد که درون شیاری در زمین‌های کشاورزی قرار داشتند با حضور قاضی کاظم میرزایی (قاضی وقت ویژه قتل عمد مشهد) مورد بررسی‌های کارشناسان پزشکی قانونی قرار گرفتند.

این بررسی‌ها نشان داد استخوان‌های کشف شده مربوط به یک زن جوان و دختری خردسال است، دیگر کارآگاهان یقین داشتند که «عباس» نقشی در قتل همسر و فرزندش دارد. با توجه به ثبت رصد‌های اطلاعاتی و تردد عباس در محل کشف بقایای اجساد، وی بلافاصله تحت تعقیب قرار گرفت، اما مدعی شد که به خاطر راز و نیاز و دعا برای پیدا شدن همسر و دختر گمشده اش به امامزاده‌ای در آن نزدیکی رفته است!...

این گونه بود که کارآگاهان با راهنمایی‌های قضایی او را آزاد کردند و به طور نامحسوس تحقیقات را ادامه دادند. آن‌ها در بازدید سرزده از منزل عباس نیز متوجه شدند که قالی داخل پذیرایی نیز به تازگی شسته شده است و لکه‌هایی از خون هم روی دیوار منزل وجود دارد.

عباس در پاسخ به سوالات و ابهامات مذکور گفت: قالی را برای شست وشو به قالی شویی سپردم تا وقتی همسر و دخترم پیدا شدند منزل تمیز باشد. او درباره لکه خون نیز مدعی شد دختر ۹ ساله ام بیماری دیابت دارد وقتی برای آزمایش قند از انگشت او خون می‌گیریم ناراحت می‌شود و دستش را به در و دیوار می‌مالد به همین دلیل احتمال دارد این خون‌ها مربوط به دخترم باشد!

بنابراین گزارش از سوی دیگر کارآگاهان در تحقیقات نامحسوس خود به اسنادی دست یافتند که نشان می‌داد روز گم شدن مادر و دختر مذکور، آن‌ها به مرکز بهداشت مراجعه نکرده اند و جنایت در منزل «عباس» رخ داده است. این درحالی بود که پزشکی قانونی هم در گزارشی مستند، هویت زن و دختر خردسال را با بررسی‌های دقیق پزشکی مشخص کرد که با مشخصات ژنتیکی مادر و دختر گمشده مطابقت داشت. به همین دلیل «عباس» این بار مورد بازجویی‌های تخصصی قرار گرفت و درحالی که بیان می‌کرد دچار عذاب وجدان شده است، به صراحت قتل همسر و دختر بیمارش را پذیرفت.

وی در تشریح ماجرا گفت: نهم تیر در منزل مادرزنم مهمان بودیم که شب هنگام من از همسرم خواستم تا به همراه دختر و پسرم در منزل مادرش بماند و من روز بعد که از سرکار آمدم آن‌ها را به خانه خودمان ببرم، ولی همسرم نپذیرفت و اصرار‌های من هم فایده‌ای نداشت. در مسیر وقتی به خانه بازمی گشتیم دخترم از من خواست تا برایش «کیک» بگیرم، اما به دلیل بیماری دیابتی که داشت همسرم اجازه نداد برایش شیرینی بخرم! هنگامی که به خانه رسیدیم پسر پنج ساله ام خوابید و من مشغول تماشای تلویزیون بودم که ناگهان دخترم به سمت یخچال رفت و لیوان شربت آلبالو را برداشت.

همسرم با دیدن این صحنه عصبانی شد و لیوان شربت را از دست دخترم گرفت و پرت کرد. با شکستن لیوان، من هم خشمگین شدم و با مشت به سر همسرم کوبیدم که روی زمین افتاد. در این لحظه دخترم پای مرا چسبید تا من مادرش را بیشتر کتک نزنم! ولی من خیلی عصبانی بودم او خودش را روی مادرش انداخت من هم پیکرش را بلند کردم و به سمت دیوار پرت کردم. سر دخترم به دیوار خورد و بی حرکت شد..

