عرصه و میدان تحولات افغانستان با خروج آمریکا از این کشور وارد مرحله جدیدی شده است. کاخ سفید به دستور «جورج بوش» پسر در سال ۲۰۰۱ با هدف بهاصطلاح قلعوقمع تروریستهایی که به ساختمان تجارت جهانی در نیویورک حمله کرده بودند، نیروهای نظامی خود را وارد افغانستان کرد و پسازآنکه ناکام ماند، خدعه جدیدی برای باقی ماندن مطرح کرد. یانکیها اعلام کردند آمدهاند تا در کنار حفظ امنیت، ساز و کار دولت – ملت برای مردم افغانستان ایجاد کنند، اما دو دهه طول کشید تا فریبکاری آنها برای مردم جهان روشن شود.
این در حالی است که بعد از سال ۲۰۱۰ آمریکا توافقنامه امنیتی دوجانبه با افغانستان موسوم به «بی. اس. ای.» (BSA) را امضا کرد و کوشید این کشور را به سدی در برابر ایران، روسیه و چین تبدیل کند. پکن و مسکو در برابر این توطئه موضع گرفتند و اجماعی منطقهای علیه واشنگتن شکل گرفت. از سوی دیگر، پاکستان نیز به دلیل ضربهای که در سال ۲۰۰۱ میلادی از آمریکا دریافت کرده بود، در این کمپین ضدآمریکایی شرکت کرد. کاخ سفید درنهایت به این نتیجه دستیافت که نمیتواند در منطقه فعالیت داشته باشد و علیرغم هزینه چندین تریلیارد دلاری و ضربات سنگینی که متحمل شد، به این جمعبندی رسید که با پذیرش شکست در افغانستان، چمدانهای نیروهایش را به مقصد کشورش ببندند، همانگونه که شوروی با همه قدرتش مجبور به ترک افغانستان شد.
در حقیقت آمریکا با ورود به باتلاق افغانستان، در یک بازی باخت- باخت گرفتار آمد. اگر میماند، مجبور بود هزینههای سنگین نبرد با گروههای شبهنظامی را تحمل کند و حالا که بناست تا پیش از ۱۱ سپتامبر افغانستان را ترک کند، عملاً به شکست دو دهه اشغالگری اقرار کرده است. منتقدان داخلی آمریکا – چه آنها که از ابتدا مخالف لشکرکشی به افغانستان بودند و چه سیاستمدارانی که به خروج از این کشور انتقاد دارند - این اقدام را باعث پایمالشدن خون بیش از ۳ هزار و ۵۰۰ نظامی کشتهشده توصیف کردهاند.
آمریکاییهای منتقد و طرفدار سیاست واشنگتن در افغانستان شاید از این نکته غافل هستند که چنانچه نیروهای نظامی کشورشان در همسایگی ایران باقی میماندند، شاید ۳۵۰ هزار کشته میدادند؛ لذا یانکیها هر چه زودتر به خانه برگردند، تلفات کمتری خواهند داشت.
این در حالی است که اشغال افغانستان باعث شد فرایند تقویت حاکمیت ملی این کشور، دو دهه به عقب رانده شود. آمریکاییها تلاش داشتند با حذف طالبان بهعنوان نماینده بزرگ قوم پشتون، آنها را از عرصه سیاسی حذف کنند؛ همچنان که اجازه ندادند ازبکها، هزارهها و تاجیکها و دیگر اقوام در حکمرانی دخالت داشته باشند. در حقیقت، منظور آنها از تحمیل چنین شرایطی به افغانستان، تضعیف همه نهادهای قانونی و تقویت تروریسم بود تا فضا برای هرجومرج بیشتر و موجه بودن حضورشان فراهم باشد. از سوی دیگر، «جو بایدن»، سناتور پیشین و رئیسجمهور فعلی آمریکا طرح خطرناکی را برای افغانستان در نظر داشت. به عقیده او وقتیکه ارتش پاکستان سه استان جنوبی همسایه شمالی خود را کنترل میکند، نمیتوان به یکپارچگی این کشور اندیشید؛ بنابراین بهترین راهحل از نظر او، فدرالیسم و تقسیم این کشور بین طوایف است.
