پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۵ آذر ۱۴۰۱ - ۲۳:۲۹

سخت‌ترین لحظه کاری نیروی یگان ویژه

سخت‌ترین لحظه کاری نیروی یگان ویژه
پلنگی‌پوشان یگان ویژه انتظامی هستند در این روزها که دشمن با تحرکات سازمان‌دهی شده و عملیات‌های ترکیبی قصد خدشه‌دار کردن امنیت را دارند تمام قد در خیابان‌ها ایستاده‌اند؛ می‌گویند: نه خسته می‌شویم و نه عصبانی؛ مقتدرانه ایستاده‌ایم تا نکند شیشه آرامش مردم ترک بخورد.
کد خبر : ۶۰۲۵۸۱

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از فارس، نه خسته می‌شویم و نه عصبانی؛ دو ماه و نیم است که اینجا در کف خیابان در کنار معابر و میادین به صف ایستاده‌ایم از 7 صبح تا 11 و 12 شب؛ نه از دشنام و توهین و اهانت از کوره در می‌رویم نه با شنیدن خسته نباشید و خدا قوت ذوق‌مرگ می‌شویم؛ کارمان همین است: «تأمین امنیت مردم».

 
جوانی رشید است با قد و بالای بلند، ورزیده، ورزشکار همان که ویژگی مردان یگان ویژه است، کنار همرزمانش در حاشیه میدان انقلاب به صف ایستاده‌است با چهره‌ای مصمم که نشان از اعتقاد به مأموریت‌شان دارند؛ در عبور آدم‌ها با تفکر و گرایش‌های مختلف از با حجاب و بی‌حجاب از آنها که با لبخند نگاهشان می‌کنند و آنهایی که زیر لب و گاه بلند دشنام نثارشان می‌کنند بدون هیچ عکس‌العملی مقتدرانه ایستاده‌اند.

به بهانه‌ای به سمت‌شان رفته و سر صحبت را باز می‌کنم. از ابراز خسته‌نباشید من، تشکر می‌کنند از روزهای مأموریتشان می‌پرسم از خستگی‌های این روزها و دلخوری‌ها اما مصمم و مقتدر می‌گویند که هیچ خستگی در جسم و روحشان وجود ندارد.

با یکی سر صحبت را باز می کنم؛ سن و سالی هم ندارد متولد 76 است. تک فرزند خانواده. به ناگاه از نگرانی پدر و مادرش می‌پرسم و می‌گویم روزی چند بار مادرت زنگ می‌زند تا بداند که حالت خوب است؟

لبخند می‌زند و می‌گوید: مادر است دیگر؛ روزی چند بار زنگ می‌زند، مخصوصاً زمانی که اغتشاشات است، درست است نگران می‌شود اما می‌داند که من برای اقتدار کشورم اینجا ایستاده‌ام. روزی که وارد پلیس شدم خودش می‌دانست که این کار مسوولیت و فراز و نشیب‌های زیادی دارد. دلش قرص می شود وقتی دوباره برایش می گویم اما عاطفه مادرانه گاه به گاه بی‌تابش می‌کند.

از روزهای سخت اغتشاش می‌پرسم می‌گوید: سخت‌ترین صحنه‌ای که دیده آتش زدن پرچم بوده است و اینکه پرچم انگلیس را روی شانه‌هایشان گذاشتند و به قول خودشان دور آزادی زدند.

می‌پرسم چه عکس‌العملی داشتید؟ می‌گوید: ما فقط صبر می‌کنیم صبر چرا که تأمین امنیت مردم وظیفه ما است. ما اینجا ایستاده‌ایم تا نگذاریم کسی آرامش مردم را خدشه‌دار کند ما این روزها در مقابل تمام ناهنجاری‌ها، سنگ‌پراکنی، فحش و دشنام و توهین و ضربه و لگد و تهمت فقط صبر می‌کنیم؛ چرا که مأموریت ما موضوع مهم‌تری است و نباید درگیر مسائل جزئی شویم.

از مأمور کنار دستی‌اش در مورد سختی‌های این روزها می‌پرسم از دادخواهی مردم از پلیس در مقابله با هنجارشکنان، برایم از مأموریت یکی دو هفته پیش می‌گوید که در پارک دانشجو مستقر بودند می‌گوید زنی آمد و روبه‌روی‌مان روی صندلی نشست در حاشیه پارک دانشجو؛ چند لحظه‌ای نگاه‌مان کرد بعد شروع کرد آرام آرام به غر زدن، بعد که دید ما عکس‌العملی نداریم شروع کرد به فحاشی، گفت و گفت، صدایش را بالاتر برد و کم کم شروع به داد زدن کرد، بلند بلند داد می‌زد و می‌گفت این‌ها قاتل‌اند، این‌ها دزدند، این‌ها ... .