زنم با دیدن این صحنه، جیغ کشید که من دستم را دور گردنش حلقه زدم و آن قدر فشار دادم که او هم بی حال روی زمین افتاد. در این هنگام بود که از داخل حیاط منزل، کلنگی را برداشتم و به سراغ همسر و فرزندم رفتم. پیکر آن‌ها کنار هم قرار داشت که ضربات کلنگ را بر سر هر دوی آن‌ها فرود آوردم و خون زیادی روی فرش‌ها ریخت.

اجساد را درون کیسه زباله و پتو گذاشتم و به درون حمام بردم، ولی نتوانستم پسر پنج ساله ام را بکشم! بالاخره تا صبح کنار اجساد ماندم و صبح پسرم را به منزل مادرزنم بردم و نقشه رفتن به مرکز بهداشت را طرح کردم تا کسی به من مشکوک نشود! سپس روز بعد اجساد را در صندلی عقب پرایدم گذاشتم و بی هدف در جاده کلات به راه افتادم که ناگهان خودم را در نزدیکی پاسگاه سد کارده دیدم. از ترس، اجساد را درون شکاف (شیار) زمین کشاورزی انداختم و با بیلی که همراهم بود مقدار کمی خاک روی آن‌ها ریختم و بعد هم به خانه برگشتم و در نهایت ماجرا را به پلیس اعلام کردم....

اما «عباس» هنگام بازسازی صحنه این جنایت تکان دهنده، قصه دیگری را درباره انگیزه خود از ارتکاب قتل همسر و فرزند بیمارش مطرح کرد و به مقام قضایی گفت: دخترم نرگس به خاطر بیماری دیابت (قند) مجبور به تزریق انسولین بود به گونه‌ای که حتی در مهمانی ها، همسرم دست او را از دوستانش جدا می‌کرد و به داخل حمام یا دستشویی می‌برد تا آمپول انسولین به او تزریق کند، ولی من طاقت دیدن این صحنه‌ها را نداشتم.

کار به جایی رسید که دخترم هنگام تزریق آمپول فرار می‌کرد و به من پناه می‌آورد من هم که نمی‌توانستم این صحنه‌های دردناک را تحمل کنم یک شب تصمیم گرفتم تا همه اعضای خانواده ام را به قتل برسانم چرا که بنا به تشخیص پزشکان، دیگر امیدی به بهبودی دخترم نبود! ولی برای نحوه کشتن آن‌ها تردید داشتم و به همه راه‌های جنایت می‌اندیشیدم تا این که بالاخره به این نتیجه رسیدم که آن‌ها را با پتک (کلنگ) بکشم! که سریع‌تر جان بدهند!

آن شب وقتی از منزل مادرزنم به خانه بازگشتیم و همه خوابیدند من کلنگی را که برای شکستن موزائیک‌ها خریده بودم ازحیاط برداشتم و بدون آن که به چهره همسرم نگاه کنم ضرباتی را بر سرش فرود آوردم و بعد هم نرگس (دختر ۹ ساله) را به همین شکل کشتم، اما زمانی که روی سر پسرم رفتم چشمم به چهره اش افتاد و نتوانستم اورا به قتل برسانم! در همان حال پسرم را به داخل اتاق بردم تا چیزی نبیند. روز بعد هم او را خواب آلود در آغوش گرفتم و به منزل مادرزنم بردم و نقشه رفتن طاهره و نرگس به مرکز بهداشت را طرح کردم.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است اظهارات متهم این پرونده جنایی در حالی مقابل دوربین قوه قضاییه بیان می‌شد که او ناگهان در حاشیه بازسازی صحنه این جنایت وحشتناک، از ازدواج پنهانی خود نیز پرده برداشت و گفت: از مدتی قبل با زن دیگری ازدواج کرده بودم که خانواده ام از این موضوع اطلاعی نداشتند و من تصمیم گرفته بودم تا آرام آرام این موضوع را برای همسرم بازگو کنم که متاسفانه این حادثه رخ داد و ...

بنابراین گزارش، با تکمیل تحقیقات و ثبت دقیق اعترافات متهم در مراحل دادرسی و بازسازی صحنه جنایت، این پرونده پیچیده و حیرت آور با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد.

