مدت هاست که نه از او خبری است و نه از چهره جنجالیاش؛ تقریبا پس از تَکرار کردن معروف او که گفته بود این بار این شمایید که باید تَکرار کنید، تَکرار رای به روحانی عزیز برای تقویت امید به آیندهای بهتر که در نهایت هم باعث روی کار آمدن دولت یازدهم و دوازدهم شد در انتخابات مجلس یازدهم دیگر نه از تَکرارش خبری بود و نه استقبالی از طیف نزدیک به او؛ موضوعی که مصطفی تاجزاده درگفتوگویی درباره آن گفته بود که اگر آقای خاتمی هم بگوید تَکرار میکنم، دیگر مردم رأی نمیدهند.
اتفاقی که درباره انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم هم رخ داد و آذر منصوری فعال اصلاح طلب درباره آن گفته بود که در این انتخابات هم آقای خاتمی بنای تَکرار نداشتند. تَکرار هم نکردند و رای خود را دادند. اما با روحیاتی که از ایشان سراغ دارم، به دلیل مراجعات مکرری که روزهای آخر منتهی به انتخابات به ایشان شده و به خصوص گزارش آن نظر سنجی که به دور دوم کشیده شدن آقای همتی را منوط به حمایت آقای خاتمی کرده بود، این بار هم از مسئولیت در همین حدی که اتفاق افتاد شانه خالی نکردند.
در نتیجه انتخابات مجلس یازدهم و دور سیزدهم ریاست جمهوری به تجربه یک شکست سنگین برای جریان اصلاح طلب بدل شد.
حال اما تمام این حرفها زده شد که یک سوال مطرح شود مبنی بر اینکه آیا رئیس دولت اصلاحات هنوز توانایی رهبری جریان اصلاحات را دارد ؟ آیا هنوز افراد درون این جریان او را به عنوان رهبر خود قبول دارند؟ و یا اصلا هنوز این جریان توانایی داشتن هواداران خود را دارد؟
با این تفکر نمیتوان اصلاحات را اداره کرد
عیسی چمبر عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان در پاسخ به سوالی مبنی بر جایگاه رئیس جریان اصلاحات در میان اصلاح طلبان گفته است که او از ابتدا تا الان یک جایگاه ویژهای در میان افراد اصلاحات داشته؛ البته نمیتوان نام رهبری بر آن گذاشت. در کل معتقدم که شورای سیاستگذاری که تشکیل میشود باید این نقش را برعهده بگیرد، اما در کل رئیس دولت اصلاحات هماهنگ کننده جریان اصلاحات بوده و خواهد بود.
احمد شریف فعال سیاسی اصلاح طلب هم در این باره به ما گفت که کسی نسبت به توان تاثیرگذاری رئیس دولت اصلاحات به عنوان رهبر معنوی اصلاحطلبان شکی ندارد، اما این جریان نیازمند کسی است که بهشکل اجرایی امور اصلاحطلبان را اداره کند.
محمدعلی وکیلی نماینده اصلاح طلب مجلس دهم، هم معتقد است یکی از علائم اختلالات درون جریان اصلاحات این است که از راهنماییهای رئیس دولت اصلاحات چندان بهره نمیبرد.
با این حال اما محمدزارع فومنی دبیرکل حزب مردمی اصلاحات نظر دیگری ارائه کرده و گفته است که در میان افرادی که از زمان قدیم با تفکر چپ سنتی قدیم حضور داشتند باید تغییرات بنیادینی صورت بگیرد که با روشهای تازه بتوانند این جریان را به جامعه انتقال دهند؛ وگرنه با این تفکر نمیتوانند این جریان را رهبری کنند.
دبیرکل حزب مردمی اصلاحات، در ادامه گفته است اینکه یک نفر برای جریان اصلاحات تصمیم بگیرد قابل قبول نیست؛ زیرا اصلاحات یک اندیشه و فکر دائمی است و به شخص ربطی ندارد و وابسته نیست. در طول دوران حکومتهای مختلف افرادی برای اصلاح امور مبارزه میکردند و این اصلاحات امور در همه ادوار بوده است؛ بنابراین این نوع تفکر وابسته به یک شخص نیست که با آمدن او بیاید و با رفتنش از بین برود و این جریان را وابسته به خود بداند.
با طبقه فرودست چه میکنند؟
پیشتر از این هم روزنامه اصلاحطلب سازندگی وابسته به حزب کارگزاران در گزارشی با اشاره به بخشی از اظهارات سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات که بار دیگر از لزوم آشتی ملی سخن گفته بود، عدم حمایت و ترویج شرکت در انتخابات از سوی خاتمی را مورد نقد قرار داد و نوشت: "سخنان سید محمد خاتمی در باب ضرورت آشتی ملی در حالی بیان میشود که در آستانه انتخابات مجلس و در حالی که سردار شهید قاسم سلیمانی توسط آمریکاییان ترور شده بود و کشور به مانور همبستگی نیاز داشت، شورای عالی سیاستگذاری که مدیریتش با محمدرضا عارف است حاضر به شرکت در انتخابات مجلس نشد. آیا رهبر سیاسی یک جناح که منادی آشتی ملی است میتواند چشم بر انتخابات مجلس ببندد و از ضرورت حضور مردم در انتخابات سخن نگوید؟ آیا میتواند بر عوامل و افرادی که اصلاحات را به این روز نشاندند و کشاندند چشم ببندد؟ و مثلاً رفتار محمدعلی نجفی شهردار اصلاحطلب تهران را در شلیک به قلب همسر جوان خود تقبیح نکند؟ آیا میتواند بیتفاوت به حزب متبوع خود باشد که درصدد تحریم انتخابات است؟
علاوه بر این غلامحسین رضوانی نماینده مجلس هم در این باره گفته است که اصلاح طلبان خودشان هم معتقدند که رئیس دولت اصلاحات از جهاتی ضعیف است و حتی زمانی که در قدرت بود خودشان نامش را شاه سلطان حسین صفوی گذاشته بودند؛ بنابراین هم چارچوب ها مشخص نیست و هم تعریف درستی ندارد، پس معنی ندارد که چه کسی آن را رهبری کند یا نکند.
حالا به نظر میرسد رئیس دولت اصلاحات که مدتها پیش مدعی تقلب در انتخابات شد و بعدها گفت که «من شنبه پس از انتخابات به دیدن میرحسین موسوی رفتم و به او گفتم ممکن است تخلفی در انتخابات صورت گرفته باشد، اما تقلبی که رای تو را عوض کرده باشد اتفاق نیفتاده است. من مطمئنم که شما رای نیاوردهای». کمی از تکاپو افتاده و روزهای جریان متبوع خود را دچار ابهام کرده است.
در پایان شاید بد نباشد که گزارش خود را با این متن روزنامه اصلاح طلب شرق پایان دهیم که آیا اصلاحطلبان مخاطبان خود را بهعنوان یک جبهه سیاسی چه بخشی از جامعه میدانند؟ قرار است کدام خواستههای آنها را نمایندگی کنند؟ آیا هنوز طبقه روشنفکری را همراه خود میبینند؟ آیا هنوز دانشگاهها را در اختیار دارند و اصلا میدانند از سال ۷۶ تا ۱۴۰۰ چه تحولات عظیمی در فضای فکری دانشجویان پدید آمده است؟ با طبقه فرودست چه میکنند؟