می‌پرسم بعد چه شد شما چه کردید؟ می‌گوید: ما هیچ؛ حتی نگاهش هم نمی‌کردیم ،  او برای خودش می‌گفت و جمعیت را دور خودش جمع کرد تا اینکه عده‌ای شروع کردند به سنگ‌پرانی به سمت ما که در ادامه جمعیت را متفرق کردیم.

هنوز چند دقیقه‌ای از عادی شدن اوضاع نگذشته بود که همان زن سراسیمه به سمت‌مان آمد،  گوشه لباسم را گرفت و گفت تو را به جان مادرت کمکم کن؛ نگاهش کردم گفتم من همان دزد و قاتلم؛ چه کمکی می‌توانم به شما کنم.

زن کمی جا خورد اما نگذاشتم ناراحت شود سریع گفتم من در خدمتم هر کاری که بتوانم انجام می‌دهم.لحظه‌ای مکث کرد؛ اماگفت: گوشی‌ام را زدند... کیفم روی همان نیمکتی بود که روبه‌روی شماست. همانجا نشسته بودم دیدید که؟ وقتی جمعیت جمع شد نمی‌دانم چطور گوشی‌ام را زدند.

با زن صحبت کرده و او را به سمت مأموران پلیس پیشگیری و آگاهی هدایت کردم تا برای پیگیری سرقت و دستگیری مجرم اقدام کنند.

از آن یکی مأمور می‌پرسم شنیده‌ام حقوق میلیونی می‌گیرید ؛ لبخندی می‌زند و می‌گوید: بله 6 میلیون و 500 هزار تومان؛ دوباره می‌پرسم می‌گویند مردم را می‌زنید و حقوق‌تان را زیاد کرده‌اند؟

باز با همان چهره بشاش می‌گوید مردم را نمی‌زنیم ولی کتک می‌خوریم اما هنوز از افزایش حقوق خبری نیست؛ تازه این افزایش حقوق که مجلس حرفش را زده فقط برای ماها نیست برای همه نیروهای مسلح است.

می‌بیند که بی‌خیالش نمی‌شوم دست در جیب کرده و دنبال چیزی می‌گردد. می‌پرسم چیزی شده است؟

دستش را از جیبش در می‌آورد و دو ساچمه به من نشان می‌دهد؛ یکی کوچک و یکی بزرگ؛ می‌گوید ما هم حقوق میلیونی می‌گیریم؛ هم گل می‌گیریم و هم ساچمه!
برایم جالب می‌شود می‌پرسم جریان ساچمه‌ها چیست؟

می‌گوید: ساچمه‌‌ها در این روزها چیز عجیب و غریبی نیست؛ تحفه‌هایی است که از طرف برخی از «دوستان» نثارمان می‌شود.

برایم می‌گوید که چندی پیش اطلاع دادند که فردی در چهارراه وصال مشکوک است برای دستگیری‌اش اقدام کنید؛ وقتی این فرد را دستگیر کردیم داخل کوله‌پشتی‌اش یک بسته بزرگ ساچمه بود با یک پنجه بوکس و چاقو؛ می‌پرسم خب ساچمه خالی‌ها به چه دردی می‌خورد؟ دو سه نفری با هم می‌گویند به درد کورکردن چشم مأموران!

یکی دیگر هم از جیبش چند ساچمه دیگر در می‌آورد. می‌گوید:چند روز پیش به سمتم زدند اما خداراشکر به چشمم نخورد... می‌دانید اگر از فاصله 50 متری به چشم بخورد چشم را باید تخلیه کرد.

نفسم می‌گیرد.کمی مکث می‌کنم . دوباره می‌پرسم خب جریان آن فردی که دستگیر کردید چه بود؟ یکی دیگر از مأموران می‌گوید: مردی بود حدود 30 ساله با تیپ و ظاهری کاملا مذهبی؛‌ باور نمی‌کنید ریش و محاسن داشت، شلوار پارچه‌ای پوشیده بود درست تیپش مثل آدم مذهبی‌ها بود اگر در رصد بچه‌های اطلاعات نبود هیچکس به او شک نمی‌کرد؛ جالب‌تر اینکه وقتی کدملی‌اش بررسی شد فهمیدیم تابعیت یکی از کشورهای خارجی را هم دارد و در این روزها نیز 15 بار سفر خارجی داشته است.