مدتی بعد «عباس» در حالی پای میز محاکمه ایستاد که پرونده وی با توجه به اهمیت و حساسیت آن توسط قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی زیر ذره بین عدالت قرار گرفته بود، اما او در همان جلسه اول محاکمه، به طور کامل اعترافات و اقاریر خود در مراحل دادرسی را انکار کرد و در ادعایی عجیب گفت: فقط به خاطر ترس از روزنامه خراسان مجبور شدم به قتل همسر و دخترم اعتراف کنم چرا که می‌دانستم آن‌ها ماجرای قتل را منتشر می‌کنند و از ناموس من نام می‌برند!

رئیس دادگاه که از این ادعای بی اساس تعجب کرده بود خطاب به متهم گفت:، اما خبر کشف بقایای اجساد همسر و دخترتان قبل از دستگیری و اعتراف شما در روزنامه خراسان به چاپ رسیده است! پس چگونه مدعی هستید که به خاطر ترس از اخبار روزنامه خراسان قتل همسر و فرزند خردسالتان را پذیرفته اید؟ با سکوت متهم، مقام قضایی ادامه داد: طبق اسناد دقیق و رصد‌های اطلاعاتی پلیس، شما در نقطه‌ای تردد کرده اید که اجساد همسر و دخترتان در همان مکان قرار داشتند، در این باره چه می‌گویید؟ متهم در پاسخ گفت: آن روز من نیاز به دستشویی داشتم به همین دلیل سوار بر پراید به آن مکان رفتم تا نیازم برطرف شود!

در این هنگام قاضی دادگاه سوال کرد: یعنی شما فقط برای نیاز به دستشویی، ده‌ها کیلومتر از مشهد به طرف جاده کلات رفتید تا فقط نیاز به سرویس بهداشتی را برطرف کنید؟ آیا این ادعا برای خود شما پذیرفتنی است؟

«عباس» که در مخمصه بدی افتاده بود با تایید موضوع ادامه داد: من همسر و فرزندم را نکشتم!

در حالی که پزشکی قانونی با درخواست قضات دادگاه برای انجام آزمایش‌های ژنتیکی و حتی بررسی دقیق خاک و آثار باقی مانده از اجساد، اسناد انکار ناپذیری از این جنایت وحشتناک را به دادگاه گزارش کرده بودند، متهم در آخرین جلسه محاکمه خود گفت: «اگر پزشکی قانونی موضوع را تایید کرده است من هم به خاطر عشق به فرزند و همسرم قتل آن‌ها را می‌پذیرم!»

در حالی که عشق به همسر دوم در یک ازدواج پنهانی، همچنان یکی از فرضیه‌های قضایی برای ارتکاب این جنایت هولناک به شمار می‌رفت، قضات شعبه ششم دادگاه پایان جلسات محاکمه را اعلام و پس از مشورت‌های قضایی رای خود را در این پرونده حساس صادر کردند.

بنابر رای قضات دادگاه، متهم «عباس» بنابر اسناد و دلایل انکارناپذیر، محتویات پرونده و اقاریر و اعترافات دقیق وی درباره چگونگی وقوع جنایت و همچنین بازسازی صحنه قتل و دفاعیات وی در جلسات دادگاه، به قصاص نفس (به خاطر قتل زن مسلمان) و تحمل ۱۰ سال زندان از جنبه عمومی جرم به دلیل قتل دختر ۹ ساله (نرگس) محکوم می‌شود.

همچنین در رای مذکور که به طرفین پرونده ابلاغ شده آمده است: به لحاظ گستردگی آثار زیانبار جنایت و این که متهم نه تنها از این ماجرا ابراز ندامت نمی‌کند بلکه بر انکار نیز اصرار می‌ورزد!

شایان ذکر است: به دنبال اعتراض متهم و وکیل مدافع وی به رای صادرشده توسط شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، این پرونده برای بررسی‌های دقیق‌تر به دیوان عالی کشور ارسال شد، اما قضات شعبه ۲۶ دیوان عالی نیز پس از مطالعه سطر به سطر اوراق پرونده این جنایت هولناک، بر رای دادگاه مهر تایید زدند و آن را به طور کامل مطابق با موازین شرعی و قانونی دانستند. بدین ترتیب پرونده مذکور در مسیر اجرای حکم قرار گرفت.