پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۷

سریال سیاوش در یک کلمه؛ افتضاح!

سریال سیاوش در یک کلمه؛ افتضاح!
نگاهی به سریالی که قرار بود کاراکتر اصلی‌اش قهرمان کشتی ایران باشد.
کد خبر : ۵۴۵۸۶۴
‌نمی‌دانم این را شنیده‌اید یا نه، اما بازیگری همچون برت پیت برای بازی در فیلم باشگاه مشت‌زنی که سال ۱۹۹۹ ساخته شد، درصد چربی بدنش را به عددی نزدیک ۵ درصد رساند؟ می‌دانید این میزان چربی در بدن آدم‌های عادی یعنی چه؟ یعنی مرگ. او در این فیلم اندامی برای خود ساخته بود که وقتی لباسش را درمی‌آورد و به میان میدان مبارزه می‌آمد همه از تماشایش تعجب می‌کردند.

همدلی در ادامه نوشت: پنج سال بعد یعنی سال ۲۰۰۴ او در فیلم تروآ بیست پوند به عضلات بدنش افزود تا بتواند نقش آشیل را ایفا کند. کسانی که درزمینه حرفه‌ای در شاخه‌های مختلف رشته پرورش اندام فعالیت می‌کنند، به‌خوبی متوجه می‌شوند افزودن نزدیک به ده کیلوگرم توده عضلانی دقیقاً چه ریاضتی می‌طلبد. او در فیلم سینمایی ماجرای عجیب بنجامین باتن که سال ۲۰۰۸ اکران شد، اما با استایلی کاملاً متفاوت جلوی دوربین دیوید فینچر آمد؛ با کم کردن بیش از چهل پوند از وزنش یعنی عددی نزدیک به بیست کیلوگرم.

شاید باور این‌همه تغییرات بدنی آن‌هم در کمتر از یک دهه برای یک بازیگر در ذهن کسی چندان نگنجد، اما سینمای حرفه‌ای جهان امروز وقتی می‌خواهد یک مبارز را به تصویر بکشد بازیگرش را پیش از روشن شدن دوربین‌ها به یک مبارز تبدیل می‌کند و وقتی قرار است در فیلمی دیگر با بازی او یک پیرمرد نحیف با فیزیک کسی در هشتادسالگی را تصویر کند، دقیقاً با بازیگرش کاری را می‌کند که لازم است پیرمردی هشتادساله از سر گذرانده باشد.

این‌ها را نوشتم برای این‌که سریال سیاوش را که به‌تازگی وارد فضای نمایش خانگی شده، در یک کلمه توصیف کنم؛ افتضاح! فراموش نکرده‌ایم که فیلم سینمایی غلامرضا تختی در همین جا چند سال قبل با کارگردانی بهرام توکلی جلوی دوربین رفت و باور تختی‌اش باوجود همه نقد‌هایی که به آن اثر سینمایی وجود دارد، ممکن بود. می‌گویید آنجا همه بازیگران نقش تختی در هر چهار دوره زندگی‌اش کشتی‌گیر بودند، خوب چه‌بهتر. اینجا شاید امکان ایجاد تغییرات بدنی در بازیگر، همچون آن‌سوی جهان برای باورپذیر کردن کاراکترش جلوی دوربین وجود نداشته باشد. بهترین راه همین است؛ بهره‌گیری از کسی که واقعاً در آن رشته ورزشی فعالیت می‌کند. میلاد کی‌مرام البته هیچ‌وقت بازیگر محبوب من نبوده، چون گمان می‌کنم هنوز در بیان کلمات هم مشکل دارد، اما پسری دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد. در سیاوش، اما او کاریکاتور یک کشتی‌گیر در سطح شهرستان هم نشده، اما آقای کارگردان به او نقش کسی را داده که قرار است چند روز بعد در مسابقات جهانی در وزن هفتادونه کیلو یا هشتادوشش کیلوگرم با پرچم ایران روی تشک برود.

قبل از این‌که به ایراد‌های فیلم‌نامه پادرهوای این کار بپردازیم، بهتر است با نمای اولی که مخاطب در خانه این سریال را آغاز می‌کند، شروع کنیم. این آقا که مثلاً کشتی‌گیر حاضر در اردوی تیم ملی است، با یک ریش کله‌قندی سرش را فرو کرده در کاسه روشویی سالن تمرین در اردو. انگار یک نفر دارد برایش می‌شمارد، اما خیلی کندتر از گذر ثانیه‌ها. بعد از یک پیام بازی با گوشی تلفن و یک مکالمه کوتاه، انگار مربی اردو صدایش می‌زند که آقاسیاوش همه معطل شما هستیم. نمی‌آی؟ او هم هدستش را روی سر می‌گذارد، کلاه هودی‌اش را بالا می‌آورد و با چهره‌ای که در تاریکی سالن تمرین چندان مشخص نیست و درحالی‌که ظاهراً دارد مچ دستانش را گرم می‌کند، پایش را می‌گذارد روی تشک تمرین. تا اینجای سریال قابل‌دیدن است، چون هنوز چیزی وجود ندارد.