جدای از صف مأموران آن طرف‌تر کنار ماشین سیاهرنگ یگان ویژه ایستاده است؛ پدر یک دختر 4 ساله است. از روزهای اغتشاش می‌گوید از خویشتن‌داری مأموران؛ از همراهی اکثریت مردم و هتک حرمت و هنجارشکنی معدود اغتشاشگران.

می گوید که بدترین صحنه‌ای که شاهدش بوده شعارهای هنجارشکنی است که در روزهای گذشته شنیده و حاضر بوده که بمیرد و آنها را نشنود.

می‌گویم چه عکس‌العملی داشتید؟ جواب می‌دهد ما مأموران یگان ویژه‌ هستیم؛ خویشتن‌داری اصول کار ما است. ما با هوشمندی و هوشیاری وضعیت را مدیریت می‌کنیم و به صورت کیفی عمل می کنیم؛ مأموریت ما اینگونه است که جمعیت را با هوشمندی و درایت متفرق می‌کنیم همین؛ بدون کمترین آسیب به نیروی خودی، به اموال عمومی و حتی به آشوبگر!

می‌پرسم در فضای مجازی می‌گویند با اسلحه‌هایتان مردم را می‌کشید؟ اسلحه‌اش را نشانم می‌دهد؛ می‌گوید این سلاح ما است که تا به حال کشنده نبوده؛ شاید زخمی کند اما کشندگی ندارد؛‌ یک تعدادی از اسلحه‌های ما ساچمه پلاستیکی دارد و یکسری دیگر از اسلحه‌ها در واقع پینت‌بال است!

سخت‌ترین مأموریت این روزها را می‌پرسم؛ می‌گوید: در چهارشنبه دو هفته پیش در چهارراه ولیعصر (عج) مأموریت‌ما چند ساعتی طول کشید؛ هنجارشکنان شعار می‌دادند و هتک حرمت کرده و به چند زن تعرض کردند اما با هوشمندی و مدیریت صحنه توانستیم آرامش را برقرار کرده و تعدادی از آشوبگران از جمله چندین زن هنجارشکن را دستگیر و تحویل عوامل امنیت دهیم.

همانطور که مشغول صحبت با مأموران هستم یکی دو دختر بدون روسری  و با پوشش نامناسب از جلوی مأموران عبور می‌کنند؛  می‌پرسم راستی به بدحجاب‌ها تذکر می‌دهید؟ می‌گوید کار ما برخورد با بدحجابی نیست اما وقتی هتک  حرمت شود و به بیت‌المال، جان و مال و ناموس مردم و چادر زنان اهانت شود به صحنه می‌آییم چرا که رسالت اصلی ما بازآفرینی نظم و امنیت در بحران‌ها، اغتشاشات و اعتراضات است.

حرف‌مان تمام نشده است دو مأمور پلنگی‌پوش دیگر به جمع مأموران وارد می‌شوند؛ گل از گل مأموران می‌شکفد. انگار عزیزی وارد جمع‌شان شده انرژی می‌گیرند؛ احترام گذاشته و سپس به مأمور تازه‌وارد دست می‌دهند؛ در اندک زمانی دور هم حلقه زده و با هم خوش و بش می‌کنند.

حدس می‌زنم فرمانده‌شان است.جلو می‌روم و بعد از معرفی خود از مأموریت‌شان می‌پرسم. با اقتدار می‌گوید: من هم مأمور یگان ویژه هستم همین؛ نه بیشتر و نه کمتر؛‌در کنار سایر همرزمانم ساعت‌ها و روزهاست که در معابر، میادین و مقاطع حضور داریم تا نکند نامردی شیشه آرامش مردم را ترک بیندازد.

متأهل است و سه فرزند دارد. از نگرانی همسر و فرزندانش می‌پرسم. می‌گوید:

نگرانی که در خانواده ما جایی ندارد ما برای هدف‌مان است که اینجا ایستاده‌ایم همین الان آن طرف میدان پسرم با لباس بسیجی ایستاده تا نگذارد هنجارشکنی تعرضی کند.

از ناآرامی‌های اخیر می‌گوید؛ از اینکه در طول این دو ماه و نیم تعداد معدود هنجارشکن در برابر جمعیت میلیونی مردم همراه با نظام همچون یک قطره در برابر اقیانوس هستند از اینکه مردم با اجتماع‌های ارزشی خود در 4 و 13 آبان و حتی روز جمعه بعد از برد تیم ملی فوتبال نشان دادند که در صحنه هستند.