نکته خوشمزه ماجرا اینجاست که رئیسجمهور آمریکا همین نسخه را قبلاً برای عراق پیچیده بود. او وقتی در کسوت سناتور دموکرات در کنگره حضور داشت، طرحی را برای پیاده کردن فدرالیسم در عراق پیشنهاد کرد تا این کشور به سه ایالت جداگانه برای اهل تسنن، شیعیان و کردها تقسیم شود. این طرح علیرغم حمایتی که از طرف دموکراتها و جمهوری خواهان کسب کرد با مخالفت جدی در غرب آسیا مواجه شد و حتی سفارت آمریکا در عراق نسبت به تبعات آن هشدار داد. حالا که عزم آمریکا برای خارج کردن نیروهایش از افغانستان جزم است، این کشور مایل نیست این منطقه مهم و استراتژیک به حیات خلوت دشمنانش تبدیل شود. ایران، روسیه و چین، سه قدرت منطقهای هستند که میتوانند به تشکیل یک حکومت فراگیر و قوی در افغانستان کمک کنند، ولی کاخ سفید نمیخواهد این کابوس وحشتناک را نظارهگر باشد. علاوه بر این، مهمترین برنامه آمریکا در دوران پساخروج، ایجاد تقابل بین طالبان و دیگر قومیتهاست. طالبان بیش از ۸۰ درصد خاک افغانستان را در کنترل خود دارد و از تصرفات سرزمینی، سهم خواهی در دولت آینده را قصد کرده است. طالبان طبق گزارشهای موثق، قصد ایجاد درگیری، قتلعام و نسلکشی ندارد و میخواهد بهعنوان یک بازیگر قدرتمند در سپهر سیاسی این کشور، شرایطش را به دولت آینده تحمیل کند. این گروه حتی اعلام کرده برنامهای برای تصرف کابل یا ورود به مناطق شیعهنشین ندارد درحالیکه آمریکا به مواضع طالبان حملاتی را انجام داده و تهدید کرده اگر دست از تصرف استانها و شهرستانها برندارد، مقابله خواهد کرد.
نیروهای نظامی پنتاگون اگر توان مقابله با طالبان را داشتند، دو دهه فرصت در اختیارشان بود تا در میدان، به مصاف این گروه بیایند و حالا که در حال اسبابکشی هستند، ادعای گزاف نمیکردند. این سخن به معنای تطهیر طالبان نیست چراکه گروهی تمامیتخواه به شمار میرود، اما هیولایی که غرب و آمریکا از آنها ساختهاند نیز صحت ندارد. مرور اجمالی شبکههای ماهوارهای و اجتماعی غرب همگی از ترغیب و تحریک مردم در ولایات مختلف افغانستان برای مقابله با طالبان حکایت دارد، درصورتیکه این گروه در بیانیههای مختلف اعلام کرده، مایل به جنگ و درگیری با هیچ قومیتی نیست، ضمن اینکه تهدیدی برای همسایگان به شمار نمیآید و حتی برای استفاده از تجارب آنها در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... نیز ابراز تمایل کرده است. آمریکاییها در واقع برای جبران شکست تحقیرآمیزشان در افغانستان، میکوشند تا این کشور به وضعیت جنگ و یا دستکم بحران و تنش برسد تا از طریق نیروهای نیابتی خود همچون ترکیه و یا صلحبانان سازمان ملل بتواند اوضاع را به نفع خود کنترل کند. این در حالی است که عموسام در همه سناریوهای خود در منطقه شکستخورده و حالا که مجبور است برای مقابله با تهدیدات فزاینده چین، نیروهای خود را به شرق آسیا منتقل کند، درصدد ناامن کردن افغانستان با تحریک قومیتها و سپس اعمال نفوذ نیابتی است. دود ناامن سازی منطقه اول از همه به چشمان کاخ سفید میرود، چون در عراق و سوریه این رویکرد را تجربه کردهاند. اتفاقی که اگر بخواهد یکبار دیگر در افغانستان روی دهد، خسارات سنگینی روی دست یانکیهای ورشکسته خواهد گذاشت.