پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۶:۴۵

گفت‌وگو با مأمور پلیسی که از ترور جان سالم به در برد

هشت سال در آبادان خدمت کردم، یک سالی هم رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر خرمشهر بودم. از ۱۸ سالگی وارد دانشگاه افسری شدم. علاقه زیادی به پلیس آگاهی و موادمخدر داشتم. به حدی مصمم بودم که هیچ وقت به اتفاق‌های ناگوار فکر هم نمی‌کردم.
کد خبر : ۵۵۵۴۶۸

از آن روزی که دو راکب موتورسوار سایه‌اش شدند و 30 گلوله شلیک کردند، 40 روز می‌گذرد. در آن 6 ثانیه گلوله‌باران مرگ را لمس کرد. هشت تیر بر تنش نشست. در خون شناور بود. قصد جانش را داشتند. کلاشینکف را تا آخرین گلوله چکاندند. ثانیه‌ای برای دفاع نبود. مردان تیرانداز صبح 26اسفندماه سال 99 بود که در کمین نشستند. سلاح به دست، محمد نظری، رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر خرمشهر را تعقیب کردند. مانند سایه شدند و شلیک کردند. اما فرمانده به شکل معجزه‌آسایی از مرگ حتمی جَست.

فرمانده یک ماهی در بیمارستان بستری بود. چند روز نخست در بیمارستان طالقانی آبادان و مابقی را در بیمارستان ولیعصر ناجا. بارها مورد جراحی قرار گرفته، اما هنوز بهبود نیافته است. روزهای سختی را گذراند، دوری از همسر و تنها دخترش زخم ناسوری بر دلش گذاشته است. اما درمان همچنان ادامه دارد و بار دیگر باید تحت جراحی قرار گیرد.

روزنامه شهروند در گفت‌وگو با سروان محمد نظری جزئیات ماجرا را جویا شده است. بخش‌های خواندنی این مصاحبه در ادامه آمده است.

گلوله باران شروع شد

- ساعت7و30دقیقه 26 اسفند ماه بود. تنها چهار روز مانده بود به سال نو؛ سال 1400.  سوار بر خودرو از پارکینگ بیرون آمدم. همزمان دو مرد موتورسوار که ماسک بهداشتی بر صورت داشتند، پشت‌سرم حرکت کردند. دو متری از خانه دور شده بودم که گلوله‌باران شروع شدم.  تنها 6 ثانیه گذشت، اما 30 گلوله شلیک شده بود؛ 22 گلوله به خودرو اصابت کرد و هشت گلوله نصیب من شد. هنوز جان در بدن داشتم. حرکت موتورسواران را دیدم که صحنه تیرباران را ترک کردند. چشم‌هایم را به سختی باز نگه داشتم و توانستم با همکارانم تماس بگیرم.

همزمان اهالی محل و همسرم به سمت من آمدند. ضجه‌های همسرم را در آن میدان خون و گلوله فراموش نمی‌کنم. تصور می‌کردم دیگر زنده نیستم. زجرآور بود تصور مرگم و شیون‌های همسرم. با کمک همکارانم به بیمارستان طالقانی آبادان رفتیم. سه روزی آنجا بستری بودم. چندین عمل جراحی کردم، اما کافی نبود، به همین خاطر به تهران منتقل شدم و تمام عید را در بیمارستان بودم.

می‌خواهم قوت قلب مردم باشم

هشت سال در آبادان خدمت کردم، یک سالی هم رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر خرمشهر بودم. از 18 سالگی وارد  دانشگاه افسری شدم. علاقه زیادی به پلیس آگاهی و موادمخدر داشتم. هر روز تلاش می‌کردم تا بتوانم به مردم و نظام کشورم خدمت کنم. به حدی مصمم بودم که هیچ وقت به اتفاق‌های ناگوار فکر هم نمی‌کردم. در حال حاضر هم انتظار می‌کشم تا دوباره بهبود پیدا کنم، می‌خواهم قوت قلب مردم باشم. هیچ وقت در پی ریاست نبودم، تنها دغدغه‌ام کمک به مردم و نجات جوانان از دام اعتیاد بوده است.

در این مدت دختر یک ساله‌ام را ندیدم، وقتی پس از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم، دخترم به فرودگاه آمد. تصور می‌کردم پدرش را فراموش کرده است، اما خیلی آرام خودش را به آغوش من انداخت.

پس از ترور سروان نظری در مقابل منزل مسکونی‌اش این پرونده حمله تروریستی در دستور کار پلیس آبادان قرار گرفت و تلاش‌ها برای دستگیری عاملان این تیراندازی ادامه دارد؛ تروریست‌ها شناسایی شده‌اند و پلیس به دنبال ردی از این مردان تیرانداز است.