و در مقابل از ویژگی آشوبگران می‌گوید از اینکه جمعیت‌شان نسبت به سایر اغتشاشات در سال‌های گذشته کمتر شده اما رده سنی‌شان جوان‌تر بوده و در مقابل جسورتر و گستاخ‌تر هستند از اینکه این سری تعداد زنان بیشتر است.

می‌گوید تعداد معدود هنجارشکن آنقدر جسور و گستاخ هستند که به مقدسات و ارزش‌ها و حتی مأموران بی‌احترامی کرده و هتک حرمت می‌کنند.

از صبوری مأموران می‌گوید، از خویشتن‌داری از اینکه سنگ می‌خورند اما از پای نمی‌افتند از اینکه تا کنون حدوداً 90 نفر زخمی‌ شده‌اند اما پای از هدف‌شان نکشیده و حتی با همان اوضاع زخمی و پانسمان شده در میدان حضور دارند... می‌گوید همین جمع 10 نفره را ببینید دو نفرشان دست و پایشان بانداژ است با آنکه مرخصی استعلاجی داشته‌اند به سر خدمت بازگشته‌اند.

از حمله به پلیس می‌پرسم؛ می‌گوید از پرتاب اشیاء و سنگ و ساچمه گرفته تا اصابت چاقو و ضرب و شتم و گستاخی را شاهد بوده ایم؛ اما مأموران ما هوشمندانه عمل می‌کنند. خدا را شکر در این مدت نه کشته گرفتیم و نه کشته دادیم. علیرغم تمام فضاهایی که دشمنان با هزینه‌های هنگفت در فضای مجازی انجام داده‌اند تا نقاط ضعف پلیس یگان ویژه را به تصویر بکشند... حتی به تصویرسازی هم روی آوردند صحنه‌هایی از حرکات ناصحیح سال‌های گذشته را به نمایش گذاشته و حتی در این اواخر نیز چون تیرشان به سنگ خورده بود یکسری نفرات خاص را به لباس ویژه و پلیس مجهز کرده و با انجام یکسری اعمال و کارهای ناشایست به قول خودشان مستندسازی کردند و در فضای مجازی به اشتراک گذاشتند که البته این ترفند هم بی‌نتیجه ماند.

از نوع برخوردشان با اغتشاشگران می‌پرسم می‌گوید: با تاکتیک‌های به روز و نوین و رعایت فاصله و جلوگیری از تنش و اصطکاک و در فاصله 50 متری از آشوبگران در روزهای اغتشاش حضور داریم. با استفاده از صوت غالب، خودروهای آبپاش و تجهیزات هوشمند و تاکتیک‌های به روز و نوین عمل می‌کنیم.

حرف‌هایمان تمام نشده که گروهی از زنان گل به دست وارد جمع‌مان می‌شوند چند شعار می‌دهند «نیروی انتظامی تشکر تشکر»؛ « نیروی انتظامی حمایت حمایت» و به سمت مأموران یگان ویژه رفته و به آنها گل می‌دهند.

دوباره به صف مأموران می‌روم اینبار با شاخه‌های گل در دست همانطور مقتدر ایستاده‌اند می‌پرسم چه احساسی دارید؟ یکی از آنها می‌گوید: وقتی مردم از ما تشکر می‌کنند مصمم‌تر می‌شویم که در راه ایجاد امنیت و آرامش‌شان بیش از پیش بایستیم و با هنجارشکنان برخورد کنیم.

آن یکی می‌گوید جریان این روزها متفاوت است یک روز کتک می‌خوریم، یک روز سنگ و ساچمه و یک روز هم گل می‌گیریم.

دوست بغل‌دستی‌اش وسط حرفش می‌پرد و می‌گوید: چاقو را از لیست ننداز. همه می‌خندند همان مأمور جمله‌اش را دوباره تصحیح می‌کند می‌گوید هم کتک خورده‌ایم و هم سنگ؛ هم دشنام شنیده‌ایم و هم تهمت و هم چاقو خورده‌ایم و هم تیزی و اما بیشتر تقدیر شده‌ایم و گل گرفته‌ایم.

آن یکی می‌گوید خانم؛ حسن ختام بنویسید بچه‌های یگان ویژه نه خسته می‌شوند و نه عصبانی؛ ما اینجا آنقدر می‌ایستیم تا آرامش به مردم‌مان بازگردد.