از این لحظه به بعد کمدی ناخواسته سروش محمدزاده که ظاهراً بنا بوده درامی اجتماعی باشد، آغاز می‌شود. از لحظه حضور کی‌مرام با دوبنده کشتی، فیلم دیگر حتی قابل‌دیدن هم نیست. شاید بپرسید پس چطور داری درباره‌اش می‌نویسی؟ چون با خودم گفتم حتماً اشکال در نگاه من است و البته، چون روزگاری به اردوی تیم ملی کشتی دانشجویان ایران دعوت شده بودم و سه مرتبه روی سکوی کشوری در کشتی آزاد رفتم. به خاطر کشتی‌گیر بودنم دوست داشتم ببینم چطور زندگی یک کشتی‌گیر را می‌خواهند در یک سریال نمایش خانگی به تصویر بکشند. اقرار می‌کنم که از این تصمیم به‌شدت پشیمانم و باآنکه هر سه قسمت منتشرشده تا آن روز را در اختیار داشتم، اما بعد از پایان قسمت اول، لپ‌تابم را با عصبانیت و دلخوری بستم و غمگین از یک ساعتی که این سریال از من گرفته، سرخوردم توی تختخوابم و سعی کردم بخوابم.

داشتم توضیح می‌دادم که بالا کشیدن دوبنده از سوی کاراکتر سیاوش دقیقاً هم‌زمان است با ناامیدی بیننده‌ای که یا کشی‌گیر بوده، یا در خانواده یک کشتی‌گیر داشته یا از تلویزیون کشتی تماشا کرده است. یک بدن آبدار و در اصطلاح لش پیش چشم شماست و به شما می‌خواهند القا کنند که این بازیگر، دارد نقش یک قهرمان را بازی می‌کند که قرار است چند روز دیگر برود روی تشک مسابقه‌های جهانی. جالب این است که مربی این کشتی‌گیر هم که روی سکوی تماشاگران نشسته تا مسابقه درون اردویی شاگردش را نظاره کند، یک ریش کله‌قندی دارد به‌قاعده همان شاگرد. من لااقل به یاد ندارم آخرین باری که یکی از کشتی‌گیران ملی‌پوش یا غیرملی‌پوش ایرانی را روی تشک کشتی با ریش دیده‌ام کی بوده؟

در ادامه گلاویز شدن دو حریف هم خیلی جالب است. ما در افتتاحیه سریال قرار داریم و بناست آقای کارگردان همه هنر خودش را برای همراه کردن ما با اثرش به کار بگیرد. بعد از یک درگیری خنده‌دار که حاصل واکنش سیاوش است، از برخورد آرنج حریف با گیج‌گاهش، او را به کنار تشک می‌کشند تا دعوا تمام شود. مربی از روی سکو به پایین می‌پرد و بعد از به‌اصطلاح انگیزه دادن به شاگردش او را روانه میدان می‌کند و ناگهان یک صحنه خنده‌دار دیگر هم در این درام پیش‌روی ما قرار می‌گیرد. سیاوش که ظاهراً قرار بوده غیرتی بشود، دست می‌اندازد زیر کتف راست حریف و سروسینه او را بالا می‌آورد. بعد هم دست چپ او را زیر کتف خودش می‌زند. موقعیت برای این‌که حریف روبه‌رو با یک فتح پا یا حتی پلنگ‌شکن دمار از روزگار کاراکتر اصلی دربیاورد فراهم است، اما حریف مثل چوب خشک در اردوی تیم ملی مثل آدم‌های مست روی تشک تلوتلو می‌خورد تا سیاوش کارتونی سریال مثلاً یک فن در مایه پیچ کمر و سوبلست به او می‌زند و حریف را همان‌جا به تشک می‌دوزد؛ درگیری روی تشک به این مسخرگی و خنده‌داری حتی در مرور فن در سطح شهر هم اتفاق نمی‌افتد، دیگر مسابقه درون اردویی تیم ملی کشتی آزاد بماند. گره‌افکنی سریال هم در همان لحظه‌های ابتدایی رخ می‌دهد و البته خیلی ناپخته و دم‌دستی است.

اینجا فعلاً فرصت برای پرداختن به ادامه کار نیست، اما فقط می‌شود از گریمور این سریال هم بابت نشاندن خنده روی لب‌های ما در این روز‌های غمبار تشکر کرد. او گوش‌هایی برای کشتی‌گیر‌های سریال ساخته که اگر بخواهم مؤدب باشم با چشم‌پوشی خمیری است. این‌طور نمی‌شود قهرمان ساخت. باور کنید. خوب بود هم روی گریم دقت بیشتری می‌شد و هم در نما‌های بسته کشتی اگر اصرار داشتند کی‌مرام رل اصلی را بازی کند، چهره او به تصویر کشیده شود و در نما‌های دورتر واقعاً یک کشتی‌گیر حضور پیدا کند. در پایان این نوشته، این سریال را ضعیف‌ترین سریال نمایش خانگی تا امروز می‌دانم؛ حتی از «دل» و «مانکن» هم بدتر.