وکیل لازم است نقاط قوت و مبانی مثبت دعوی را برای موکل توضیح داده و تکیه او همواره بر قوت استدلال خود باشد این امر ممکن است به بالا رفتن توقعات غیرواقعی در مورد نتیجه دعوی منجر شود. وکیل باید موکل را قانع کند که میتواند مدافع قوی او باشد در حالیکه این واقعیت را نیز باید لحاظ کند که او مشاور موکل است و باید جانب احتیاط را در خصوص تصمیمگیریها رعایت کند.
جمع کردن بین این موضوعات حداقل یک پارادوکس است که وکیل با آن مواجه است.
ایفاء درست نقش به عنوان مدافع و مشاور موکل همان امری است که وکلای موفق بر آن تأکید دارند.
وکلای موفق چگونه این پارادوکس را حل نموده و نظر موکلین را به توانائیهای خود جلب مینمایند.
در این نوشتار ابتدا به چالشهایی که وکیل در مسیر فعالیت خود با آن مواجه است میپردازیم و سپس قصد داریم این موضوعات را با وکلای موفق در میان بگذاریم و پاسخ آنها را در معرض دید و نظر شما قرار می دهیم.
رابطه بین وکیل و موکل:
الف- تعهدات اخلاقی
تعهدات اخلاقی وکیل را وادار میکند تا برای حمایت از موکل نقشهای چندگانهای را عهدهدار گردد. در یک جا نقش مدافعی قوی و در جای دیگر نقش مشاوری محتاط و گاهی نقش یک ارزیاب و یا نقش یک دوست و همراه دلسوز.
یکی از سؤالات اساسی موکل در جلسه اول با وکیل این است که شما به نتیجه دعوی چقدر اعتقاد دارید؟
سعی دارد شما را قانع کند که او محق است و شما باید در دفاع از او قوی عمل کنید.
پاسخ و عکسالعمل شما در این خصوص چه باید باشد؟
وکیل باید همزمان در جهات مخالف حرکت کند. از لحاظ حرفهای پرونده یک فرصت برای کسب درآمد است که نباید از آن غافل باشد با برشمردن نقاط قوت استدلال موکل را آرام و امیدوار به آینده نماید تا بتواند با جلب اطمینان موکل، او را قانع سازد که راهحلهای پیشنهادی وی را عملی سازد و یا خود سکان دعوی را در دست گیرد.
واقعیتها را کتمان نکند، ارزیابی خود را از روند دعوی آنطور که هست به موکل گوشزد نماید. آثار منفی و همچنین عواقب عدم حصول نتیجه را به موکل گوشزد نماید تا حق موکل در انتخاب مسیر دعوی رعایت شده باشد.
نقطه تعادل کجاست و وکیل در هر یک از این مسیرها تا کجا باید پیش رود؟
ب- جایگاه وکیل در کنار موکل:
الف- وکیل یک فرد متخصص است و موکل سکان دعوی را به دست او میدهد تا هر آنطور که صلاح میداند و هر مسیری را که بهتر میداند انتخاب کند. نقش وکیل نقش رئیس، استاد و یا در یک نگاه مبالغهآمیز نقش بینایی است که دست نابینایی را در دست گرفته و باید بر مبنای درک و مشاهدات خود عمل نماید.
از این دیدگاه وکیل مکلف است تصمیم درست را بگیرد و آنرا اجرا کند و از موکل بخواهد که تسلیم نظر او باشد و اگر خواسته موکل غیر از نظر او است به آن اعتنایی نکند.
ب- در یک نگاه معتدلتر وکیل و موکل باید در خصوص تصمیمگیری، تشریک مساعی نمایند.
وکیل باید نظرات خود را با موکل در میان گذاشته و مبانی را برای موکل توجیه نماید و به نظرات موکل به خوبی گوش فرا داده و آنها را بررسی نماید تا مطمئن شود که موکل بررسیهای لازم را انجام داده و آگاهانه تصمیم گرفته است. نهایتاً مانند دو دوست برای اجرای یک نظر توافق مینمایند.
ج- نگاه سوم این است که اختیار و عنان دعوی در ید موکل است. موکل در تصمیمگیری استقلال رأی کامل دارد.
وکیل در اختیار موکل است هر جا بخواهد از او استفاده میکند و هر جا که نخواهد خیر و وکیل باید این وضعیت را بپذیرد و صرفاً در حد و حدود خواسته موکل و نظرات او عمل کند و در یک نگاه مبالغه آمیز در این مدل همکاری، وکیل همانند تفنگی است در ید موکل که هرگاه بخواهد ماشه آنرا میچکاند.
سؤال ما در اینجا از شما همکار محترم این است که شما چه نقشی برای خود در کنار موکل قائل هستید؟
یکی از مدلهایی که گفتیم اعتقاد دارید و یا اینکه تعریف دیگری از این رابطه دارید؟ قدرت را در دست میگیرید یا قدرت را به موکل واگذار میکنید یا قدرت را با او تقسیم میکنید به چه نسبتی و چگونه؟
منبع : ariadadyar