منم صادق برادرزاده ات،نه من تو رو دیدم و نه تو منو،شاید وقتی رویای کاپیتانی شاهین جنوب و بازی کردن در تیم ملی را بوسیدی و گذاشتی روی طاقچه و بجای پیراهن شماره 10 شاهین،لباس خاکی پوشیدی و پوتین به پا کردی،وقتی توی والفجر8 کنار مسجد فاو تکه تکه شدی و تا 7سال بعد که چند تکه از استخوانت را به مادرت نشان دادند و گفتند این حسن توست و کسی نمی دانست اسیری یا شهید و همه در غیابت می گفتند:الهم فک کل اسیر و الهم الرزقنی شهادت فی سبیلک نمی دانستی سالها بعد از همسفر آسمان شدنت صادق به دنیا می آید و بعد از بیست و اندی سال از تو می نویسد.
وقتی رویای به دست گرفتن جام و مدال توی گردنتو فراموش کردی و فکر گرفتن تفنگ توی دستت و انداختن پلاک توی گردنت افتادی این امام و اسلام و ایران بود که مجنون وار بردت به سمت جزیره مجنون و امروز هم باز امام و اسلام و ایران بود که من و خیلی های دیگه رو بجای رختخواب کشوند تو خیابان تا حماسه میدان انقلاب تا میدان آزادی و میدان آزادی تا ته صادقیه را به رخ دنیا بکشیم،امروز باریش و بی ریش فرقی نمی کرد چون همه فکر می کردیم یه ریشه داریم و این ریشه هم با خون تو آبیاری شده،چادری و آرایش کرده فرقی نداشت چون دیگه هیچکس دلش نمیومد چادر مادرخوبی ها بخاطر خوابیدن ما تو کوچه خاکی بشه.جنوب شهر و شمالشهر فرقی نداشت چون قرار بود فقط پیاده راه بریم پس قرار نبود تویوتای شمال شهری ها به اتوبوس ما جنوب شهری ها بخنده درست مثل محشر که خبری از مرکب و طیاره و اینها نیست،امروز پیر و جوان فرقی نداشت چون همه مرید یه پیر مهربون بودیم که سنش از همه ما بالاتر بود و صدالبته احترامش.عموجونم امروز همه آمده بودند.
کنکور دارم و وقت نمی کنم بیام اهواز سر قبرت زیارت عاشورا بخونم و با گلاب قبرت را بشویم اما وقتی امروز دیدم غرفه ای در کنار خیابان ماکت RQ-170 را می فروشد و مردم بعنوان اسباب بازی برای بچه هایشان آن را می خرند فهمیدم وقت شهادتت روزی را دیدی که پیشرفته ترین هواپیمای جاسوسی ایالات متحده اسباب بازی بچه های این سرزمین میشود.
نمی دانم گرمی خونت چکار کرده بود با این سرما که امروز با زیرپیراهنی هم میشد به خیابان آمد اما آن جلوه که عیان است چه جاجت به بیان است!سرما و برفش هم در نمازجمعه هفته پیش دیدیم.من نه بچه قیطریه ام،نه الهیه،نه زعفرانیه و نه فرمانیه من متولد اهوازم پس بگذار مثل اهوازی ها بجای عمو،عامو صدایت کنم.عاموجونم عکستو دیدم ولی امیدوارم عکست عمل نکرده باشم.
عامو جون خیلی مردی به مولا!
این پرچم تا انتهای دنیا خواهد رفت
وقتی پای عشق در میون باشه تفاوت ها بی معنی میشه
وقتی شعار یا حسین باشه دیگه آزادی و لولو باهم فرقی نداره
مگه چقدر ساندیس پخش می کردن اول صبحیه!
پی نوشت1:این مطلب را عصر22بهمن نوشتم ولی وقتی خواستم تو نت بذارمش نتم قطع شد حتما بازم این کشتی ها لنگرشونو انداختن رو کابل های اینترنت!
پی نوشت2:این مطلب را کنار قبر 3تا شهید گمنام به یاد عموی شهیدم نوشتم،اگه به دلت نشست به برکت قبر شهدا بوده نه دل سیاه من.
پی نوشت3:فکر کنم کل حرف های جوانی در همین نزدیکی ها در نامه ای به عمو حسن و نامه به57 زده شده پس شاید دیگه دلیلی نبینم واسه ادامه دادن جوانی در همین نزدیکی ها،اگه نیومدم حلالم کنید بخصوص اونی که چند روز پیش حسابی ناراحتش کردم و خودش نخواست اسمشو ببرم.
به پایان آمد این دفتر،حکایت همچنان باقیست...
واقعا این جمله رو باید با آب طلا نوشت،قابل توجه کسایی که هنوز میگن واسه چی انقلاب کردیم.
درود بر جوانی در همین نزدیکی ها
رفتند یاران چابک سواران
خدا مارو هم در خیلی شهدا بپذیره
ای روح خدا مبارک باد،سی سال جوان شد انقلابت